📌پندانه:
🔹موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد. شتر بدلیل طبع آرامی که داشت با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش رابه وی گوش زد کند
🔹این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه اي رسیدند.موش از حرکت باز ایستاد و شتر از او پرسید:«چرا ایستاده اي تو رهبر و پیشاهنگ من هستی؟»
🔹موش گفت: «این رودخانه خیلی عمیق است.»شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: «عمق این آب فقط تا زانوست.»موش گفت: «میان زانوی من و تو فرق بسیار است.»
🔹شتر پاسخ داد: «تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خودرا بر عهده گیر.»
🔸چون پیمبر نیستی پس رو براه
🔸تا رسی از چاه روزی سوی جاه
🔸تو رعیت باش گر پادشاه نیی
🔸خود مران چون مرد کشتی بان نیی
مثنوى معنوى
[شنبه 1402-12-26] [ 07:23:00 ب.ظ ]