همسر شهید امیر سیاوشی:
ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت.
رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟!
وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران….
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
#شهیدانه🌷
[چهارشنبه 1403-02-19] [ 10:30:00 ق.ظ ]