آیت‌الله حاج‌ شیخ محمّدجواد فاضل لنکرانی:

جدّ ما شيفته و محو در حضرت زهرا (سلام‌الله‌عليها) بود.

ايشان می‌گفتند يک وقتی من خواب ديدم كه در خدمت مرحوم آقای بروجردی نشسته‌ام؛ بعد از ايشان اجازه گرفتم كه مرخّص شوم. 

فرمودند: بنشينيد، برای ما مهمانی می‌آيد. 

عرض كردم چه كسی؟ 

فرمودند: مادرم حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)

عرض كردم شما اولاد ايشان هستيد و شايد درست نباشد من بنشينم.

فرمودند: شما بنشين. 

نشستيم و حضرت تشريف آوردند. 

عرض ادب كرديم. بعد فرمودند آقاحسين آنچه كه از مصيبت‌هايی كه بر من وارد شده، شنيده‌ايد، همه‌اش درست است. 

 از مصيبت‌ها، از سيلی‌ای كه به من زدند و مرا پشت در قرار دادند، همه درست است. حضرت يكی‌يكی مصائب را بيان می‌كرد و می‌فرمود آقاحسين، همه‌ی اينها درست است.

جدّ ما فرمودند از بس در عالم رؤيا گريستيم، از خواب بيدار شدم.

هر روز صبح خدمت آقای بروجردی میرفتم. آن روز بعد نماز صبح خدمت ايشان رفتم.

فرمودند چی شده كه صبح به اين زودی اينجا آمديد؟

گفتم يک خواب خيلی عجيبی ديدم كه بايد برای شما عرض كنم و آن خواب را برایشان گفتم.

ایشان آن روز تا غروب گريه می‌كرد و اشک می‌ريخت.

📚 حجره فقاهت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1401-10-10] [ 08:10:00 ب.ظ ]