یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          





جستجو





  اشک ریختن امام زمان   ...

⚫️ اشک ریختن امام زمان ارواحنا فداه برای #امام_حسین علیه السلام

خطیب بزرگ شیعه مرحوم شیخ عبدالزهرا کعبی می گوید:

یک روز بعد از ظهر، وارد صحن مطهر امام حسین سلام الله علیه شدم؛ شخصی در مقابل یکی از حجره های صحن شریف، 

کتاب های مذهبی می فروخت و من با وی سابقه آشنایی داشتم، چون مرا دید گفت: کتابی دارم که شاید برای شما نافع باشدو در آن اشعاری وجود دارد که زیبنده شما می باشد، و قیمت آن این است که یک بار آن را برایم بخوانی.

مرحوم شیخ عبدالزهرا می گوید:

 آن اشعار- قصیده ابن عرندس حلی - گمشده من بود و مدت ها در جستجوی آن بودم. آن را گرفتم و هنگامی که به خواندن آن مشغول بودم، ناگهان سیدی از بزرگان عرب را دیدم که در برابرم ایستاده است و به اشعارم گوش می دهد وگریه می کند. چون به این بیت رسیدم:

? ایقتل ظمآنا حسین بکربلا

? فی کل عضو من انامله بحر

((چگونه است که حسین ، تشنه در کربلا کشته می شود 

با آنکه در هر سر انگشت او دریاهایی از سرافرازی توان یافت؟))

گریه آن بزرگوار شدید شد و رو به ضریح امام حسین سلام الله علیه کرد

 و این بیت را تکرار می نمود و همچون زن جوان مرده می گریست. 

همین که اشعار را به پایان رساندم، دیگر آن بزرگوار را ندیدم. 

برای دیدن ایشان، از صحن خارج شدم تا شاید آن جناب را بیابم ولی ایشان را ندیدم. به هر کجا رو نمودم، اثری نیافتم. گویا از برابر چشمم غایب شده است. 

به یقین دانستم او حضرت حجت و امام منتظر ارواحنا فداه بوده است. 

? ملاقات با امام عصر، ص۳۱۵

? علامه امینی در کتاب الغدیر جلد ۷ ، صفحه ۱۴ قصیده ابن عرندس را آورده است و فرموده : در میان یاران و اصحاب ما معروف است که در هر مجلسی این قصیده خوانده شود، پیشوای ما امام زمان  عج الله تعالی که چشم به راه اوییم و خداوند به زودی در فرجش تعجیل فرماید، در آن مجلس و انجمن تشریف فرما می شوند.

اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1401-05-10] [ 08:55:00 ق.ظ ]





  آیت الله بهجت:   ...

❇️آیت الله بهجت:

?هرجا گرفتاری و بلایی و عذابی بر سر ما آمد، بدانیم جلوتر از آن، زمینه گره و گرفتاری و ابتلا را خود فراهم کرده‌ایم؛

? یا با ترک واجب، و یا با ارتکاب کار حرام، و یا ترک مستحبِ خیلی شدید و مؤکد، و یا با انجام شبهات…

?در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۵۸

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1401-05-09] [ 09:22:00 ب.ظ ]





  میلاد   ...

#آقام_یاحـــســـیـن_جان

از کودکی به نام حـسین، آشــنا شـدم
تا کم کَمَک به درد غمش، مبتلا شــدم
مادر نــهـــاد بر لــب مــن مُــــهر کربلا
تا وارث مــحــبّــت خــون خــدا شدم
مادر! تو را سپاس! که با دست همّتت
با برترین حماسه‌ی خاک، آشــــنا شدم
 

#السلام_علیک_یااباعبدالله
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:16:00 ب.ظ ]





  داستان کوتاه   ...

?داستان کوتاه

“عاقبت قاتلان حسین(ع)

زرعة بن اَبان بن دارُم”

از عناصر خیبث سپاه عمربن سعد که در کربلا، مانع دسترسی حسین بن علی علیه السلام به آب شد.

روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق، آن زمان که سپاه کوفه بر حسین علیه السلام حمله کرد و آن حضرت مانند شیر غران روبروی آنها قرار گرفت و شمشیر به آنان کشید و گروه زیادی را مانند برگ خزان بر روی زمین، ریخت، تشنگی زیادی بر او غالب شد، از این رو به طرف رود فرات روان شد هرچند که عمروبن حجاج با چند صد سوار اطراف آنجا را محاصره کرده بودند.

کوفیان می‌دانستند که اگر آن حضرت جرعه‌ای آب بنوشد این بار چندین برابر از آنها بکشد و بسیاری قلع و قمع کند. 

همین جا بود که «زرعة بن ابان از قبیله بنی دارم» دستور داد که میان حسین و آب فرات حایل شوید و مگذارید که او بر آب دست پیدا کند و خودش بر اسب سوار شد و مردم هم دنبال او رفتند تا بین حسین علیه السلام و آب مانع شدند.

امام حسین او را نفرین کرد و فرمود: خدایا او را تشنه گردان.

زرعه خشمگین شد و تیری بر چانه آنحضرت زد امام علیه السلام تیر را بیرون کشید و دستش را زیر حنک (چانه) گرفت، هر دو دست از خون پر شد.

آنگاه گفت: خدایا از آن چه با پسر دختر پیغمبرت انجام می‌دهند سوی تو شکایت می‌کنم، خدایا آنها را یک به یک بشمار و بکش و پراکنده کن و یکنفر از آنها را باقی مگذار.

چیزی از این واقعه نگذشت که خداوند تشنگی را بر زرعة بن اَبان، مسلط کرد و او هرگز سیراب نمی‌شد.

پایان زندگی ننگین او؛

اکثر مقاتل نوشته‌اند که زرعة بن ابان، مدت کمی بعد از شهادت امام حسین علیه السلام زیست و بعد مبتلا به عطش شد به گونه‌ای که از سرما و گرما فریاد می‌زد گویا آتشی از شکمش شعله می‌کشید و پشتش از سرما می‌لرزید.

هرچه آب می‌خورد سیراب نمی‌شد.!

آب را برای او سرد می‌کردند و با شکر مخلوط و پیاپی به او می‌دادند (شربت بوده) ولی دائما فریاد می‌زد «آبم دهید»

یک کوزه آب به او می‌دادند، می‌خورد و کوزه دیگر می‌رسید و او بر پشت می‌افتاد و باز تشنه می‌شد و فریاد می‌کرد که تشنگی مرا کشت.

قاسم بن اصبغ بن نباته روایت می‌کند که گاهی من از کسانی بودم که او را پرستاری می‌کردم و برای آرامش و تسکین او جدیت داشتم و آب سرد برایش می‌آوردند آمیخته با شکر و قدح‌های پر از شیر و کوزه‌های پر از آب

او می‌گفت: وای بر شما، آب به من دهید که از تشنگی می‌میرم کوزه‌ها یا کاسه‌ای پر از آب به او می‌دادند که برای سیراب کردن یک خانواده کافی بود.

او می‌آشامید و همین که لب خود بر می‌داشت، لحظه‌ای دراز می‌کشید و مجددا می‌گفت آبم دهید…

اصبغ می‌گوید: به خدا قسم چیزی نگذشت که شکمش مانند شکم شتر برآمد و ورم کرد و بعد ترکید و او هلاک شد!!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:45:00 ب.ظ ]





  داستان کوتاه   ...

#داستان_کوتاه_آموزنده 

❤ #داستان_عشق_پسروپدربه_يك_زن ! ❤️

جوانی پیش پدرش آمد و گفت

دختری رادیده ام و می خواهم با او #ازدواج کنم

من شیفته زیبایی این دختر و جادوی چشمانش شده ام

پدر با خوشحالی گفت

بگو این دختر کجاست تابرایت خواستگاری کنم و به اتفاق رفتند تادختر را ببینند

اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته او شد و به پسرش گفت

ببین پسرم

این دختر، هم تراز تو نیست و تو نمی توانی او را خوشبخت کنی

او را باید مردی مثل من که تجربه زیادی در زندگی دارد، سرپرستی کند، تا بتواند به او تکیه کند

پسر حیرت زده جواب داد

امکان ندارد پدر، کسی که با این دختر ازدواج می کند من هستم نه شما

پدر و پسر با هم درگیر شدند و کارشان به اداره پلیس کشید

ماجرا را برای افسر پلیس تعریف کردند

افسر، دستور داد دختر را احضارکنند تا از خود او بپرسند که می خواهد با کدامیک از این دو، ازدواج کند

افسر پلیس با دیدن دختر، شیفته جمال و محو دلربایی او شد و گفت

این دختر مناسب شما نیست، بلکه شایسته ی شخص صاحب منصبی چون من است

این بار، سه نفری با هم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد وزیر رفتند

وزیر با دیدن دختر گفت

او باید با وزیری مثل من ازدواج کند

..

قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید به شخص امیر

امیر نیز مانند بقیه گفت

این دختر فقط بامن ازدواج می کند

بحث و مشاجره بالا گرفت

تا اینکه دختر جلو آمد وگفت

راه حل مسئله نزد من است

من میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید

اولین کسی که بتواند مرا بگیرد با او ازدواج خواهم کرد

و بلافاصله شروع به دویدن کرد و پنج نفری: پدر؛ پسر؛ افسرپلیس؛ وزیر و امیر بدنبال او

ناگهان، هرپنج نفر با هم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند

دختر جلو آمد و از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت

آیا می دانید من کیستم

من #دنیا هستم

من کسی هستم که مردم به دنبالم می دوند و برای بدست آوردنم، با هم رقابت می کنند و در راه رسیدن به من از دینشان غافل می شوند تا زمانی که در گودال ( #قبر ) گذاشته می شوند درحالی که هرگز به من نمی رسند!!

?اميرالمؤمنين علی - علیه السّلام - فرمود: إنكم إن رَغِبتُم فی الدنیا أفْنَیْتُمْ أَعمارَكُم فیما لا تبقُونَ له و لا یَبقی لكم. «غرر الحكم، ص 142»

 براستی اگر شما به دنیا رغبت كنید، #عمر تان را در چیزی كه برای آن باقی نمی مانید و آن نیز برای شما باقی نمی ماند، فنا كرده اید. 

❤️?❤️?❤️?

پس بياييد حواسمون به گودالهاي پيش رومون باشه!!!

در حدیث ديگری هم هست که دنیا بعد از آفرینشش گفت

 که خاصیت من این است که از هر کسی که به  دنبال من است فرارمیکنم

 

 و به دنبال هر کسی هستم که از من فرار میکند……

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:40:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما