#حکایت 

✍مرحوم علامه جعفری رحمه اللّه علیه می‌فرمود: من در نجف استادی به نام مرحوم آیت اللّه آقا شیخ مرتضی طالقانی رحمه اللّه علیه داشتم. نزد ایشان کفایه می‌خواندم. ایشان از نظر مقامات معنوی و علمی مرد فوق العاده ای بود. 

یک روز برای درس خدمت ایشان رفتم. در را باز کردم برای این که وارد حجره بشوم. ایشان فرمودند: درس تعطیل است. گفتم: آقا برای چه درس تعطیل است؟ فرمودند: تعطیل است. گفتم بقیه هنوز تعطیل نکرده اند. شما زود تر تعطیل می‌کنید. فرمود: تعطیل شد. برو. خر طالقان مرد، پالان او باقی مانده است. این تعبیر آیت اللّه شیخ مرتضی طالقانی است. 

ببینید این‌ها چگونه با نفس خود مبارزه کردند. ما آن قدر خود را بالا می‌بینیم که حاضر نیستیم خودمان را کوچک بشماریم. 

مرحوم علامه جعفری می‌گوید: وقتی من این جمله را از استاد خود شنیدم، فهمیدم منظور ایشان این است که امروز روز آخر من است. گفتم: «إِنَّا للّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون». شما از مرگ خود خبر می‌دهید؟ فرمود: بله. متوجه شدی؟ برو. گفتم حالا من این همه راه آمدم حداقل به جای درس به ما یک نصیحتی کنید. مرحوم آیت اللّه آقا شیخ مرتضی طالقانی رحمه اللّه علیه یک بیت شعر خواند: 

تا که دستت می‌رسد شو کار گر *** چون فتی از پای خواهی زد به سر 

مرحوم آیت اللّه العظمی میلانی رحمه اللّه علیه فرموده بودند: در لحظات جان دادن این مرد بزرگ، ما کنار بستر ایشان بودیم. ایشان آخرین حرفی که زد و از دنیا رفت این بود: «یک لحظه لذّات آخرت با تمام دنیا قابل ملاحظه نیست. چقدر نادان هستند کسانی که دنیا را بر آخرت مقدّم می‌دارند. » این حرف آخر این مرد بزرگ بود و از دنیا رفت.

📚 داستان های سمت خدا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1403-04-24] [ 09:41:00 ق.ظ ]