یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  پندانه   ...

✨﷽✨

#پندانه 

🔴مِثقالَ ذَرّه

✍در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّه‌هاست!

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی همان چند لحظه‌ای که بوی عطر زنی تمام مردی را به‌هم می‌ریزد!

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی همان چند لحظه‌ای که شخصی به نامحرمی لبخند می‌زند ولی فکرش ساعت‌ها درگیر همان

یک لبخند است!

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی حساب و کتاب زمانی که فردی با همسرش بلند می‌خندد و جوان مجردی هم در همان حوالی آن‌ها را با حسرت نگاه می‌کند.

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی حساب کردن زمانی که فردی در پایان صحبت‌هایش با نامحرم به خیال خودش از روی ادب، جانم و قربانت می‌گوید و رابطه‌ای را به همین اندازه سرد می‌کند!

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی همان چند لحظه‌ای که با فروشنده‌ای نامحرم، احساس صمیمیت می‌کند.

و…

قدر این‌ها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمی‌آید. 

اما مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند 

امثال همین‌هاست، همین کارهای کوچکی که مثل ضربه اول دومینو خیلی کوچک است اما انتهایش را روزی که پرده‌ها کنار رفت، خواهیم دید!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-07-05] [ 05:14:00 ب.ظ ]





  دلت کجاست؟   ...

✨﷽✨

✳️ دلت کجاست؟

✍ یکی از اقوام امیرالمومنین علیه السلام به خدمت ایشان آمدند. برادر یا دوست او مدتی بود از دنیا رفته بود و او بسیار اظهار دلتنگی می‌کرد. حضرت به وی فرمودند: آیا می‌خواهی او را ببینی؟ پاسخ داد: بله. حضرت امیر علیه السلام ردای #پیامبر را بر دوش انداختند، عصای پیامبر را به دست گرفتند و به قبرستان رفتند. سپس از خداوند طلب کردند که آن فرد از قبر خارج شده و قیام کند. وقتی که وی از قبر بیرون آمد، سلامی کرد که به غیر از لسان عربی بود. #حضرت_علی علیه السلام از او پرسیدند: مگر هنگام فوت، عرب‌زبان نبودی؟ پاسخ داد: بله. دوباره پرسیدند: پس این چه زبانی است؟ آن فرد پاسخ داد: من #محبت و #ولایت کسی را پذیرفتم که زبان او این بود؛ تمام وجود من تبدیل شد به آن چیزی که محبوبم بوده است. زبانم نیز تغییر کرد. و این، زبان #اهل_آتش است. چون محبوب و ولیّ من اهل نار بود.

این روایت برای ما، با وضعی که داریم و محبت‌هایی که در دل داریم تأثرآور است. ببینید #عشق و محبت چیست و چه اثری دارد! انسان ممکن است ماشین یا خانه‌ای را دوست داشته باشد و عشق و علاقه‌اش را به این امور منصرف کند. اگر انسان در این حالت بمیرد، در روایت آمده است با این تعلقی که دارد، همراه با محبوبش محشور می‌شود.

👤 استاد محمدرضا عابدینی

📚 از کتاب ادب عاشقی ص ۸۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:11:00 ب.ظ ]





  مهمان امام رضا   ...

خدمت استاد شیخ محمدعلی جاودان در مشهد بودیم که حاج‌محمدجاودان نقل کردند:

یکی از آشنایان که اهل مشهد و خادم حرم بود نقل کرد:

 در خواب دیدم درب منزل را می‌زنند. خود را به درب رساندم. دیدم حضرت رضا درحالی‌که زنجیر یک میمون را در دست دارند، به من می‌فرمایند:

از این مهمان ما پذیرایی کنید!

ناگهان از صدای درب منزل بیدار شدم. خود را به درب رساندم، آقایی را دم درب دیدم.

پرسید: شما اتاق اجاره می‌دهید؟

من با توجه به رؤیا، او را به منزل دعوت کردم و گفتم؛ معمولاً اتاق اجاره نمی‌دهم. چه کسی به شما نشانی داد؟ 

گفت بعد از جستجوی زیاد، در حال ناامیدی، نشانی منزل را به من دادند.

 مدتی که در منزل بود، صاحبخانه، از ایشان پذیرایی  کرد. 

روز آخر، مهمان تصمیم گرفت پولی را به عنوان اجاره بپردازد ولی صاحبخانه قبول نکرد. 

او گفت: شما به‌صورت مهمان از من پذیرایی کردید، نه کسی که اتاقی اجاره کند. چرا؟ 

صاحبخانه گفت: من نمی‌دانم شغل شما چیست؟

اما من خوابم را برایتان تعریف می‌کنم. 

مهمان وقتی جریان خواب و عنایت امام را نسبت‌به خودش شنید، اشک‌هایش جاری شد و گفت من در رادیو و تلویزیون و کارم طنز بود به‌محض رسیدن به تهران، شغلم را عوض می‌کنم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:11:00 ق.ظ ]





  تشرفات   ...

در سال 337 هجری  قرار بر این بود که حکومت قرامطه که بر عربستان مسلط بود، سنگ حجرالاسود را در سرجای اصلی خود نصب کنند. ابن قولویه در مطالعاتش دریافته بود که «حجرالاسود را می ربایند و بار دیگر امام آن عصر، آن را در جای خود نصب می کند». به همین خاطر می خواست به سفر عمره برود و امام زمان (عج) را در موقع نصب سنگ حجرالاسود ببیند.

در همان سال ایشان عازم بغداد شد و در انجا به شدت بیمار گردید. به همین خاطر شخصی را به نام ابن هشام نائب گرفت و از طرف خود به حج فرستاد و نامه ای را به او داد و گفت: مهم تر از حج، پاسخ این نامه است که باید از کسی که سنگ حجرالاسود را نصب می کند بگیری و بیاوری. ایشان در نامه دو سؤال پرسیده بود: آیا من از این بیماری شفا می یابم و دیگر اینکه سر رسید عمرم چه زمانی است؟

ابن هشام بعد از برگشت از سفر حج تعریف کرد که من به خدام حرم مقداری پول داده بودم که اجازه دهند من نزدیک حجرالاسود باشم و مرا از فشار جمعیت محافظت نمایند.

موقع نصب حجر الاسود هر کس اقدام به نصب سنگ می کرد، سنگ در جای خود قرار نمی گرفت تا اینکه جوانی زیبا و گندم گون آن را برداشت و در جایش قرار داد و سپس از مسجد الحرام خارج شد و من هم به دنبالش روان شدم. وقتی به جایی رسیدیم که جز من کسی او را نمی دید، ایستاد و نامه را خواست. بدون اینکه به آن نگاه کند گفت: بگو از این بیماری وحشت مدار که بعد از سی سال دیگر خواهی مُرد! در این وقت گریه ام گرفت و چندان گریستم که قدرت هر گونه حرکتی از من سلب شد. در همین حال مرا گذاشت و رفت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-07-04] [ 09:01:00 ق.ظ ]





  ماجرای دیدارحاج اسماعیل دولابی با مقام معظم رهبری   ...

💢ماجرای دیدار حاج اسماعیل دولابی با مقام معظم رهبری

سیدعلی‌اکبر پرورش نقل می‌کند: در جلسه آخری که ایشان با مقام معظم رهبری دیدار داشتند پیرامون مسائل زیادی صحبت کرده بودند منتهی حاج آقا نبوی به بنده می‌فرمودند: کاری که تا به حال مرحوم دولابی نکرده بود و کسی هم ندیده بود، این بود که در جلسه آخر هنگامی که به رهبر نزدیک شدند دست آقا را گرفتند و بوسیدند و این خیلی عجیب بود، چون ایشان نه مریدباز و مریددار بودند و نه کسی بودند که تواضع بی‌جایی انجام دهند.

اما دست مقام معظم رهبری را بوسیدند و فرمودند: ایشان خیلی نورانی هستند و حتی به خود بنده می‌فرمودند که سرعت ایشان (مقام معظم رهبری) در نور گرفتن بسیار بالاست و خیلی سریع و لحظه به لحظه به نورانیت‌شان افزوده می‌شود و حتی در مسائل سیاسی نیز ایشان اینچنین هستند گفتند با این وصف بنده لایق و اصلح از ایشان سراغ ندارم.

این تعبیر را مرحوم دولابی نیز در مسائل عرفانی برای‌شان به کار می‌برند می‌فرمودند: ایشان (رهبر معظم) یک مجموعه نوری است که با سرعت بر نورانیتشان افزوده میشود و خداوند متعال در این راه افاضات زیادی به ایشان دارند و حتی در جریانات نخست وزیری و پیش از رهبری آقا هنگامی که در مسایل سیاسی عده‌ای ایشان را اذیت می‌کردند مرحوم دولابی می‌فرمودند: اگر ایشان (آیت الله خامنه ای) را دیدید بگویید نگران نباشید. این‌ها برای آن است که شما آبدیده‌تر شوید و تمام این برنامه‌ها فقط برای تعالی شخص شما است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-07-02] [ 03:41:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم