یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  رازعجیب یک دختر   ...

 

#دختری_که_راز_عجیبی_را_از

#نامزدش_مخفی_کرد❗️

روزي پسري خوش‌چهره در حال چت کردن با يک دختر بود. پس از گذشت دو ماه و آشنايي با اخلاق و رفتار او پسر علاقه بسياري نسبت به او پيدا کرد و به او پيشنهاد ازدواج داد.

اما دختر به او گفت: «مي‌خواهم رازي را به تو بگويم.»

پسر گفت: «گوش مي‌کنم.»

 دختر گفت: «آرین من مي‌خواستم همان اول اين مساله را با تو در ميان بگذارم اما نمي‌دانم چرا همان اول نگفتم، راستش را بخواهي من از همان کودکي فلج بودم و هيچوقت آنطور که بايد خوش قيافه نبودم. بابت اين دو ماه واقعاً از تو عذر مي‌خواهم.»

آرین گفت: «مشکلي نيست.»

دختر پرسيد: «يعني تو الان ناراحت نيستي؟»

آرین گفت: «ناراحت از اين نيستم که دختري که تمام اخلاقياتش با من مي‌خواند فلج است. از اين ناراحتم که چرا همان اول با من رو راست نبود. اما مشکلي نيست من باز هم تو را مي‌خواهم.»

دختر با تعجب گفت: «يعني تو باز هم مي‌خواهي با من ازدواج کني؟»

آرین  در کمال آرامش و با لبخندي که پشت تلفن داشت گفت: «آره عشق من.»

دختر پرسيد: «مطمئني آرین؟»

آرین گفت: «آره و همين امروز هم مي‌خواهم تو را ببينم.»

دختر با خوشحالي قبول کرد و همان روز آرین  با ماشين قديمي‌اش و با يک شاخه گل به محل قرار رفت. اما هر چه گذشت دختر نيامد. پس از ساعاتي موبايل آرین زنگ خورد. 

دختر گفت: «سلام.»

آرین گفت: «سلام پس کجايي؟»

دختر گفت: «دارم مي آيم. آرین از تصميمي که گرفتي مطمئن هستي؟»

آرین گفت: «اگر مطمئن نبودم که به اينجا نمي‌آمدم عشق من.»

دختر گفت: «آخه آرین …»

آرین  گفت: «آخه نداره، زود بيا من منتظر هستم.» و پايان تماس.

پس از گذشته دو دقيقه يک ماشين مدل بالا که آخرين دستاورد شرکت بنز بود کنار آرین ايستاد. دختر شيشه را پايين کشيد و با اشک به آن پسر نگاه مي‌کرد. 

آرین  که مات و مبهوت مانده بود فقط با تعجب به او نگاه مي‌کرد. دختر با لبخندي پر از اشک گفت سوار شو زندگي من. آرین که هنوز باورش نشده بود، پرسيد: «مگر فلج نبودي؟ مگر فقير و بد قيافه نبودي؟ پس…»

دختر گفت: «هيس، فقط سوار شو.»

آرین سوار شد و رو به دختر گفت: «من همين الان توضيح مي‌خواهم.»

آري آن دختر کسي نبود جز “آنجلينا بنت"، دهمين زن ثروتمند دنيا که بعد از اين جريان در مطبوعات گفت: «هيچوقت نمي‌توانستم شوهري انتخاب کنم که من را به خاطر خودم بخواهد زيرا همه از وضعيت مالي من خبر داشتند و نمي‌توانستم ريسک کنم.

به همين خاطر تصميم گرفتم که با يک ايميل گمنام وارد دنياي چت بشوم. سه سال طول کشيد تا من آرین  را پيدا کردم. در اين مدت طولاني به هر کس که مي‌گفتم فلج هستم با ترحم بسيار من را رد مي‌کرد.

اما من تسليم نشدم و با خود مي‌گفتم اگر مي‌خواهم کسي را پيدا کنم بايد خودم را يک فلج معرفي کنم. مي‌دانم واقعاً سخت است که يک پسر با يک دختر فلج ازدواج کند. اما آرین يک پسر نبود… او يک فرشته بود.

نکته اخلاقيشم اينه که دخترخانم هاي عزيز گوش به اين “دوستت دارم” هاي چت ندين که از اين پسرا فقط توي قصه ها وجود داره.دنبال اينکه عاشق يه دختر پولدار بشين يا برعکس نباشين اينا توي روياهاست

 

? کمی تا بهجت?

@behjat135

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1401-04-30] [ 11:30:00 ب.ظ ]





  نماز خالصانه   ...

?عبادت عاشقانه 

?خواب مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در مورد نماز شیخ ارده شیره

?نمازی که میخونی اگه توش منم منم‌نباشه و خالصانه باشه ارزشش خیلی بیشتره.

#نماز_شب

کمی تا بهجت?

@behjat135

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌?نشر_صدقه _جاریست?

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:24:00 ب.ظ ]





  گناهانی که انسان رادر زنجیر میکند   ...

? گناهانی که انسان را در زنجیر می کنند :

کسی که گناه می کند . موفق به خواندن نماز شب نمی شود. شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید .

?و عرض کرد : ” من هر شب تصمیم می گیرم که نماز شب بخوانم. اما موفق نمی شوم. چرا؟

خیلی دلم می خواهد اما نمی شود. ” به قول بعضی ها ساعت هم کوک می کنم. اما بلند می شوم و

?ساعت را خاموش می کنم. و دوباره می خوابم.

حضرت علیه السلام یک عبارتی فرمودند که خیلی موعظه دارد. فرمودند : ” قید تک ذنوبک . “

❄️” گناهان تو را در قید و زنجیر کرده اند. تو مرتکب گناه شده ای. به همین خاطر هم موفق به نماز شب نمی شوی. “

دیده اید پای ادم را که زنجیر کنند. دیگر نمی تواند راه برود. یکی از اولیای خدا می گفت : ” یک مکروه از من سر زد.

?شش ماه. موفق به نماز شب نشدم. ” یک مکروه انسان انجام دهد. توفیق نماز شب از او سلب

می شود. یزید هم موفق به نماز غفیله نشد. “

??( ایت الله مجتهدی تهرانی. )

کمی تا بهجت?

@behjat135

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌?نشر_صدقه _جاریست?

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:20:00 ب.ظ ]





  ۳اثر مهم حجاب   ...

✨?✨

? سه اثر مهم در حجاب است ?

 ❶ اثر فردی است و آن آرامش است. یک بانویی که محجبه است آرامش روحی دارد. می داند مال خودش است؛ می داند نگاه دیگران دنبالش نیست و گناه اجتماعی نمی کند. می داند دیگران را تحریک نمی کند.

خواهری که بدحجاب بیرون می آیی مصداق این آیه ایی شما دارید معاونت برگناه می کنید. جوان به شما نگاه می کند و تحریک می شود و زن هم ندارد و می افتد بر حرام. گناه می کنید شما.

وقتی دست در دست شوهرت در کوچه می آیی و شوخی و مزاح می کنی. این باید اصلاح شود.

❷ اثر خانوادگی دارد. بچه، دختر، شوهر شما یک مسافرت برود و نباشد خیالاتش راحت است که این زن مال این است. زیبایی هایش را تقسیم نکرده. وقتی محجبه بود این زن مال اوست. نه دیگران بهره ببرند. این ارزش خانوادگی اش است. ثبات خانواده ها در حجاب بیشتر است و از هم پاشیدگی کمتر است. وقتی بدحجابی شد این آقایی که با خانمش می آید و نگاهش می افتد به زن فلانی و می گوید لباس و قیافه زن فلانی را دیدی؟ دیدی آرایش کرده بود؟ یاد بگیر. خب باهم دعواشون میشه و اختلاف میشه. هوس می کنند. زن های همدیگر را نگاه کردند خب طبیعیه یکی زیباتره، یکی زشت تره. قیافه ها فرق می کند. این باعث می شود مردها تحریک شوند. این اتفاقاتی که در جامعه می دانیم و می دانید و جاش هم روی منبر نیست.

❸ سومین اثر آن اثر اجتماعی است. جامعه سالم می ماند. فساد، زنا، فحشا در جامعه کم می شود.

? حجاب هم اثر فردی دارد آرامش.

? هم اثر خانوادگی دارد استحکام.

? هم اثر اجتماعی دارد سلامت.

فرد باحجاب اگر بود خود آرام است. خانواده مستحکم است و جامعه سالم است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:58:00 ق.ظ ]





  اخلاص شیطان عابد   ...

اخلاص 

شیطان و عابد 

در بنى اسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابلیس به صورت پیر مردى در راه وى آمد و گفت : كجا مى روى ؟

عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم ، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.

ابلیس گفت : دست بدار تا سخنى باز گویم . گفت : بگو، گفت : خداى را رسولانى است اگر قطع این درخت لازم بود خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت : ناچار باید این كار انجام دهم .

ابلیس گفت : نگذارم و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس ‍ گفت : مرا رها كن تا سخن دیگرى برایت گویم ، و آن این است كه تو مردى مستمند هستى اگر ترا مالى باشد كه بكارگیرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است .

دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم .

عابد گفت : راست مى گویى ، یك دینار صدقه مى دهم و یك دینار بكار برم بهتر از این است كه قطع درخت كنم ؛ مرا به این كار امر نكرده اند و من پیامبر صلى الله علیه و آله نیستم كه غم بیهوده خورم ؛ و دست از شیطان برداشت .

دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مى نمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند.

شیطان در راهش آمد و گفت : به كجا مى روى ؟ گفت : مى روم قطع درخت كنم ، گفت : هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت : بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا كنم .

گفت : مرا رها كن تا بروم ؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم ؟

ابلیس گفت : تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو كرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى ، و من بر تو مسلط شدم .

#اخلاص

@sserfan

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:53:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم