یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  کرامتی از آیت الله بهجت   ...

کرامتی  از آیت الله بهجت

 

یکی از علاقه مندان ایشان می گوید: 

« سال ها پیش که شور و نشاط جوانی داشتم و از همه چیز و همه کس برای مهذب شدن بریده بودم و همه حواسم به آیت الله بهجت - دام ظله - بود، صبح دل انگیزی برای شرکت در مجلس مرثیه هفتگی ایشان به خانه شان رفتم. ( آن زمان ها ایشان در خانهء سابق خود مجلس روضه برقرار می کردند) اما چون یک ساعت زودتر آمده بودم، پشت در نشستم تا ساعت شروع مجلس رسیده و در باز شود و هیچ کس جز من آن جا نبود. 

از آن جا که انس بسیار شدیدی به ایشان داشتم و کاملا شیفتهء ایشان بودم، به ذهنم رسید که « چه می شد اگر برای یک دم، سایه مهر و ملاطفت ایشان بر من افتد تا از خستگی پیمودن این راه بیاسایم؟!! چه مانعی دارد که حضرت آقا - مد ظله - برای این که بفهمانند من از چشک عنایتشان دور نیستم، همین حالا بیایند، در را باز کرده و مرا به خانه دعوت کنند؟!!! دیوار ها که برای ایشان حجاب نیست و هرگاه بخواهند پشت یوارها و نیت انسان را می بینند و می دانند ، پس چرا توقع نداشته باشم؟!! 

و چون هیچ اثری ندیدم، در آن خلوت کوچه ، آرام آرام و بی صدا گریه ام گرفت و خود را بدبخت و بی حاصل دیدم که با وجود همه تلاشهایم، هنوز شایسته چنین عنایتی نیستم. در همین حال که در درون خود می سوختم، صدای نزدیک شدن گامهایی را از داخل خانهء آقا -دام ظله- شنیدم و از شرم حضور خود را در کوچه کنار خانهء ایشان کاملا پنهان کردم تا حتی اگر کسی جز ایشان در را گشود و بیرون رفت مرا نبیند و ناگهان در باز شد و آن آفتاب زندگی بخش با شب کلاه و دشداشه ای سفید بیرون آمد و کمی به داخل کوچه ای که در آن پنهان شده بودم متمایل شده و فرمودند:« بیا داخل» 

با آمیزه ای بسیار شیرین از هیبت و محبت که هر چه سخن بود، از یاد می برد، وارد خانه شدم با چه حالی!!! 

پیش تو جامه در برم، نعره زند که بر درم 

آمدمت که بنگرم، گریه نمی دهد امان 

و ساعتی بعد دوباره در خانه را برای برگزاری روضه گشودند. (1) 

 

(1) نفس مطمئنه ، صفحه 18

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1403-05-21] [ 11:58:00 ق.ظ ]





  کرامتی از علامه طباطبایی   ...

کرامتی  از علامه طباطبایی

 

در قم سید بزرگواری بود و چایخانه داشت که از خواص علامه طباطبایی و محرم سر ایشان بود، او می گوید: 

« روزی با آقا کار داشتم، رفتم درب منزل ایشان، هر چه در زدم و منتظر ماندم کسی نیامد،معلوم شد کسی در منزل نیست، ناگهان صدایی در گوشم گفت: در نزن، آقا رفته اند قبرستان نو! کسی هم در کوچه و اطراف من نبود! با خود گفتم می روم قبرستان نو، در ضمن به صحت و سقم این صدا هم پی می برم. با سرعت خودم را به قبرستان نو رساندم، دیدم ایشان در میان قبرها در حال قدم زدن هستند، خودم را آماده کرده بودم که تا ایشان را دیدم قضیه این صدا را به ایشان بگویم، حتی اگر تردید کردند قسم بخورم. همین که خواستم مطلب را بگویم، فرمودند: دست و پایت را گم نکن، از این صداها زیاد است، گیرنده می خواهد!!! »

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:53:00 ق.ظ ]





  جناب صمصام وبچه یتیم   ...

جناب آقای سید محمد کفایتی از قول عموی خود، حاج سید رضا کفایتی نقل می کند: 

« روزی به خدمت جناب صمصام در منزلشان رسیدم و با ایشان کار کوچکی داشتم. در آن زمان جناب صمصام مشغول بادام شکستن بودند. صحبت هایمان اندکی طول کشید و بادام شکستن جناب صمصام هم تمام شد. اما در حین ادامه صحبت ها، مشاهده کردم که ایشان هر کدام از مغز بادام ها را بر می دارند و نوک آن را می کَنند و در دهان می گذراند و بقیه را در کیسه مخصوصی می اندازند. اول فکر کردم این رفتار گذراست و به چند دانه ختم می شود، ولی هر چه زمان می گذشت، باز هم ایشان حرکت را تکرار می کردند و بادام ها را مزمزه کرده و در کیسه می گذارند. کنجکاو شدم و از ایشان علت را پرسیدم. جناب صمصام هم فرمودند: این بادام ها قرار است به تعدادی بچه یتیم برسد، با خود گفتم در زمان بیکاری آن ها را مغز کنم، بعد فکر کردم که نکند یکی از این مغز بادام ها تلخ باشد و کام بچه یتیم را تلخ کند!!! به خاطر همین این ها را می چشم تا مبادا که مزه آن کام کسی را تلخ کند! در تمام مدتی که من در خدمتشان بودم، دانه دانه بادام ها را می چشیدند و تلخ های آن را جدا می کردند. من در تمام عمرم کسی را ندیدم که چنین همتی در جهت خدمت به خلق خدا نشان دهد.» 

 

(1) غبار روبی از چهره صمصام ، صفحه 11۴

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:52:00 ق.ظ ]





  ملا آقا جان وبهترین یار ابا عبدالله   ...

ملا آقا جان و بهترین یار ابا عبدالله

 

یکی از شاگردان ملا آقا جان زنجانی نقل می کند: 

« مرحوم حاج ملا آقا جان می فرمود: یک شب بعد از نماز مغرب نشسته بودم، دیدم ملائکه از طرف مغرب به مشرق می روند. سوال کردم چه خبر است؟ گفتند حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (سلام الله علیه) می روند، پیش تو هم می آیند. بعد حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) تشریف آوردند و در اتاق نشستند، از ایشان سوالاتی کردم، پرسیدم: با فضیلت ترین اصحاب شما که بودند؟ فرمودند:(البریر بعد الحبیب) ( بعد از حبیب بن مظاهر، بریر) » (1) 

 

حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) می فرمایند: 

پنج چیز دل را صفا می دهد و سختی قلب را برطرف می کند. 

1- نیمه شب استغفار کردن 

2- کم خوابیدن شب 

3- روزه 

4- هم نشینی علماء 

5- دست به سر یتیم کشیدن (2) 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:50:00 ق.ظ ]





  پروردگارا....   ...

خداوندا گنجینه‌های رحمتت را برای ما بگشا

و رحمتی بر ما ارزانی دار که پس از آن، در دنیا و آخرت، ما را مجازات ننمایی

و از الطاف بیکران خویش، روزی حلال و پاکیزه به ما عطا فرما

و غیر از خویش ما را نیازمند کسی نگردان

و حالت سپاسگزاری را در وجود ما نسبت به خویش، فزونی ببخش

و ما را فقط نیازمند الطاف خویش قرار ده

به گونه‌ای که بواسطۀ عنایت تو، از همگان بی نیاز گردیم

و آبرومندانه در این جهان زندگی کنیم

خداوندا ما را از سخاوت‌های خویش در این دنیا بهره‌مند گردان

خداوندا به درگاه تو پناه می‌آوریم از این که چهرۀ خویش را از ما بپوشانی، در حالی که ما آرزومند آن هستیم

خدایا بر محمد و خاندان او درود بفرست

و از آنچه که محبوب توست بر ما ارزانی دار

و ما را در انجام آن، نیرومند گردان.

📚 بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۳۳۸

┈┄┅═✾•••✾═┅

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1403-05-20] [ 11:39:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما