جناب آقای سید محمد کفایتی از قول عموی خود، حاج سید رضا کفایتی نقل می کند:
« روزی به خدمت جناب صمصام در منزلشان رسیدم و با ایشان کار کوچکی داشتم. در آن زمان جناب صمصام مشغول بادام شکستن بودند. صحبت هایمان اندکی طول کشید و بادام شکستن جناب صمصام هم تمام شد. اما در حین ادامه صحبت ها، مشاهده کردم که ایشان هر کدام از مغز بادام ها را بر می دارند و نوک آن را می کَنند و در دهان می گذراند و بقیه را در کیسه مخصوصی می اندازند. اول فکر کردم این رفتار گذراست و به چند دانه ختم می شود، ولی هر چه زمان می گذشت، باز هم ایشان حرکت را تکرار می کردند و بادام ها را مزمزه کرده و در کیسه می گذارند. کنجکاو شدم و از ایشان علت را پرسیدم. جناب صمصام هم فرمودند: این بادام ها قرار است به تعدادی بچه یتیم برسد، با خود گفتم در زمان بیکاری آن ها را مغز کنم، بعد فکر کردم که نکند یکی از این مغز بادام ها تلخ باشد و کام بچه یتیم را تلخ کند!!! به خاطر همین این ها را می چشم تا مبادا که مزه آن کام کسی را تلخ کند! در تمام مدتی که من در خدمتشان بودم، دانه دانه بادام ها را می چشیدند و تلخ های آن را جدا می کردند. من در تمام عمرم کسی را ندیدم که چنین همتی در جهت خدمت به خلق خدا نشان دهد.»
(1) غبار روبی از چهره صمصام ، صفحه 11۴
[یکشنبه 1403-05-21] [ 11:52:00 ق.ظ ]