طی الزمان و ملاقات با پیرمردی کشاورز در روزگار انوشیروان 

 

……. بعد از ظهر  تو حرم حضرت عبدالعظیم بودیم که ناگهان به آقای ایراندوست حالی دست داد که بسیار متحول شدند و از جای خود برخاستند و فریادی کشیدند و الله اکبر و سبحان الله می گفتند و دستانشان را محکم بر پای مبارک می کوبیدند. بعد از لحظاتی دانستم که در گوش وی از غیب ندایی رسید و لحظاتی آقا را سکوتی فرا گرفت و به دنبال آن هم مکاشفه ای برایشان روی داد، که فرمودند: باید سریعا به منزل بروم. 

فردای آن صبح که آقا را زیارت کردم حالشان بسیار محزون بود و از دیروز که پرسش نمودم خود آقا بی پرده فرمودند: آقا جان در آن لحظه یکی از اولیای بسیار بزرگ از غیب در گوشم به سخن آمد که سریعا به منزل برگشتم و به زمان آن ولی خدا و آن یگانه روزگار در زمان انوشیروان طی زمان نمودم و نیم روز با آن اعجوبه الهی که پیرمردی کشاورز بود ملاقات نمودم و بنده خاص پرورگار را حزنی بود که ما را هم محزون نموده است و چنان مظلوم واقع شده بود که برای وی گریستم، چرا که پیرمرد زمانی که در منزل نبود،سربازان انوشیروان خانه اش را خراب کرده و اموالش را به غارت برده و مزرعه اش را درهم کوبیده بودند که پیرمرد در بازگشت خانه اش را که این چنین میبیند چنان به خداوند شکایت می کند که ندایش را در حرم عبدالعظیم شنیدم که می گفت: 

خدایا من نبودم تو که بودی 

و با خود رازی داشت که می بایست سریعا به نزد ایشان بروم و نیم روزی را با آن ولی روزگار که ازدواج هم نکرده بود بگذرانم که الحمدالله لحظه ای که پیرمرد در حال خواندن اسم اعظم الهی بر انوشیروان بود رسیدم و ایشان هم دعوت ما را از همان حرم لبیک گفته بودند و …. 

آقا فرمودند: بعد از بازگشت از طی زمان اتفاق بزرگی در اتاقم افتاد و آن لحظه فهمیدم که دست بالای دست چه بسیار است و مشاهده نمودم قبل از ان که بنده از طی زمان به حال برگردم آن پیرمرد زودتر از ما در اتاق نشسته و منتظر ما هستند و با دیدن ما فرمودند: خسته نباشی جوان. 

که ایشان قدم مبارک را روی چشمان ما گذاشتند و دیدن ما را پس دادند و پس از لحظاتی ایشان هم در نیم شب بازگشتند و به روزگار خویش رهسپار شدند. 

آقای ایراندوست از آن جا که درس نخوانده بودند لذا در آن لحظه نخست در حرم که صدایی در گوش مبارکشان رسید به ما فرمودند: آقا جان، انوشیروان برای چند سال پیش بود؟گفتم شاید حدود دو یا دو هزار و پانصد سال بیشتر یا کمتر بوده، فردای آن روز با خبر شدم که چرا پرسیدند. 

ناگفته نماند که مرحوم ایراندوست طبق آنچه بعدها در پس کنایه فرمودند معلوم شد که با بیشتر انبیای الهی با طی زمان ملاقات نموده اند که حتی از یک سری از حضرات هم هدیه ای دارند، از جمله استخاره که آن را از حضرت یعقوب علیه السلام دارند. (1) 

 

(1) کجا بودم کجا رفتم ، صفحه 85 

 

با خوندن این مطلب یه سوالی به طور جدی برام مطرح شد. این که بعضی از آدما تو این دنیا آن چنان از جنس نورند که به این مراتب می رسند و بعضی دیگر کلاه گذاشتن سرمردم و خوردن حقشون رو نشونه زرنگی خودشون میدونن و به خودشون میبالن؟!!!!!!!!!!

به واقع داستان چیه؟!!!!!!!!!!!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1403-05-21] [ 02:09:00 ب.ظ ]