یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30





جستجو





  به اسم آزادی اسیرت می کنند   ...

🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸به اسم آزادی، اَسیرَت می کنند!🔸

شیاطین می‌گویند «انسان آزاد است» و با این آزادی، انسان را بندۀ همه چیز می‌کنند!! اما انبیاء می‌گویند: «انسان بنده است» و با این بندگی، او را از بندگی دیگران آزاد می‌کنند! انبیاء با بندگی، انسان را از بندگیِ مخلوق آزاد می‌کنند و شیاطین به اسم آزادی، انسان را اسیر همۀ چیزهای پَست می‌کنند. 

انبیاء با بندگی، انسان را از زندان نجات می‌دهند و شیاطین به اسم آزادی، انسان را زندانی می‌کنند.

▪️ بسمت خدا 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1403-05-17] [ 11:26:00 ق.ظ ]





  تشرف مرحوم بغدادی   ...

✍️تشرف مرحوم بغدادی
🔹️در تشرف مرحوم علي بغدادي رحمة‌ الله‌ علیه در مسير کاظمين، ايشان پرسش هايي را از محضر امام زمان علیه السلام مي پرسد از جمله مي گويد: پرسيدم: «روزي نزد مرحوم شيخ عبدالرزاق که مدرس حوزه بود، رفتم. شنيدم که بر روي منبر مي گفت: کسي که در طول عمر خود روزها روزه باشد و شب ها را به عبادت به سر برد و چهل حج عمره بجاي بجاي آورد و در ميان صفا و مروه بميرد ولي از دوستداران و محبان و مواليان اميرالمؤمنين علیه السلام نباشد براي او چيزي محسوب نمي شود.» امام زمان عجل الله تعالی فرجه فرمودند: «آري والله براي او چيزي نيست.»
▪️مرحوم بغدادی رحمة‌الله‌علیه 

📚مفاتیح الجنان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1403-05-16] [ 06:25:00 ب.ظ ]





  عاقبت بد صدا زدن نام دیگران!   ...

🔴 عاقبت بد صدا زدن نام دیگران!

🔹پدر مرحومم را در خواب ملاقات کردم همه جای بدنش سالم بود اما لبهای او زخم و آلوده به چرک و خون بود. از آن مرحوم سبب زخم بودن لبهایش را پرسیدم و گفتم اگر کاری از دست من بر می‌آید برای بهبود لبهای شما، بفرمایید تا انجام دهم؟ در پاسخ فرمود: علاج آن به دست مادر شما است؛ سبب آن هم اهانتی بود که در دنیا به او می‌نمودم؛ چون نامش سکینه است هر وقت او را صدا میزدم خانم سکو می‌گفتم و او رنجیده خاطر میشد. اگر بتوانی او را از من راضی کنی امید بهبودی است.
🔸راوی محترم فرمود: این مطلب را به مادرم گفتم. در جواب گفت: بلی پدر شما هر وقت مرا می‌خواند از روی تحقیر می‌گفت خانم سکو و من سخت آزرده و رنجیده خاطر می‌شدم ولی اظهار نمی‌کردم و به احترام ایشان چیزی نمی‌گفتم و چون فعلاً گرفتار و ناراحت است او را حلال نموده و از او راضی هستم و از صمیم قلب برایش دعا می‌کنم…🌱


📙کتاب نسیمی از ملکوت



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:26:00 ب.ظ ]





  عاقبت سقط جنین یک عروس جوان!   ...

🔴 عاقبت سقط جنین یک عروس جوان!

🍃خانم دکتری می‌گفت: دو سال قبل یک خانم جوان به من مراجعه کرد و گفت در دوران عقد باردار شده و به خاطر آبرو قصد سقط جنین دارم. گفتم این کار را نکن در آیات و روایات ما تأکید شده که این کار خسارت برای شما خواهد داشت (از نظر اسلام حرام بوده و دیه بر شما واجب میشود. از طرفی رزق فرزند با خداست.) حتی با شوهرش صحبت کردم که مراسم عروسی را زودتر برگزار کنید اما سقط جنین انجام ندهید. که قبول نکردند و به سراغ دکتر دیگری رفتند و سقط جنین انجام دادند. این خانم جوان سال بعد عروسی کرد اما دچار سرطان معده شد. هر چه دارو و درمان کردند بی فایده بود. متأسفانه این خانم در جوانی از دنیا رفت.🍂

📘کتاب تقاص



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:22:00 ب.ظ ]





  حکایتی زیبا وتامل برانگیز   ...

💠 #حکایتی_زیبا_و_تامل_برانگیز

سادگی در این دنیا، راحتی در آن دنیا

🔹خردمندی بیشتر وقت‌ها در قبرستان می‌نشست. روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود، پادشاهی به‌ قصد شکار از آن محل عبور می‌کرد.

🔸️وقتی به خردمند رسید، گفت:

چه می‌کنی؟ 

🔹️خردمند جواب داد: 

به دیدن اشخاصی آمده‌ام که نه غیبت مردم را می‌کنند، نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیت‌ و آزار می‌دهند.

🔸️پادشاه گفت: 

آیا می‌توانی از قیامت و صراط و سوال‌ و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟

🔹️خردمند جواب داد: 

به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش درست کنند.

🔸️پادشاه امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد. 

🔹️آنگاه خردمند گفت:

ای پادشاه، من با پای برهنه بر این تابه می‌ایستم و خود را معرفی می‌کنم و آنچه خورده‌ام و هرچه پوشیده‌ام ذکر می‌نمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خـود را معرفی کنی و آنچه خورده‌ای و پوشیده‌ای ذکر نمایی. 

🔸️پادشاه قبول کرد. 

🔹️آنگاه خردمند روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت:

فلانی و خرقه و نان جو و سرکه. 

🔸️فوری پایین آمد و ابداً پایش نسوخت. چون نوبت به پادشاه رسید، به‌محض اینکه خواست خود را معرفی کند، نتوانست و پایش سوخت و پایین افتاد.

🔹️سپس خردمند گفت: 

ای پادشاه، سوال‌ و جواب قیامت نیز به همین صورت است. 

▫️آن‌ها که درویش بوده‌اند و از تجملات دنیایی بهره ندارند، آسوده بگذرند و آن‌ها که پایبند تجملات دنیا باشند، به مشکلات گرفتار آیند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:12:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم