یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  این داستان کوتاه رو حتما بخونین   ...

این داستان کوتاه زیبا روحتما بخونید

✦❀•┈┈┈•✦❀  ✦❀•┈┈┈•✦❀ 

    

رحمت الهی

👩🏻زنی زیبا و نازا پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه 🙌

پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را نازا خلق کردم 😞

زن میگوید خدا رحیم است و میرود 

سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید نازا و عقیم است 

زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود 

سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند 👶🏻

با تعجب از خدا میپرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد اوکه نازا خلق شده بود ⁉️

☝️وحی میرسد:هر بار گفتم عقیم است ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت ‼️

👌چه خوب بود اگر غم ها را در برابر رحمت الهی باور نمی کردیم…

توکلت علی الله

با دعا سرنوشت تغییر میکند…

از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاه الهی بزنید تا در باز شود

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1401-07-12] [ 09:23:00 ب.ظ ]





  داستان بسیار زیبا   ...

✍باخدا باش پادشاهی کن بی خداباش هرچه خواهی کن✍

در زمانهای قدیم در یکی از بلاد پیر مردی با زنش زندگی میکرد .کار این پیرمرد نانوایی بود و بعد از اتمام کار روزانه اش به ماهیگیری میرفت و ماهیهایی را که میگرفت برای مصرف خودشان به خونه می آورد .این پیرمرد در سخاوت و پاکی زبانزد خاص و عام بود همه اهل شهر احترام خاصی بهش قائل میشدند چنان که از شهرهای دیگه هم به دیدنش می آمدند .کسانی که پول برای خرید نان نداشتند بهشون نان میداد .هر وقت به خونه وارد میشد تکیه کلامش این بود سلام زن تنورت داغه چایئت به راه و زنش هم بهش خوش آمد میگفت و ماهییی که با خودش آورده بود و از دستش میگرفت و در تنور سرخ میکرد و باهم میخوردند.تا اینکه روزی شاه از آوازه و شهرت این پیرمرد به خشم میاد و به وزیرش میگه باید کاری کنیم تا این پیرمر در پیش مردم اعتبار خودش و از دست بده چرا که مردم اعتمادی که به اون دارند من که شاهشون هستم به من ندارند .وزیر نقشه میکشه تا اینکه یک روز به اتفاق شاه با لباس مبدل وارد نانوایی پیرمرد میشن و چند تا نون ازش میخرند .دست توی جیب خود برده و میگویند که ما پول همراه خود نیاوردیم بهش میگویند ما تاجر هستیم و از دیار دیگری اومدیم .پیرمرد میگه اشکالی نداره شما نون ها را ببرید هر موقع اومدید این طرف پولش و میدید.وزیر میگه نه اصلا نمیشه شاید نیومدیم .پیرمردمیگه باشه دراون صورت حلالتون میکنم .شاه ازدستش انگشتری که نشان پادشاهی اوبود ازانگشتش در آورد و به پیرمرد داد وگفت این پیشت باشه هروقت ما پول تو را دادیم این و ازت پس میگیری ولی مواظب باش گمش نکنی چون خیلی گران بهاست .پیرمرد قبول نکرد .ولی وزیر و شاه به اصراربهش دادند.وقتی کارش تموم شدو به خونه رفت زنش ازدیدن انگشتر تعجب کرد و پرسید این کجا بود واون هم تمام ماجرا را برایش تعریف کرد .زنش گفت نبایدقبول میکردی اگه خدای ناکرده گم بشه چی ؟ ما توان مالی اون ونداریم که جبرانش کنیم .خلاصه اون شب پیرمردانگشتر و میندازه به انگشتش ومیگیره میخوابه .وزیر وشاه که برای پیرمرد بیچاره نقشه کشیده بودند .شبانه چند مامورو مخفیانه به خونه پیرمردمی فرستندتا اون انگشتر را ازش بدزدند . ماموران این کار و را باموفقیت انجام میدن وانگشتر و ازپیرمردمیدزدند وتحویل پادشاه میدهند . بیچاره پیرمرد وقتی صبح بلندشد دید انگشتر نیست . همه جای خونه را زیر و رو کرد ولی اثری ازانگشتر نبودزنش گفت حالاچکار میکنی گفت نمیدونم فعلا برم مغازه اگه اومدند ماجرای دزدیده شدنش وبهشون میگم .پیرمرد وقتی مغازه رابازکردوزیراومد وتقاضای امانتشون کرد وپول نون ها رابهش دادپیرمرد ماجرا رابهش گفت که آره دیشب انگشترو ازم دزدیدند و وزیر عصبانی شده اون بیچاره راکشان کشان به قصر شاه بردوقتی وارد قصرشد در جاخشکش زدچون دید کسی که ازش نون خریده بود شاه بود .شاه باعصبانیت بهش گفت اگه تا یک هفته نتونی انگشتر را پیدا کنی گردنت رامیزنم فقط یک هفته . پیرمرد باناراحتی قصر راترک کردوبه خونه اش رفت زنش وقتی ناراحتی او رادید ازش پرسید چه شده . پیرمرد گفت بیچاره شدیم زن کسی که انگشتر رابهم داده بود شاه بوده ویک هفته بهم مهلت داده تابراش پیدا کنم وگرنه اعدامم میکنه خلاصه هر روز باناراحتی میرفت سرکار وبرمیگشت تا اینکه پنج روز ازمهلتش گذشته بود که که زنش بهش گفت ببین من اون روز خوب به اون انگشتر نگاه کردم و مدلش دقیقا یادمه میتونیم سفارش ساخت بدلش و بدیم برامون بسازند وببری تحویل شاه بدی بعدیواشکی ازاین شهرکوچ میکنیم تا اونها بیان بفهمن اون انگشتر بدل است ما ازاینجا فرسنگها دورشده ایم پیرمرد گفت نه زن با این کارم وفرار مهر تائید دزدی رابه پیشانی خودمیزنم فقط به خداتوکل میکنم وبس چرابایدازکاری که نکردم فرار کنم خداخودش بزرگه خودش کمکم میکنه فرداصبح بلند شد و رفت سر کار .ششمین روزبود شاه و وزیر خوشحال از این که فردا گردن پیرمرد رامیزنیم میرن کنار رودخانه برای ماهگیری شاه یه ماهیه بزرگ از آب داشت میکشید بیرون که یه دفعه پاش سرمیخوره می افته رودخونه ملازمان وقتی شاه را از آب میکشند بیرون شاه متوجه میشه که انگشتر درانگشتش نیست به ملازمان دستور میده که اون وبرام پیدا کنید هرچه میگردندکمتر می یابند انگار که آب شده رفته بود توی زمین شاه باناراحتی تمام به قصرش برمیگرده .پیرمرد غروب روزششم وارد خونه اش شد بایک ماهی کوچک دردستش زنش گفت امروز ماهیه بزرگی به تورت نخورده . پیرمرد گفت خوب قسمت آخرین شب زندگیم همین اندازه بود پاشوچاقو رابیار 

زنش چاقو را آورد ودست شوهرش داد واون هم شروع کرد به پاک کردن ماهی وتمیزش کرد دیدداخل شکم ماهی همون انگشتر شاهه خیلی خوشحال شد و خدا راشکر کرد و به زنش گفت دیدی گفتم  زن توکلت به خدا باشه خداوند ارحم الراحمینه 

بله دوستان عزیز همیشه گفتند 

با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن…👌👌👌👍

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:21:00 ب.ظ ]





  امام زمانم تسلیت   ...

#اجرک‌الله_یاصاحب‌الزمان عج💔🖤

خادم امام عسکری میگه: دیدم اون لحظه ی آخر، آقا با اشاره داره میگه، با زحمت داره میگه: یه ظرف آب برام بیار، میگه ظرف آب رو آوُردم خدمتِ آقا رسوندم، به دستِ آقام دادم، دیدم آقا ظرفِ آب رو برداشت، نزدیک دهان آوُرد، اینقدر این بدن ضعف داره، این قدر این کاسه ی آب به دندان آقا خورد دید نمیتونه آب رو بنوشه، به من فرمود: برو حجره ی بغل، یه پسرِ کوچکی میبینی در سجده است، پسرم مهدی است، صداش بزن بیاد، 

بگو: لحظه ی احتضار باباتِ، بیا بالا سرش💔

میگه: رفتم توی حجره، دیدم در سجده است، داره با خدا مناجات میکنه، صبر کردم، نماز آقا که تمام شد گفتم: آقاجان! پدرتون فرمودن بیایید، لحظه ی آخرِ…

امامِ پنچ ساله اومد، سرِ بابارو به دامن گرفت، آروم آروم، جرعه جرعه آب به دهان بابا ریخت، لحظه ی آخر از این آب نوشید امامِ عسکری

رسمِ دنیا بر اینه لحظه ی آخر پسر سَرِ پدر رو به بالین میگیره…

اما میگن کربلا رسم عوض شد، دیدن ابی عبدالله داره با سَرِ زانو خودش رو میرسونه به میدون، همه با انگشت دارن حسین رو بهم نشون میدن، بالای سَرِ علی اکبر که رسید، ارباب مقاتل نوشتن:"صاحَ سَبعَ مَرّات” یعنی فریاد میزد:"وا وَلَداه!” پسرم!…😭😭😭

امامِ عسکری تشنه جون نداد، همین برا ما بس، 

اما شهید کربلا تشنه جون داد، چه خبر بود کربلا، یه نفرم دلش برا این شهید مظلوم نسوخت، اما نه یه نفر سوخت، میگه: دیدم یه صدا از گودال میاد:"اَنَاالعَطشان” یه صدای محزونی میاد: مادر تشنمه… هلال میگه: دلم سوخت برا ابی عبدالله، گفتم: من برم به دادِ حسین برسم، یه سپر داشتم آبش کردم، رفتم برم تویِ گودال، میگه: یه وقت دیدم شمر داره از تویِ گودال بیرون میاد، گفت: هلال کجا داری میری؟ گفتم: مگه نمیشنوی صدای پسرِ فاطمه رو؟ هی صدا میزنه آی جگرم داره میسوزه… 

گفت: هلال دیر اومدی، من سیرابش کردم، من کارش رو تمام کردم، دیدم دست و پاش داره میلرزه

گفتم: تو اینقدر سنگ دل هستی که از چیزی نمیترسی، چرا بدنت داره میلرزه، گفت: هلال! توی گودی قتلگاه فقط من بودم و حسین، اما دیدم یه صدای زنونه ای میاد، هی میگه:"بُنَیَّ!” پسرم! ” قَتَلوکَ وَ مِنَ الماءِ مَنَعوکَ” حسین…

😭😭😭

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:05:00 ب.ظ ]





  تفاوتهای پیام رسان ایرانی ایتا وواتساپ   ...

✍تفاوتهای

پیام رسان ایرانی ایتا و واتساپ

این پیام را منتشر کنید و همه را به ایتا دعوت کنید .

🔹تو واتساپ

 هیچ مطلبی رو نمیشه «ویرایش» کرد .قتی مطلبی فرستادی دیگه کار از کار گذشته.  فوقش میتونی تو پست بعدی، صحیح اون کلمات غلط رو تایپ کنی و بفرستی

🔸 تو واتساپ 

هر مطلبی رو فقط تا «۱ ساعت» میشه حذف کرد و تازه همون هم واتساپ اعلام میکنه : « فلانی یک پیام حذف کرد»😡

🔺ولی تو ایتا هر مطلبی رو

 میشه تا چند ماه بعد از ارسال هم، حذف کرد،و حذف پیام هم، اعلام نمیشه.

🔹تو واتساپ، 

نمیشه هیچ مطلب و فیلم و عکسی رو ذخیره کرد و فقط باید برا دیگران ارسال کرد 

🔺 ولی تو ایتا «فضای ابری» هست که مخصوص ذخیره مطالبه

🔸تو واتساپ

 هر مطلبی رو همزمان فقط برای «۵» نفر میشه ارسال کرد🤒

🔺ولی تو ایتا هر مطلبی رو میشه همزمان برای «۱۰۰» نفر ارسال کرد😍 

🔹تو واتساپ

 اگه بخوای برای «یک مخاطب» چند تا مطلب رو همزمان بفرستی، باید «یه دونه یه دونه» اون مطالب رو براش بفرستی

🔺ولی تو ایتا میشه

 ۵۰ پیام و فیلم و عکس انتخاب کرد و «یکباره» برای «یک مخاطب» ارسال کرد😳

🔸تو واتساپ

 هر فیلم و عکسی تا بخواد دانلود شه لااقل یه چند ثانیه طول میکشه

🔺ولی تو ایتا فیلمها و عکسها «خیییلی » سریعتر از واتساپ باز میشن

🔹تو واتساپ

 هر فیلم و عکسی که باز میکنی «خود به خود» میره تو گالری ذخیره میشه و به همین دلیل باید چند روز یکبار، گالری رو «خالی» کرد

🔺ولی تو ایتا 

هر فیلم و‌ عکسی که «خودت» بخوای، ذخیره میکنی و به همین دلیل «گالری» خیییلی دیرتر پُر میشه

🔸تو واتساپ

 وقتی داری صوت گوش میکنی، نمیتونی از صفحه خارج بشی، چون پخش صوت متوقف میشه

🔺ولی تو ایتا

 موقع گوش کردن صوت، میشه از صفحه خارج شد و به گروهها یا کانالهای دیگه سر زدو همزمان، اون صوت رو گوش کرد

🔹تو واتساپ

 وقتی داری فیلم یا کلیپ میبینی، اگه از صفحه خارج شی و دوباره برگردی ، باید اون کلیپ و فیلم رو از اول ببینی

🔺ولی تو ایتا

 اگه موقع دیدن فیلم و کلیپ از صفحه خارج شی، وقتی برمیگردی ادامه فیلم و کلیپ پخش میشه‌، نه از اول

🔸تو واتساپ 

همه افراد و گروهها و کانالها توی یک صفحه میان و هیییی باید دنبال یه آیدی یا یه گروه یا یه کانال بگردی

🔺ولی تو ایتا

 لیست «افراد» جداگانه توی صفحه میاد، لیست «گروهها» هم جداگانه، لیست کانالها هم «جداگانه»

⁉️با این حساب، 

چرا واتساپ اینننهمه طرفدار داره و ایتا نداره؟🤔

‼️شاید چون «خارجیه» 

و مردم همیییییشه  برای «جنس خارجی» دست و سر میشکنن😔 حتی اگه بی کیفیت تر باشه😩

💢راستی

 مهمترینشو نگفتیم که😉

هزینه اینترنت ایتا خیلی خیلی خیلی پایینتره از واتس‌اپ☺️

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 06:27:00 ب.ظ ]





  آنها چفیه داشتند   ...

آنها چفیه‌ داشتند…

تو چادر داری…!

آنان‌ چفیه‌ می‌بستند تا بسیجی‌ وار بجنگند..

تو چادر می‌پوشی‌ تا زهرایی‌ زندگی‌ کنی.. آنان‌ چفیه‌ را خیس‌ می‌کردن‌ تا نفس‌هایشان آلوده‌ی‌ شیمیایی‌ نشود.. 

تو چادر می‌پوشی‌ تا از نفس‌های‌ آلوده‌ دور باشی..

آنان‌ موقع‌ نمازشب‌ با چفیه‌ صورت‌ خود را می‌پوشاندن‌ تا شناسایی‌ نشوند..

تو چادر می‌پوشی‌ تا از نگاه‌های‌ حرام‌ پوشیده‌ باشی

آنان‌ با چفیه‌ زخم‌هایشان‌ را می‌بستند..

تو وقتی‌ چادری‌ می‌بینی‌ یاد زخم‌ پهلوی‌ مادر می‌افتی..

آنان‌ سرخی‌ خونشان‌ را به‌ سیاهی‌ چادرت‌ امانت داده‌اند.. 

تو چادر سیاهت‌ را محکم‌ می‌پوشی‌ تا امانتدار خوبی‌ باشی..

#اللهم‌ارزقناتوفیق‌شهادت‌فی‌سبیلک

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:54:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم