🔺یک مرد! 

▫️علامه طهرانی به نقل از رفیق شفیقش حاج هادی ابهری: 

🔹در یک سفر به عتبات عالیات چند روزی نجف بودم و دنبال اهل دلی می گشتم تا با او درد دلی کنم، اما پیدا نکردم. 

🔸به حرم حضرت علی (ع) مشرف شدم و عرض کردم:  «چند روز است در نجف دنبال  اهل دلی می گردم و نیافتم و حاشا به کرمت اگر دست خالی برگردم». 

🌀از حرم که بیرون آمدم بی اختیار به سمت بازار حویش و مدرسه سید یزدی حرکت کردم و روی سکوی مدرسه نشستم. 

☄وقتی ظهر شد، دیدم از طبقه بالا، شیخی زنده دل از حجره خارج شد و روی بام مدرسه اذان گفت و پایین آمد. وقتی خواست داخل حجره برود، دیدم که بر اثر اذان، دو گونه اش مانند دو حلقه نور می درخشد. 

🍁وقتی درون حجره رفت، خیلی دلم گرفت و گریه کردم. به حضرت امیر (ع) عرض کردم:«پس از چند روز یک مرد پیدا کردم، او هم به من اعتنایی نکرد». 

⚡️ناگهان شیخ در حجره را باز کرد و مرا به داخل حجره خواند. وقتی وارد شدم همدیگر را در آغوش گرفته گریه کردیم. بعد از آن، در حالت سکوت همدیگر را مدتی تماشا کردیم و سپس از همدیگر خداحافظی کردیم. 

🔷او آیت الله شیخ #مرتضی_طالقانی بود. 

📚کتاب معادشناسی، جلد یک، صفحه ۱۰۸-۱۱۱.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-10-06] [ 01:15:00 ب.ظ ]