یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          





جستجو





  خاطره ای زیبا از استاد زرین کوب   ...

#خاطره_ای_زیبا_از_دکتر_زرین_کوب

?روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم.

?دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم .. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمی خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می کردم ، کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد :

?ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟

?گفتم : استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم

?خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟

?پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار

?می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند

?پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟

?گفت : سؤالی داشتم و سپس پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید ؟

?گفتم : خب بله ، صددرصد … گفت : ولی من اعتقاد ندارم !

?پرسیدم : من چه کاری می تونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد ؟

?( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) 

?گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟

?گفتم : اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه

?گفت : یک فال برام بگیر

?گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست

?بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما

?مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید

?فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه ؟؟

?برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال

?حافظ …عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی ؟

?با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد

?متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم  : هیچی، الان

?چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : 

?زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

?گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

 

?بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

?یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

 

?رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

?گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

 

?در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

?سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

 

?چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی

?جانا روا نباشد خونریز را حمایت

 

?در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

?از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

 

?از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

?زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

 

?ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم

?یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

 

?این راه را نهایت صورت کجا توان بست

?کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

 

?هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

?جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

 

?عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

?قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

?خدای من این غزل موضوعش امام حسین  و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست ؟ سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده !

?بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه می کرد، طوری که تمام بدنش می لرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود .

?متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگر می دانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم .

?بلند شدم، دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم .

?گفت معتقد شدم، معتقد بووودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد !

 

?آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند .

?پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، این غزل را بخوانید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1401-05-22] [ 08:43:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  درد دل با آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف    ...

یا بقیة الله ! یا صاحب الأمر ! روی ما سیاه است ، قلب ما سیاه است ، 

یا بقیة الله آنقدر گرفتاریها زیاد شده ، آنقدر شیعیان شما در سراسر عالم گرفتار هستند که حتــــــــی به یاد شما هم نمی افتند ، 

? آقا جان یکی از القاب شما الغوث است یعنی پناهگاه ، یا صاحب الزمان ! وقتی بلا بر سر ما نازل می شود باید به پناهگاه برویم ، بگذارید زیر سایه شما قرار بگیریم ، تحت رحمت عامه

شما که «رحمة الله الواسعه» هستید قرار بگیریم .

به ما پناه بدهید ، درب پناه را به روی ما نبندید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1401-05-21] [ 09:33:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  پند عارفانه   ...

?پند عارفانه

?توصیه موثر شیخ نخودی اصفهانی(ره) در استجابت دعا برای تشرف به حج و ازدواج و اشتغال چه بود؟

(نقل از حجت الاسلام هاشمی نژاد)

?یک پیرمرد مسنّی ماه مبارک رمضان «مسجد لاله زار» می آمد خیلی آدم موفقی بود همیشه قبل از اذان توی مسجد بود. به او گفتم حاج آقا شما خیلی موفّق هستید من هر روز که مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید.

?گفت: نه آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم. بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم. 

 

?مرحوم «حاج شیخ حسنعلی نخودکی» باغچه ای در  نخودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم: من سه حاجت مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد. یک چیزی یادم بدهید. 

 

?فرمودند: چی می خواهی؟ 

گفتم: یکی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرّف شوم. چون حج در جوانی یک لذّت دیگری دارد. 

فرمودند: نماز اوّل وقت به جماعت بخوان. 

گفتم: دوّمین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند. 

فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان. 

سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید. 

فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.

?این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله ی سه سال هم به حج مشرّف شدم، هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد…

?داستانهایی از مردان خدا،

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:10:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  پند عارفانه   ...

?پند عارفانه

?چطور در نماز حضور قلب داشته باشیم؟

?ازعلامه طباطبايی سوال کردند که چکار کنيم که در نماز حواسمان جمع باشد؟ ايشان فرمودند: قبل از نماز مراقب زبان خودتان باشيد.

?نماز با حضور قلب مزد است و به هر کسی نمی‌دهند و اين هديه را به کسی می‌دهند که قبلا زحمتی کشيده باشد.

?اگر ما آداب نماز را رعايت کنيم به راحتی می‌توانيم در نماز حضور قلب داشته باشيم.

مثلاََ:

✅ هنگام وضو مستحب است که انسان رو به قبله باشد. امام خمينی(ره) در بعضی مواقع که شير آب رو به قبله نبود، يک مشت آب بر می‌داشت و شير را می‌بست و رو به قبله می‌ايستاد و وضو می‌گرفت.

✅ مستحب است که انسان يک محلی برای نماز داشته باشد. حداقل يک جای خاص در اتاق سجاده بيندازد که وقتی وارد آن قسمت می‌شود بداند که می‌خواهد با خدا حرف بزند. و بخاطر همين است که می‌گويند: فرد محتضر را به محلی که در آنجا نماز می‌خوانده است ببريد.

✅خوب است که انسان موقع نماز خواندن معطر باشد و اذان و اقامه بگويد.

?کسی که به نماز اهميت نمی‌دهد نبايد توقع داشته باشد که نماز، او را بسازد و به بالا ببرد…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:08:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  حاج اسماعیل دولابی(ره)   ...

?حاج اسماعیل دولابی(ره)

?️صلوات وقتی که بلند فرستاده می‌شود همه‌ی چین و چروک‌های جسم و روح را باز می‌کند.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:07:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...



  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم