یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          





جستجو





  نیایش شهیدچمران با خدا:   ...

🦋نیایش «شهید چمران» با خدا:

خدایا؛

 از بد کردن آدمهایت، شکایت داشتم به درگاهت، اما شکایتم را پس میگیرم 

من نفهمیدم ، فراموش کرده بودم که بَدی را خلق کردی، تا هرزمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد…

#شهیدانه 🕊

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1401-11-29] [ 08:01:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  ست شدن با شیطان   ...

یه‌روز‌لباس‌ِتنگ …

یه‌روز‌لباس‌ِگشـاد …

یه‌روز‌لباسِ‌ڪوتـاه …

یه‌روز‌لباسَ‌بلند …

یه‌روز‌لباسِ‌تیره …

یه‌روز‌لباس‌ِشاد …

یه‌روز‌لباس‌ِپاره …

هی‌رفتیم‌دنبال‌ِمدڪه‌یه‌وقت

بھمون‌نگن‌عقب‌موندھ❗️

رفتیم‌دنبال‌سِت‌ڪردن‌ڪه

بشیم‌شیڪ‌تریــن‌آدمِ‌دنیا :|

یه‌وقت‌به‌خودت‌میای‌میبینی

باشیطون‌ست‌شدے !!!

« ســـوره‌اعـــراف‌آیــھ²⁶ »

 وَلِبٰـــــاسُ‌اَلتَّقْــــوىٰ‌ذٰلِكَ‌خَیْــــرٌ

 بھترین‌لباس؛لباسِ‌تقواست((:

#حوـاسمـون‌باشـ‌ه . . .🚶🏻‍♀

.

⊰•🚫•⊱¦⇢#ٺـلنگـر

ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:02:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  روز معرفت   ...

روز مبعث، روز معرفت⚘

🌺عید مبعث و باز شدن راه ناسوت به ملکوت بر موحدان عالم و ظلم‌ستیزان و محبین پیامبر اعظم و اهل بیت گرامش (علیهم السلام) مبارک باد.

🌼اما و ما ادراک ما بعثت؟! اگر بعثت رخ نمی‌داد، ما از کجا می‌دانستیم و می‌فهمیدیم و معرفت پیدا می‌کردیم که زیبایی‌های جمال وجلال الهی وجود دارد؟ چگونه می‌فهمیدیم حقیقت و زیبای‌های معنوی یعنی چه؟ نور خدا و ملکوت یعنی چه؟ عشق و محبت و فدارکاری و جانبازی در راه معبود و شهادت در راه محبوب و غم شیرین دوری از امام زمان(عج) یعنی چه؟ اگر بعثت نبود چگونه عالم، حیران عشقبازی سیدالشهدا (ع) می‌شد؟

🌷حالا می‌فهمیم که زیبا دیدن همه حوادث تلخ عاشورا توسط بی بی زینب (س) یعنی چه. بعثت باعث شد تا ما به همه اسرار ملکوتی که به وسیله وحی هویدا و در قرآن کریم و احادیث اهل‌بیت(ع) نمودار است‌، معرفت پیدا کنیم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 07:53:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  تنها سوغاتی که شهید برونسی از حج آورد   ...

🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷

#تنها_سوغاتی_که_شهيد_برونسی_از_حج_آورد!

🌷رفته بود مکه؛ وقتی برگشت با همسرم رفتیم دیدنش؛ خانه‌شان آن موقع در کوی طلاب بود؛ قبل از اینکه وارد اتاق بشویم، چشمم در راهرو افتاد به یک تلویزیون رنگی با کارت و بند و بساط دیگرش.

🌷بعد از احوال‌پرسی و چاق‌سلامتی صحبت کشید به حج او و اینکه چه کارهایی کرده و چه آورده و نیاورده. می‌خواستم از تلویزیون رنگی بپرسم، خودش گفت: «از وسایلی که حق خریدنش را داشتم، فقط یک تلویزیون رنگی آوردم.» گفتم: «ان شاءالله که مبارک باشد و سال‌های سال برای شما عمر کند.» خنده معنا داری کرد و گفت: «برای استفاده شخصی نیاوردم؛ آوردم که بفروشم و فکر می‌کنم شما مشتری خوبی باشی آقا صادق!»

 🌷گفتم: «چرا بفروشید، حاج آقا؟» گفت: «راستش من برای زیارت این حجی که رفتم، یک حساب دقیقی کردم و دیدم کل خرجی که سپاه برای من کرده، ۱۶ هزار تومان شده است؛ می‌خواهم این تلویزیون را هم به همان قیمت بفروشم تا مدیون بیت‌المال نباشم.»

🌷گفتم: «من تلویزیون را می‌خواهم اما از بازار خبر ندارم، اگر بیشتر بود چی؟» گفت: «اگر بیشتر بود، نوش جانت و اگر کمتر بود که دیگر از ما راضی باشید.» تلویزیون را به همان قیمت ۱۶ هزار تومان از حاج آقا خریدم و او هم پول را دو دستی تقدیم سپاه کرد.

🌹خاطره ای به یاد فرمانده #شهید عبدالحسین برونسی

#راوی: آقای صادق جلالی

❌❌ مسئولین! 

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات

❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️

🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1401-11-28] [ 12:07:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  رشوه ممنوع   ...

✨﷽✨

🔴رشوه ممنوع…

✍یکی از بازرگانان ثروتمند، آیت الله سید محمّدباقر درچه ای را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرد، سفره ای گسترده و آن را به انواع غذاهای لذیذ و متنوع آراست.

آیت الله درچه ای به عادت همیشگی مقدار کمی غذا تناول کرد. پس از آن که دست و دهان را شستند، میزبان قباله ای را که مشتمل بر مسئله ای بود که به فتوای سید حرام بود آورد، تا او امضا کند. این مرد روحانی فهمید که میهمانی مقدمه ای برای امضای این سند بوده و شبهه #رشوه داشته است، رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: من به تو چه بدی کرده بودم، که این زقوم را به حلق من کردی؟ چرا این نوشته را پیش از غذا نیاوردی؟ تا دست به آن نزنم. پس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجره اش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد و همه را برگرداند و پس از آن نفس راحتی کشید.

📚همایی نامه، ص 17و 18 

📚 قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری ، ص 71

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:42:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...



  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم