یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  حکایت شهید   ...

#حکایت

✍️محاصره شده بودیم

نیروهای پشتیبانی نمی‌تونستن کمک برسونن 

همه تشنه و گرسنه بودیم

 فرمانده گردان ما ، شهید محمد رضا کارور هر چی تلاش کرد و خودش رو به آب و آتش زد تا بتونه لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهاش تهیّه کنه ،موفّق نشد

در همین لحظه ، شهید کارور رو دیدیم که با قدم‌های استوار به طرف تپّه‌های  « بازی دراز » میره 

تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد

تکبیره الاحرام رو با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خوندن

مدتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد 

نمازش که تموم شد ، دست‌هاش رو بالای سرش برد و چشم‌هاش رو بست

نمی‌دونم با چه حالی ، با چه اخلاصی و چه جوری دعا کرد که در همون لحظه، صدای الله اکبر و فریاد شادی بچّه‌ها بگوش رسید

باران، نم نم شروع به باریدن کرد 

#شهید_محمدرضا_کارور

#شهید_جاویدالاثر

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1403-05-23] [ 12:03:00 ق.ظ ]





  حکایت امام حسین علیه السلام ومرد فقیر   ...

#حکایت

🖇 امام حسین(ع) و مرد فقیر …

〽️ عرب بیابانی نیازمند وارد مدینه شد و پرسید سخی ترین و بخشنده ترین شخص در این شهر کیست؟

◇ همه امام حسین(ع) را نشان دادند.

عرب امام حسین علیه السلام را در مسجد در حال نماز دید و با خواندن قطعه شعر حاجت خود را مطرح کرد.

 

✿ مضمون قطعه شعری که وی خواند چنین است:

تا حال هر که به تو امید بسته ناامید بر نگشته است، هر کس حلقه در تو را حرکت داده، دست خالی از آن در، باز نگشته است.

تو بخشنده و مورد اعتمادی و پدرت کشنده مردمان فاسق بود. شما خانواده اگر از اول نبودید ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.

🌱 او اشعارش را می خواند و امام در حال نماز بود. چون از نماز فارغ شد و به خانه برگشت،

◇ به غلامش قنبر فرمود:

از اموال حجاز چیزی باقی مانده است؟

غلام عرض کرد:

آری،

چهار هزار دینار موجود است.

◇ فرمود:

آن پولها را بیاور!

کسی آمده که از ما به آن سزاوارتر است.

🌱 سپس عبایش را از دوش برداشت و پولها را در میان آن ریخت و عبا را پیچید مبادا عرب را شرمنده ببیند، دستش را از شکاف در بیرون آورد و به او داد و این اشعار را سرود:

◇ این دینارها را بگیر و بدان که من از تو پوزش می خواهم و نیز که من بر تو دلسوز و مهربانم. اگر امروز حق خود در اختیار داشتم بیشتر از این کمک می کردم، لکن روزگار با دگرگونیش بر ما جفا کرده، اکنون دست ما خالی و تنگ است.

◇ امام با این اشعار از او عذر خواهی کرد.

❗️ عرب پولها را گرفت و از روی شوق گریه کرد. امام پرسید: چرا گریستی شاید احسان ما را کم شمردی؟ گفت: گریه ام برای این است که چگونه این دستهای بخشنده را خاک در بر می گیرد و در زیر خاک می ماند.

📚 بحار ، ج44 ، ص371

————————————————————–

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1403-05-22] [ 11:48:00 ب.ظ ]





  جملات قصار از آیت الله حق شناس ره   ...

جملات قصار از آیت الله حق شناس ره

🔸️شب زنده داری بر عمر و روزیتان می‎افزاید.

🔸️عمر شما در‌ اثر خدمت به مردم زیاد می‎شود.

🔸️حضرت ملک الموت علیه السلام به صورت عمل خودمان ظاهر می‎شود.

🔸️در اولین قدم سیر و سلوک، پروردگار متعال آزمایش را شروع می‎کند.

🔸️اگر بدانید که در شناخت پروردگار چه چیزی نهفته است دیگر به زرق و برق دنیا اهمیت نمی‌دهید.

🔸️اگر اراده کنی که خودت را حفظ بکنی پروردگار هم در هنگام ارتکاب به معاصی برای تو ایجاد مانع می‎کند.

🔸️حب دنیا و حب خدا در یک دل جای نمی‎گیرد. باید از یکی از آنها گذشت.

🔸️تعلقات است که مانع پرواز انسان می‎شود.

🔸️توفیق شما در سیر الی الله منوط به اینست که چقدر به افراد جامعه احسان می‎کنید و این در رأس امور است.

🔸️ابلیس شاگرد نفس است، اگر شما بخواهید این نفس را که استاد شیطان است بکوبید و رامش کنید، باید خود را فقیر کنید، باید خودتان را در مقابل عظمت حضرت حق هیچ بدانید.

🔸️بعد از این مرحله، مرحله شب زنده‎داری است. این دو راه، راه مبارزه با نفس است.

🔸️قدم به قدم عمل خود را با فرمایشات معصومین سلام الله علیهم منطبق کنید.



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1403-05-21] [ 11:49:00 ب.ظ ]





  تا اسم مدال میآد....   ...

🥇 تا اسم مدال میآد
همه ما به فکر مدال طلا می‌افتیم
همیشه مدال‌ها از جنس طلا نیست!
بعضی وقت‌‌ها از جنسِ
خون جگر است و داغِ دل …


📷 تصویر آقای حسنعلی ضرغام پور پدر ۵ شهید عالیقدر که عکس فرزندانش را مثل مدال به سینه چسبانده..

شادی روح مطهر همه شهدا صلوات 



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:26:00 ب.ظ ]





  طلب حورالعین کردن از حضرت امیر المومنین    ...

کمی از حورالعین

 

یکی از علما و سادات وارسته که قبلاً ساکن نجف بود و بعد سالها در تهران بود و چند سال قبل فوت کرد نقل می‌کرد که من ازدواج نکرده بودم. روزی در‌حرم امیرالمؤمنین‌(علیه ‌السلام) به آقا خطاب کردم و گفتم آن حور‌العین‌ها که در قیامت هست یکی از آنها را در همین دنیا برای ما بفرستید ! ‌بلافاصله دیدم خانمی چادر بر سر و نقاب به صورت به طرفم آمد و گفت: «می‌خواهی صیغه‌ات بشوم؟»

 گفتم: «آری» گفت: «الان انتخاب کن که یک روز یا یک هفته یا یک ماه یا یک سال یا نود و نه سال؟ و هر چه انتخاب کنی قابل تمدید هم نیست!‌» فکری‌کردم و دیدم نقاب دارد و نمی‌شود اطمینان کرد، شاید عجوزه و پیر و زشت باشد ! ‌بالاخره گفتم: «یک هفته.»

 او قبول کرد و به خانه رفتیم و صیغه را خواندیم و نقاب را کنار زد. دیدم آنقدر زیباست که نمی‌دانم آیا انسان است یا فرشته ! از بس زیبا بود، غش کردم!!! آن زن شانه‌هایم را مالید تا به حال عادی برگشتم.گفت: «آقا این چه حالی است داری، تو یک هفته بیشتر وقت نداری !!!»

‌بالاخره یک هفته را به نهایت لذت و خوشی سپری کردم اما از جمال و کمال و تناسب اندام او حیران بودم، بعد از گذشت آن مدت او عازم رفتن بود. به او گفتم تو را قسم می‌دهم بگویی که کیستی یا از کجا پیدایت شد؟ و …

گفت: «‌من‌همان‌حورالعین هستم که از امیرالمؤمنین طلب کردی، این را گفت و ناپدید شد و رفت!‌» (1) 

 

(1) صفحه 25 کتاب حورالعین زیباروی بهشتی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:12:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم