یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30





جستجو





  حکایتی بسیار زیبا وشنیدنی   ...

✅حکایتی بسیار زیبا و شنیدنی

???گویند:

دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت❗️

در راه با پرودرگار سخن می گفت:

( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )

?در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت❗️

با ناراحتی گفت:

⚜من تو را کی گفتم ای یار عزیز

⚜کاین گره بگشای و گندم را بریز!

⚜آن گره را چون نیارستی گشود

⚜این گره بگشودنت دیگر چه بود⁉️

???نشست تا گندمها را از زمین جمع کند  درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند❗️

ندا آمد که:

⚜تو مبین اندر درختی یا به چاه

⚜تو مرا بین که منم مفتاح راه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1401-05-31] [ 05:22:00 ب.ظ ]





  داستان واقعی آموزنده   ...

#داستان_واقعی_آموزنده

? روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم. از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟ 

پاسخ داد پدر و مادر پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم.  یک شب جمعه که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم.

  ?وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار گریه می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟  پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای. اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟ 

 هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم. تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود.  وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد ان شاء الله هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند.

 و این شد که من هر بار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم. همه‌ی این‌ها از یک دعای مادر است

?: ایت الله میلانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:20:00 ب.ظ ]





  طلب گدا   ...

#طلب_گدا

پدری برای پسرش تعریف میکرد که:

گدایی بود که هر روز صبح وقتی از این کافه‌ی نزدیک دفترم می‌اومدم بیرون جلویم را 

می‌گرفت.

هر روز یک بیست و پنج سنتی می‌دادم بهش… هر روز. 

منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمی‌داد پول رو طلب کنه. 

فقط براش یه بیست و پنج سنتی می‌انداختم.

مدتی مریض شدم و وقتی دوباره به اون جا برگشتم می‌دونی بهم چی گفت؟ 

پسر: چی گفت پدر؟

می‌گوید: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری…!»

 بعضی از خوبی ها و محبت ها، باعث بدعادتی و سوءاستفاده میشه !

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1401-05-30] [ 11:29:00 ب.ظ ]





  ضرب المثل برو به جهنم   ...

“برو به جهنم”

در زمان آقا محمد خان قاجار شخصی از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبتی داشت پیش صدر اعظم شکایتی برد.

صدر اعظم دانست که حق با شاکی است. گفت: 

اشکال ندارد می توانی به اصفهان بروی، مرد گفت: 

اصفهان دست برادر زاده شماست. گفت: به شیراز برو. مرد گفت: 

شیراز دست خواهر زاده شماست. گفت: خوب به تبریز برو. گفت:

آنجا دست نوه شماست.

صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت گفت: چه می دانم برو به جهنم.

مرد با خونسردی گفت: 

آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارند…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:26:00 ب.ظ ]





  بوی سیب سرخ   ...

? بوی سیب سرخ!

✍ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط با جمعی از رفقایشان وارد قبرستانی شدند. 

یک‌مرتبه ایستادند و شروع کردند به امام حسین (ع) سلام دادن. بعد شیخ رجبعلی می‌گوید: رفقا بوی خوش گل سرخ و یا سیب سرخ را استشمام می‌کنید؟

آنها گفتند: نه.

شیخ از مسئول قبرستان پرسید: 

امروز چه کسی را دفن کردند؟ می‌گوید: کسی را همین پیش پای شما دفن کردند. و آنها را سرقبر او می‌برد. در آنجا برخی دیگر همان بوی خوش را استشمام می‌کنند. شیخ می‌گوید: این شخص از محبان و اهل زیارت سیدالشهداء (ع) بود. وقتی دفن شد، سیدالشهداء به اینجا تشریف آوردند و بوی خوش از آن حضرت است. و به واسطه این شخص عذاب از این قبرستان برداشته شد.

? نظام رشتی از مادحین حضرت بود. وی را پس از مرگ دیدند، پرسیدند: در قبر وضعیت چگونه است؟

فقط این بیت شعر را خواند:

شکر خدا را که در پناه حسینم

          عالم از این خوب تر پناه ندارد…

? کتاب از احتضار تا عالم قبر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:21:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم