#حکایت

✍️محاصره شده بودیم

نیروهای پشتیبانی نمی‌تونستن کمک برسونن 

همه تشنه و گرسنه بودیم

 فرمانده گردان ما ، شهید محمد رضا کارور هر چی تلاش کرد و خودش رو به آب و آتش زد تا بتونه لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهاش تهیّه کنه ،موفّق نشد

در همین لحظه ، شهید کارور رو دیدیم که با قدم‌های استوار به طرف تپّه‌های  « بازی دراز » میره 

تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد

تکبیره الاحرام رو با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خوندن

مدتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد 

نمازش که تموم شد ، دست‌هاش رو بالای سرش برد و چشم‌هاش رو بست

نمی‌دونم با چه حالی ، با چه اخلاصی و چه جوری دعا کرد که در همون لحظه، صدای الله اکبر و فریاد شادی بچّه‌ها بگوش رسید

باران، نم نم شروع به باریدن کرد 

#شهید_محمدرضا_کارور

#شهید_جاویدالاثر

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1403-05-23] [ 12:03:00 ق.ظ ]