یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    





جستجو





  برشی از یک کتاب   ...

✂️ برشی از یک کتاب

🖇 مرد تاجری تصمیم داشت برای تجارت به سفر برود. به همین منظور خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید و درخواست استخاره ای کرد. استخاره اش بد آمد. آن را نادیده گرفت و به سفر رفت. اتفاقا به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد؛ اما از آن استخاره در تعجب بود.
🖇 پس از مسافرت خدمت امام رسید و عرض کرد «یابن رسول الله! یادتان هست چندی پیش خدمت شما رسیدم، برایم استخاره کردید و بد آمد؟! استخاره ام برای سفر تجارت بود به سفر رفتم، سود فراوانی بردم و به من خوش گذشت».
🖇 امام صادق علیه‌السلام تبسمی کرد و به او فرمود: «در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی، نماز مغرب و عشایت را خواندی، شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدار شدی که آفتاب طلوع کرده و نماز صبح تو قضا شده بود؟
🖇 عرض کرد: آری ای فرزند رسول خدا. حضرت فرمود: اگر خدا دنیا و آنچه را که در دنیاست در آن سفر به تو داده بود، جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمی شود.


📨 برشی از کتاب: هزار و یک نکته درباره نماز؛ نوشتهٔ حسین دیلمی.



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1404-02-05] [ 12:09:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  حکایت   ...

✍روزی به کریم خان زند گفتند،
فردی میخواهد شما را ببیند
و مدام گریه میکند.
کریم خان گفت :
وقتی گریه هایش تمام شد
بیاریدش نزد من.

♦️پس از ساعت ها گریه کردن شخص
ساکت شد و گفت قربان ؛
من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر
بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم.
کریم‌خان دستور داد
چشم های این فرد را کور کنید!
تا برود دوباره شفایش را بگیرد!
اطرافیان به شاه گفتند

📛قربان این شفا گرفته پدر شماست.
ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا گفت :
پدر من تا زنده بود
در گردنه بید سرخ دزدی میکرد،
من نمیدانم قبرش کجاست
و من به زور این شمشیر حکمران شدم.
پس از اینکه من به شاهی رسیدم عده‌ای
چاپلوس برایش آرامگاه ساختند
و آنجا را ابوالوکیل نامیدند.
پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی میکشند!

📚کتاب “کریم خان زند” از پناهی سمنانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1404-02-02] [ 11:42:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  ضرب المثل   ...

🔸🔹🔸شاه می بخشه شیخ علی خان نمی بخشه🔸🔹🔸 

🧧در زمان‌های دور، پادشاهی مهربان و سخاوتمند بر سرزمینی وسیع حکومت می‌کرد. او به بخشندگی و گذشت مشهور بود و همواره تلاش می‌کرد تا عدالت و مهربانی را در میان مردم برقرار سازد. در همین سرزمین، قاضی‌ای به نام شیخ علی خان نیز زندگی می‌کرد. شیخ علی خان، مردی بسیار سخت‌گیر و دقیق بود و در اجرای قانون هیچ‌گونه تسامحی از خود نشان نمی‌داد. او به ذره‌بین مشهور بود و حتی کوچک‌ترین تخلفات را نیز به شدت مجازات می‌کرد.

📯روزی، مردی فقیر به دلیل گرسنگی، تکه‌ای نان از دکان نانوایی دزدید. نگهبانان او را دستگیر کرده و نزد پادشاه آوردند. مرد بیچاره با گریه و زاری، دلیل کار خود را گرسنگی و فقر شدید عنوان کرد و از پادشاه طلب بخشش نمود. پادشاه که دلی رئوف داشت، با شنیدن سخنان او متاثر شد و دستور داد تا علاوه بر بخشش مرد، مقداری طلا نیز به او داده شود تا بتواند زندگی خود را سر و سامان دهد.

📰خبر این ماجرا به گوش شیخ علی خان رسید. او که از این بخشش پادشاه ناخشنود بود، نزد او رفت و با لحنی اعتراض‌آمیز گفت: “ای پادشاه، دزدی دزدی است، چه کم و چه زیاد! چگونه ممکن است یک دزد را نه تنها ببخشید، بلکه به او جایزه نیز بدهید؟ این کار باعث تشویق دیگران به دزدی می‌شود!”

📇پادشاه در پاسخ گفت: “شیخ علی خان، درست است که دزدی کار ناپسندی است، اما گاهی اوقات شرایط زندگی افراد، آن‌ها را مجبور به انجام کارهایی می‌کند که از روی میل و رغبت نیست. من معتقدم که در این مورد خاص، بخشش و مهربانی از اجرای قانون سخت‌گیرانه‌تر، بهتر و انسانی‌تر است.”

شیخ علی خان که قانع نشده بود، گفت: “اما قانون، قانون است و باید بدون هیچ تبعیضی اجرا شود.”

👑پادشاه لبخندی زد و گفت: “شیخ علی خان، قانون برای ایجاد نظم و عدالت در جامعه است، اما گاهی اوقات، عدالت واقعی در فراتر از قانون و در قلب‌های مهربان نهفته است. به همین دلیل است که می‌گویند: “شاه می‌بخشد، شیخ علی خان نمی‌بخشد.”

☢از آن پس، این ضرب‌المثل بر سر زبان‌ها افتاد و به یادگار ماند تا نشان دهد که بخشش و بزرگواری، صفتی نیکو و ارزشمند است که گاهی اوقات، از اجرای خشک و بی‌روح قانون، بهتر وموثرتراست 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1404-01-30] [ 10:10:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  نفس قرآنی!   ...

🔺نفَس قرآنی! 

▫️آیت اللّه #شیخ_مجتبی_قزوینی: 

🔹از صحن مبارک حضرت امام رضا(ع) عبور می کردم، شخصی را دیدم که در یکی از غرفه های اطراف صحن، مشغول تلاوت قرآن بود. شخصی به او نزدیک شد و با پایش به دست او زد، قرآن به روی زمین پرت شد و با پرخاش گفت:«این چیست که خودت را به آن سرگرم کرده ای؟».

🔸 من از این حادثه خیلی ناراحت شدم و ناگهان ایه ای به قلبم خطور کردو دیدم که آن مرد در همان لحظه دلش درد گرفت و ناله اش بلند شد. من به آن شخص نزدیک شدم و به او گفتم:«آیه ای از قرآن کریم ـ که تو به آن اهانت کردی ـ در نظرم آمدو تو را اینگونه دردمند و عاجز کرده است. ایا این دلیل بر حقانیت قرآن نیست؟».

⚡️ آن شخص شروع به التماس کرد تا او را از آن حالت جانکاه بدر آورم. برایش دعا کردم و حالش خوب شد.

💢مدتی از این ماجرا سپری شد، تا اینکه یک روز، شخصی با ظاهری خداپسند نزد من آمد و گفت:«آیا مرا می شناسی؟». گفتم:«خیر». 

گفت:«من همان فردی هستم که آن حادثه برایم پیش آمد و از آن روز به بعد به برکت نَفَس قدسی و قرآنی شما در طریق هدایت قرار گرفتم و زندگیم کاملاً دگرگون شده است». 

📚مجله بشارت، فروردین و اردیبهشت 1378، شماره 10

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1404-01-16] [ 03:27:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  چه زیبا گفت پیرمردی:   ...

✍چه زیبا گفت پیرمردی :

یک عمر
منو سلامتی
دنبال پول بودیم…
اکنون
من و پول دنبال سلامتی..!!!


🚨قدر سلامتی خود را بدانیم…!!

#حکایت



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:57:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...



  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما