یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30





جستجو





  هدیه سید الکریم حضرت عبدالعظيم عليه السلام    ...

🕯🥀🍂

🥀

❇️ كرامات حضرت عبدالعظيم عليه السلام

💠 هدیهٔ سیدالكریم علیه السّلام

✍ طلبه سیّدی، پس از آنكه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می‌برد به تهران می‌آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می‌گردد. 

دختری معرّفی می‌شود و به خواستگاری می‌روند، مسائل مطابق سلیقه طرفین طی می‌شود جز اینكه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح می‌كند، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود. 

🔹 شرط پدر دختر تهیه این اقلام بود:

یك جفت گوشواره

۴ عدد النگو

۲ عدد پیراهن

۲ قواره چادری

۲ جفت كفش

اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود، لكن برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود. ایشان ناامید از انجام شرط، عازم قم می‌شود.

امّا قبل از حركت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السّلام در شهر ری توقّف می‌كند. 

آن عالم بزرگوار قبل از آنكه به حرم مشرّف شود، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می‌ایستد. تمام حواسش به شرطی است كه از عهده انجام آن برنیامده است.

در این لحظه، كاملاً متوجّه آن حضرت می‌شود و مشكل را با آن وجود مقدّس در میان می‌گذارد. در حالتی دل شكسته، زار زار می‌گرید و برای آنكه كسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش می‌گیرد. 

💚 چند لحظه بعد، كسی دست روی شانه‌اش می‌گذارد و آرام به گوشش می‌خواند: 

✍ « آقا، بسته‌تان را بردارید تا خدای نكرده كسی آن را نبرد! »

ایشان ناراحت از اینكه او را از چنین حالی بیرون آورده‌اند، مكثی می‌كند و بعد چشم می‌اندازد، بسته‌ای جلوی پایش افتاده است!

ابتدا اعتنا نمی‌كند، امّا، بلافاصله طنین صدایی را كه لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته كرده بود در ذهنش می‌نشیند. نگاه جستجو گرش كسی را نمی‌یابد. بسته را می‌گشاید. درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود:

۲ جفت كفش زنانه، ۲ قواره چادری، ۲ عدد پیراهن، ۴ عدد النگوی طلا و یك جفت گوشواره. 

🔹 اين طلبه كسی نبود، جز مرحوم آيت الله العظمی مرعشی نجفی از علماء فقيد و مراجع تقليد عظام كه پس از اين كرامت نيز «خادم افتخاری» آستان مقدّس حضرت عبدالعظيم عليه السّْلام شده و تا آخر عمر شريفشان اين مدال خادمی را به سينه داشتند.

#وفات_حضرت_عبدالعظیم علیه‌السلام

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1402-02-16] [ 05:02:00 ب.ظ ]





  داستانهای بحار الانوار   ...

📘#داستان‌های‌بحارالانوار

💠چوب خلال و یک سال معطلی!

🔹احمد پسر حواری می‌گوید:
آرزو داشتم سلیمان دارانی، یکی از عرفا را در خواب ببینم.
پس از یک سال، او را در خواب دیدم.
به او گفتم:
استاد! خداوند با تو چه کرد؟
گفت:
از جایی می‌آمدم، قدری هیزم در آنجا دیدم، چوبی به اندازه چوب خلال از آن‌ها برداشتم، نمی دانم خلال کردم یا نه!
اکنون یک سال است که برای حساب همان چوب معطل هستم.


📚بحار، ج ۷، ص ۱۶۱

┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1402-02-15] [ 10:22:00 ب.ظ ]





  جرعه ای از معرفت   ...

#جرعه‌ای_از_معرفت

💠استاد فاطمی نیا رحمةالله؛

🔸عزيزان اگر لطيف نباشيد هيچ چيز نصيبتان نميشود؛ خود را معطل نكنيد! هر روز چند مرتبه در خانه يا محل كار عصباني ميشود و پرخاش ميكند و دل ديگران را ميشكند ، از آنطرف هم ميخواهد زبدة العارفين و عمدة المكاشفين شود! به حضرت زهراء سلام الله عليها قسم ، تا لطيف نشويد چيزي گيرتان نمي آيد!

🔸علامه طباطبايي تماما لطافت بود به حدي كه در طول عمر خود با كسي دعوا نكرد؛ روزي جواني با دوچرخه به مرحوم علامه برخورد كرد و ايشان به شدت آسيب ديد ، اگر ما بوديم حتما با آن جوان دعوا ميكرديم ! اما علامه بلافاصله به سمت جوان رفت و از او دلجويي كرد و پرسيد طوريت شده است يا خير؟ اگر ميخواهيد به جايي برسيد لطيف شويد. لطيف بودن را تمرين كنيد ، از خانه شروع كنيد و با خشم و غضب ، تن خانواده را نلرزانيد.

┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ 
  




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:23:00 ب.ظ ]





  مکارم اخلاق   ...

امام حسن مجتبي عليه السلام  فرمود:

مكارم اخلاق ده چيز است:

 ۱. راستگوئى 

۲. نوميدى راستين از غير خدا

۳ . بخشش به نيازمندان

۴ . خوش خلقى

۵ . پاداش در برابر خدمات ديگران 

۶. پيوند و رفت و آمد با خويشاوندان 

۷. حمايت از همسايه 

۸. توجّه به حقوق دوستان 

۹. مهمان نوازى 

۱۰. و مهمترين اينها شرم و حياء است. 

📘تاريخ يعقوبى، ج 2، ص۲۱۵

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:58:00 ب.ظ ]





  زنی که با دعای امام زمان به دنیا برگشت   ...

♨️داستانی عجیب زنی که با دعای امام زمان (عجل الله) به دنیا برگشت!!

🔸به نقل از علامه طهرانی: 

 یكی از اعاظم‌ نجف‌ أشرف‌ برای من‌، نقل‌ کرد كه‌:

 ما از نجف‌‌ عیال‌ اختیار كردیم‌ و سپس‌ در فصل‌ تابستان‌ برای زیارت‌ صله‌ ارحام‌ عازم‌ ایران‌ شدیم‌.آب‌ و هوای وطن ما به‌ عیال‌ ما نساخت‌ و مریض‌ شد و روز بروز مرضش‌ شدّت‌ كرد؛ و هر چه‌ معالجه‌ كردیم‌ سودمند نیفتاد و مشرف‌ به‌ مرگ‌ شد.

🔸من‌ دیدم‌ عیالم‌ فوت‌ میكند و‌ باید تنها به‌ نجف‌ برگردم‌ و در پیش‌ پدرش‌ و مادرش شرمنده‌ میشوم‌، حال‌ اضطراب‌ و تشویش‌ عجیبی در من‌ پیدا شد.

آمدم‌ در اطاق‌ مجاور‌ دو ركعت‌ نماز خواندم‌ و توسّل‌ به‌ #امام‌_زمان‌ كردم‌ و با نهایت‌ تضرّع‌ عرض‌ كردم‌: 

یاولی الله‌! زن‌ مرا شفا دهید.

🔸آمدم‌ در اطاق‌ عیالم‌، دیدم‌ نشسته‌‌ و زار زار میگرید.

تا چشمش‌ به‌ من‌ افتاد گفت‌: چرا مانع‌ شدی؟ چرا نگذاشتی؟

من‌ نفهمیدم‌ چه‌ میگوید، و تصوّر كردم‌ كه‌ حالش‌ بد‌ است‌.

بعد كه‌ قدری آب‌ به‌ او دادیم‌ گفت‌: عزرائیل‌ برای قبض‌ روح‌ من‌ با لباس‌ سفید آمد و بسیار زیبا و آراسته‌ بود، به‌ من‌ لبخندی زده‌ و گفت‌: حاضر به‌ آمدن‌ هستی؟ گفتم‌: آری.

بعداً أمیرالمؤمنین‌ (علیه السلام)‌ تشریف‌ آوردند و با من‌ بسیار مهربانی كردند و بمن‌ گفتند: من‌ میخواهم‌ بروم‌ نجف‌، میخواهی با هم‌ برویم‌ به‌ نجف‌؟

گفتم‌: بلی خیلی دوست‌ دارم‌.

من‌ برخاستم‌ ‌آماده‌ شدم‌ كه‌ با آن حضرت‌ برویم‌، 

همینكه‌ خواستم‌ از اطاق‌‌ خارج‌ شوم‌ دیدم‌ كه‌‌ امام‌ زمان (عجل الله)‌ آمدند و تو هم‌ دامان‌ ایشان‌ را گرفته‌ای.

حضرت‌‌ به‌ امیرالمؤمنین‌ (علیه السلام) عرض‌ كردند: این‌ بنده‌ به‌ ما متوسّل‌ شده‌، حاجتش‌ را برآورید.

حضرت‌ أمیر (ع) به‌ عزرائیل‌ فرمودند: به‌ تقاضای مرد مؤمن‌ كه‌ متوسّل‌ به‌ فرزند ما شده‌ است‌ برو؛ باشد تا موقع‌ معین‌.

و أمیرالمؤمنین‌ از من‌ خداحافظی كردند و رفتند.

چرا نگذاشتی من‌ بروم‌؟

 📚معادشناسی علامه طهرانی ج ۱، ص ۲۸۶- ۲۸۷.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:45:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم