#یک داستان یک پند
?شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد:
?در بازار بودم، اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت.
سریع استغفار كردم و به راهم ادامه دادم.!
قدری جلوتر شترهایی ??قطار وار از كنارم میگذشتند…
ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمیكشیدم، خطرناك بود
?به مسجد رفتم و فكر میكردم همه چیز حساب دارد.
این لگد شتر چه بود؟!
?در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی!
گفتم: اما من كه خطایی انجام ندادم…
گفتند: لگد شتر? هم كه به تو نخورد!
?اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند…
کمی تا بهجت?
@behjat135
?نشر_صدقه _جاریست?
[دوشنبه 1401-05-03] [ 02:02:00 ب.ظ ]