#داستان_واقعی

? فضيل عياض شاگردان زيادى را تربيت كرد. شاگرد درس خوان و جوانش به حال #مرگ افتاد.

? فضيل بالاى سرش آمد، گفت: بگو: 

«لا اله الا الله» گفت: هم نمی گويم و هم #بيزارم از اين چيزى كه تو می گويى.

?  فضيل گفت: قرآن بياوريد تا سوره مباركه «#يس» را بخوانم، شايد گرهش باز شود.

? پيغمبر (ص) فرمود:

« لكلّ شىء قلب و قلب القرآن يس »

? گفت: نخوان، من از شنيدنش #زجر می كشم و مرد. استاد غرق در شگفتى شد. خيلى پی جو شد كه چه چيزى باعث شد كه اين شاگرد درس خوانده و با معرفت، هنگام مرگش به اين بلا دچار شد و بی دين مرد. 

? خيلى در فكر بود، تا يك شب در عالم رؤيا ديد كه روز قيامت شده است. شاگردش را ديد كه در آتش است، گفت: چه شد كه وضع تو به اينجا كشيد؟ گفت: من دچار #سه_گناه بودم و تا زمان مردنم ادامه داشت؛ 

⛔ گناه اول:

 #حسود بودم، هيچ نعمتى را براى ديگرى تحمل نداشتم ببينم. 

⛔ گناه دوم: من #دو_بهم_زن بودم

⛔ و گناه سوم من: سالى يكبار #مشروب می خوردم. اگر #توبه كرده بودم، به اين بلا دچار نمی شدم.

? استاد انصاریان-

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1401-05-24] [ 08:10:00 ب.ظ ]