🔰تشرف #سیدجمال_الدین>گلپایگانی محضر آقا #امام_زمان (عج)
🔺فرزند آقا سید جمال الدین گلپایگانی به نقل از پدرش:
☄« در صحن امام حسین ع یک جائی را پیدا کرده و نشسته بودم. حرم خیلی شلوغ بود. دیدم که سیدی خیلی خوش سیما کنارم ایستادند. به من سلام کرده، فرمودند: سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم ؟
◾️گفتم: آقا دوست دارم، اما نمی شود.
◽️فرمودند: دنبالم بیا.
🔹 دنبال آن بزرگوار راه افتادم. کوچه باز شد، گویا که اصلا جمعیت و فشاری نیست. رسیدیم درب حرم، حضرت اذن دخول خواندند و مرا پای ضریح آورده، زیارت خواندند. سپس حضرت دست کردند در جیبشان و یک سکه ای به من دادند، سکه را در دست گرفتم و متوجه شدم که ایشان نیستند و فشار جمعیت به حدی شد که به بیرون پرت شدم به طوری هیئت لباسم به هم ریخت اما سکه را محکم در مشتم نگه داشته بودم.
🔸وقتی جای آرام تری پیدا کردم سکه را نگاه کردم. روی آن نوشته بود یا صاحب الزمان. فهمیدم که ایشان امام زمان بودند.
🔹فرزند معظم له فرمودند: پدرم به این سکه خیلی علاقه داشت و کیسه ای برای آن درست کرده بود و همیشه همراهش بود و بعد از هر وضو آن را باز کرده و سکه را به چشمانش می مالید.
🔸 در یکی از این سفرها که از نجف با پای پیاده عازم کربلا بودند، طلبه ای همراه قافله بود. این طلبه مبتلا به دل درد شدیدی می شود و هر چه قرص و دارو دادند موثر واقع نشد.
🍁پدرم فرمودند: برای رفع مزاحمت از کاروان، یک کاسه آب آوردم و به سکه متبرکش کردم. دادم به طلبه و شفا گرفت؛ اما بعد از شفا اسرار کرد که این سکه چیست؟ من هم در محظور قرار گرفته، داستان را گفتم.
🌀آن بنده خدا که اهل معنویت نبود، در مقام انکار برآمد و با دستش اشاره کرد و گفت برو بابا! سید این حرفها چیست می زنی؟!
⚡️ منزل بعدی که رسیدیم. وضو گرفتم مثل همیشه کیسه را از جیبم درآوردم. مثل همیشه کیسه گره خورده بود. اما وقتی بازش کردم سکه یا صاحب الزمان علیه السلام نبود.
[شنبه 1402-06-04] [ 01:50:00 ب.ظ ]