یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30





جستجو





  فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام    ...

#فضائل_امیرالمومنین

حضرت علی (علیه السلام) دوران کودکی خود را می‌گذرانید. روزی پدرش ابوطالب (علیه السلام) نزد همسرش فاطمه بنت اسد (علیها السلام) آمد و گفت: علی (علیه السلام) را دیدم که بت‌های بت پرستان را می‌شکند، می‌ترسم که بزرگان قریش باخبر شوند و به او آسیب برسانند. 

فاطمه مادر امیرالمؤمنین (علیها السلام) گفت: شگفتا! من خبری عجیب تر از این به تو بدهم؛ آن هنگامی که علی (علیه السلام) بچه بود و در رَحِم من قرار داشت روزی کنار کعبه رفتم و به طواف کعبه، قصد پرستش خدا را کردم، بت پرستان بت‌های خود را در محلی در کنار کعبه گذاشته بودند، وقتی که در طواف کعبه رو به روی آن محل رسیدم علی (علیه السلام) در رحمم آنچنان دو پای خود را فشار می‌داد که من از نزدیک شدن به جایگاه بت‌ها ناتوان می‌شدم. 

———-

منابع:

 الخرائج و الجرائح ۲ / ۷۴۱؛ بحار الانوار ۴۲ / ۱۸؛ اثبات الهداة ۴ / ۵۵۳.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1403-06-31] [ 10:07:00 ق.ظ ]





  شکستن دل امام زمان   ...

✍خواهشمندم از همه عزیزان چند بار این مطلب را بخوانند 

شکستن دل انسان مۆمن به تعبیر روایات و آیات قرآنی، که احترامی بیش از کعبه دارد

اما ما با گناه کردن هایمان داریم دل کسی را میشکانیم که هزاران برابر از پدر و مادر به ما نزدیک تر و مهربان تر است و همیشه و همه حال دارد برای ما شیعیان اش دعا می‌کند 

آن هم امام حی و حاضر حجت ابن الحسن المهدی آقا امام زمان (عج) 

برادران و خواهران عزیزم هرکسی که دارد این مطلب را می‌خواند

 بیایید  با امام زمان مان  عهد ببندیم دیگر گناه نکنیم تا قلب امام زمان( عج) شکسته شود اگر گناه کردیم استغفار کنیم 

فردا قیامت هر جمعیتی را با امام شان میارن 

امام صادق(ع) فرمودند 

افراد دوران پیامبر (ص) با پیامبر میارن 

افراد دوران آقا امير المومنین (ع)را با آقا امیر المومنین (ع) میارن 

من و شماها راهم با امام مهدی(عج)میارن گروه گروه و دسته بندی شده و مرتب 

یه وقتی خدایی نکرده امام زمان (عج )گلایه مارا پیش مادرش زهرا س کنه 😭

بگه این فرد خیلی مرا اذیت کرد 

بیاییم از همین امروز عهد ببندیم 

دلمون بدیم دست آقا امام زمان(عج)

بگوییم آقا جان یه نگاه ولایتی به ما بفرما 

مارا در مسیر و رکاب خودت قرار بده

ما بد ها راهم‌ عوض کن 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 07:49:00 ق.ظ ]





  نماز شب توشه عجیبی ست   ...

نماز شب توشه عجیبی‌ست …🍃

نماز شب ، مستجاب کننده 

دعای مومن است 🌱

آیت اللّٰه بہجت (ره):

نماز شب را ترك نکنید ؛ نماز شب 

کلیدحل همه‌ی مشکلات زندگی‌است. 

مردم خیلی تلاش می کنند، اما نتیجه 

و مقصود خود را نمی یابند زیرا کلید 

را نیافته اند .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1403-06-29] [ 12:54:00 ق.ظ ]





  تلنگر شبانه   ...

⚠️ #تــݪنگـرشبانه

👈 مــثل پیــراهـن

شما یک پیراهن پیدا کن که بدون زخم

سوزن پیراهن شده باشد مـحال است!!

#آدمی هم همین‌طور است باهمین زخم

زبــــان‌ها ، با همین طـــــعنه‌ها ، با همین

نیـش‌ها ، باهمیــن برچسب‌ها ، ناســزاها

#رشــــد می‌ڪند درست مثل کودی کـہ

پای گــل بریزند.

پس، از این حــرف هـایی که گاه گـاهــے

می شنـوی دلــگیـر نباش! مـلـول نبــاش!

گله مــند نباش!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1403-06-28] [ 08:18:00 ب.ظ ]





  آرامش برگ یا سنگ؟   ...

💢آرامش برگ یا سنگ؟

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.

استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست .

مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: ” عجیب

آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است.

به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟”

استـاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت

و گفت : به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود

را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.

سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت

و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش

داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: “این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو بــه من بگو

آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را …؟!”

مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت:

“اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا

و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست!

لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد.

من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!”

استاد لبخندی زد و گفت: “پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟

اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تــاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم

هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.”

استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.

چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: “شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب

می کردید یا آرامش برگ را؟”

استاد لبخندی زد و گفت : “من در تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم

در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم .

مــن آرامـش بـرگ را مــی پسندم🌺

حکایت .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1403-06-26] [ 01:28:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم