🟢 #ماجرای_بسیار_جالب و خواندنی عارف بالله آیت الله مرعشی نجفی رضوان الله علیه و دیدن حضرت معصومه سلام الله علیها و حضرت ولی عصر عج ارواحنا فداه

🔸️ایشان چه داشتد که مکرر مورد عنایت خاصه حضرت بقیه الله روحی فداه بودند و حضرتش به اسم کوچک خطابشان میکردند؟

 استاد عظیم‌الشّأنمان حضرت آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک نکته‌ای را بیان فرمودند که خیلی مشهور است. چون خودشان با لسان مبارک گفتند و ثبت و ضبط هم شده است.

🔸️فرمودند: بنده در ایّام جوانی وضع مالی بدی داشتم. موقع ازدواج دخترم بود امّا وضع مالی بنده خیلی ناجور بود و نمی‌توانستم برای دخترم ولو جهیزیّه بسیار محقّری تهیّه کنم. بالاخره انسان یک آبروی اولیّه را می‌خواهد. چاره ای نداشتم جز این که محضر کریمه اهل‌بیت حضرت فاطمه معصومه(صلوات اللّه و سلامه علیها) بروم.

🔸️خودشان فرمودند: خیلی به من فشار آمده بود و دیگر وضعم بسیار تنگ شده بود. البته از جهاتی بسیار هم تحمّل کرده بودم امّا دیگر وضع بسیار بسیار سخت شده بود. وقتی جلوی ضریح مطهّره آن بانوی مکرّمه رفتم، اشک می ریختم و با یک حالت عتابی گفتم که بعد هم پشیمان شدم چرا این‌طور گفتم: ای سیّده ما! چرا نسبت به امر زندگی من هیچ عملی را انجام نمی‌دهید؟! خودم هیچ امّا خدای متعال دخترانی را به من مرحمت کرده، حالا من بدون مال، بدون وضعیّت خوب، می‌خواهم دخترم را شوهر بدهم، چه کنم؟! بنا نیست دست ما را رها کنید!

🔸️فرمودند: فقط از باب شکایت رفتم، دیگر زیارتنامه و … نخواندم، مدام اشک می‌ریختم و با همان وضع بیرون آمدم. وقتی به منزل آمدم، یک حالت نشوه‌ای به من دست داد و دیگر خوابم رفت. در همان حالی که داشتم، شنیدم کسی درب منزل را می‌زند، رفتم در را باز کردم، شخصی را دیدم که پشت در ایستاده و وقتی من را دید، بیان کرد: سیّده تو را می‌طلبد!

🔸️من هم با عجله به حرم رفتم، وقتی به صحن شریف حضرت معصومه(علیها الصلوة و السّلام) رسیدم، دیدم که مثل همیشه نیست و برعکس چند کنیز هستند که مشغول تمیز کردن ایوان طلا هستند. سبب را پرسیدم، گفتند: سیّده الآن تشریف می‌آورند.

🔸️ایشان فرمودند: بعد از مدّتی حضرت فاطمه معصومه(صلوات اللّه و سلامه علیها) در حالی که بسیار نحیف و لاغر و رنگ پریده و در شکل و شمایل مادرم حضرت فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها) بودند، وارد شدند. چون من پیش از آن، جدّه‌ام، بی‌بی دو عالم را سه بار در خواب دیده بودم و می‌دانستم که شکل وشمایل مبارک بانو چگونه است و هر سه بار هم با همان ترکیب و همان حالات ایشان را دیده بودم. برای همین فهمیدم که ایشان عمّه‌ام حضرت معصومه(علیها الصلوة و السّلام) است، رفتم دست ایشان را بوسیدم. به بنده خطاب کردند: ای شهاب! ما چه زمانی به فکر تو نبودیم؟! 

🔸️به بنده خطاب کردند: ای شهاب! ما چه زمانی به فکر تو نبودیم؟! این چه حرفی است تو می‌زنی و با همین حالت می‌آیی در حرم ما را مورد عتاب قرار می‌دهی و از دست ما شاکی هستی! تو از آن زمانی که به قم وارد شدی، زیر نظر ما و مورد عنایت ما بودی!

خودشان فرمودند: در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم نسبت به بانوی مکرّمه اسائه ادب کردم، سریع برای عذرخواهی به حرم شریف آن بانوی مکرّمه رفتم و بعد هم در کارم گشایشی صورت گرفت!

🟢 این مرد الهی، بالجد شهاب الدّین بود و ابداً ولو به لحظه‌ای حسادت نداشت. 

از ایشان سؤال کردند: آقا! شما چطور به بعضی از این کرامات دست پیدا کردید. ایشان وجود مقدّس آقا جان را هم دیده بودند…

فرمودند: برای خود من هم سؤال بود که این کرامات از کجا آمده. در عالمی وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت‌بن‌الحسن‌المهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را دیدم. نفرمودند در چه عالمی. آقاجانمان به من فرمودند: آقا شهاب! در وجود تو به اندازه ارزنی بخل وجود ندارد و خدا هر چه به تو داده است به واسطه این خلق نیکوی توست!

ببینید بخل چه می‌کند و اگر از آن طرف، انسان بری از این صفت رذیله بود، ذوالجلال و الاکرام چه لطف‌هایی به او می‌کند که از اهل کرامات خواهد شد!

اتّفاقاً من یادم هست که وقتی ایشان این ماجرا را تعریف کردند، دو سه نفر از آقایان بزرگوار هم در آن مجلس بودند. خدا علّامه دوانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان هم حضور داشتند و وقتی شنیدند مِن ناحیه الحجّه (روحی له الفداء) این‌طور به ایشان عنایت شده، به شدّت گریه کردند.

✨️

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1402-03-12] [ 06:41:00 ق.ظ ]