یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


مهر 1402
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          





جستجو





  همه نمازهایم را قضا کنید!   ...

🔺همه نمازهایم را قضا کنید! 

🔹#سیدمرتضی_علم_الهدی در وصیت خود چنین آورده است : «تمام نمازهاى واجب مرا که در طول عمرم خوانده ام به نیابت از من دوباره بخوانید.»

🔸وقتى این سخنان از ایشان نقل شد نزدیکان و اطرافیان شگفت زده شدند و پرسیدند چرا؟! شما که فردى وارسته بودید و اهمیت فوق العاده اى به نماز مى دادید، علاقه مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرارسیدن وقت نماز وضو گرفته، آماده مى شدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد که این گونه وصیت مى کنید؟!

☄️سید در پاسخ فرمود : آرى به خاطر همین عشق به نماز می ترسم که درصدی از این نمازها به خاطر لذت معنوی ادا شده باشد.  در این صورت کمال اخلاص رعایت نشده و رد پای غیر خدا در این نماز دیده می شود، پس همه نمازهای واجبم را قضا کنید.

📚سید مرتضى (پرچمدار علم و سیاست)، محمود شریفى، صفحه ۶۳ و ۶۴.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-07-19] [ 10:56:00 ب.ظ ]





  مراقب اعمالمان باشیم   ...

⚠️ #مراقب_اعمالمان_باشیم 

🔺شما هرکاری که انجام می‌دهید، هر عملی که در این عالم ملک از شما صادر می‌شود، در عالم ملکوت یک باز تاب دارد. 

🔺گاهی اوقات بازتاب عمل شما، نورانی است و گاهی اوقات، ظلمت و تاریکی است. 

🔺شما حتی از خواب بلند شدی، بچه‌ات را صدا زدی: «یک لیوان آب برای بابا بیاور» ثبت می‌شود. نوع لحن شما ثبت شده و در پرونده‌ی اعمال شما تأثیر دارد و اثرگذار است

🔴استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-07-16] [ 09:31:00 ق.ظ ]





  آیامیزان خوردن وخوابیدن در حالت معنوی تاثیر دارد؟!   ...

✅ آيا ميزان خوردن و خوابيدن در حالت معنوی تاثير دارد ؟!

✍پاسخ: بله حتما تاثیر دارد.یکی از مواردی که در اسلام توصیه شده پرهیز از پرخوری و بیش از حد خوابیدن است.

به این احادیث توجه بفرمایید:
پرخوری باعث می شود انسان کمتر نماز بخواند: در روایتی از رسول خدا (ص) می خوانیم که حضرت عیسی (ع) به قوم بنی اسرائیل فرمود: «پرخورى نکنید، همانا هرکس پرخورى کند، پرخواب مى شود، و هر کس پرخواب شود، نمازش را کم مى کند، و هر که نمازش را کم کند، از غافلین نوشته مى شود» سبب کسالت و بی حوصلگی در عبادت می شود: از حضرت رسول اکرم (ص) نقل است: «از پرخورى حذر کنید، همانا فاسد کننده بدن، و بیمارى به ارث می گذارد، و موجب کسالت در عبادت است».


💥پرخوری نورانیت دل را از بین می برد:
حضرت رسول خدا (ص) در وصیتی به حضرت امام علی (ع) ، یکی از مواردی که نورانیت را ازبین می برد، پرخوری می داند.


📚 بحار الأنوار ، ج۵۶ ، ص۲۶۶





موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-07-10] [ 11:09:00 ب.ظ ]





  لذت عفو وجوان گنهکار   ...

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

✍🏼… علامه طباطبايى در مقابل شاگردان عصبانى نمى‌شد و سابقه نداشت به فراگيران سخنان اهانت‌آميز بگويد يا با آنان تندى كند، سراپاگوش بود و چون حرف اشكال‌كننده به پايان مى‌رسيد جوابش را به آرامى مى‌داد و او را قانع مى‌نمود.

جوانى به نام سيد احمد… بود كه از محضر علامه بهره برد ولى درس‌هاى حوزه را ادامه نداد و به دانشگاه رفت. او در آغاز از علاقه‌مندان علامه بود ولى چون از دختر ايشان خواستگارى كرده و جواب رد شنيده بود با عقايد اين فيلسوف از در مخالفت برآمد و اشكالاتى بر تفسير الميزان نوشت كه تحت عنوان حول الميزان به زبان عربى چاپ شد.

➰برخى شاگردان خدمت استاد رفته و خاطرنشان ساختند چنين اثرى عليه تفسيرتان منتشر شده است، در شأن شما نمى‌باشد كه جواب او را بدهيد ولى اجازه دهيد آن را بدون پاسخ نگذاريم.

ايشان فرمودند: ولا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاّ بِأَهْلِه. نقشه‌اى كه او كشيده براى خودش خسارت مى‌آورد و تيرى كه رها كرده به سوى وى كمانه مى‌كند. و طولى نكشيد كه اين جوان فوت نمود.

👈🏽يكى از دوستان مى‌گفت: در يک سفرى كه از تهران مى‌آمدم بنده خدايى از اهالى آذربايجان در ماشين، پهلويم نشسته بود. به مناسبت گفتم: اهل كجاييد؟ قم چه كار داريد؟

گفت: قصد دارم به زيارت بارگاه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام بروم ولى يك كار واجب‌ترى هم دارم. مى‌خواهم خدمت علامه طباطبايى بروم، راستى خانه‌اش كجاست؟

و رفته رفته ماجرا را تعريف كرد، و افزود دوستى داشتم به نام سيد احمد… كه همشهرى ما بود و اخيراً مرحوم گرديد.

🔖چند شب پيش او را در عالم رؤيا مشاهده كردم. خواب آشفته و نگران كننده‌اى ديدم؛ مشاهده نمودم قيامت برپا شده و فرشتگان الهى اين دوست تازه درگذشته را مى‌كشند و به طرف جهنم مى‌برند. وقتى نگاهش به من افتاد شروع كرد به داد زدن. فرياد زد: فلانى فلانى به دادم برس. گفتم: چه مى‌گويى؟ چرا به اين وضع دچار شده‌اى، مگر چه كرده‌اى؟ گفت: برو قم و به علامه طباطبائی بگو مرا حلال کند. از او عذرخواهی نما که من اسباب اذیت و رنجاندن او را فراهم کردم. از وحشت از خواب پریدم. حالا دارم نزد ایشان می روم تا وظیفه ام را انجام دهم. بعد که با علامه دیدار نموده و این ماجرا را مطرح کرده بود ایشان با نهایت فروتنی به گریه افتاده و برای او استغفار نموده بود.

📚تماشای فرزانگی و فروزندگی _ ص 28، 26.

▪️از آیت الله شیخ حسن مجد ارموی شاگرد علامه طباطبائی منقول است که ؛ حضرت علامه پس از شنیدن عاقبت آن سید توهین کننده فرمودند: گیرم خدا او را به آتش بسوزاند چه سودی به من می رسد! و بزرگوارانه او را بخشیدند.

قرابت🌿🖇:در عفو لذتی است که در انتقام نیست.» این سخن ارزشمند اشاره به توصیه امیرمومنان، علی(ع) درباره بخشش و گذشت و چشم پوشی از خطای خطاکار است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1402-07-07] [ 01:01:00 ب.ظ ]





  تشرف ملا احمد مقدس اردبیلی   ...

📌تشرف ملا احمد مقدس اردبيلي

سيد مير علام تفرشي، كه از شاگردان فاضل مقدس اردبيلي  رضوان الله علیه است، مي گويد: شبي در صحن مقدس اميرالمؤمنين (سلام الله علیه) راه مي رفتم.

خيلي از شب گذشته بود.

ناگاه شخصي را ديدم كه به سمت حرم مطهر مي آيد.

من نيز به سمت او رفتم، وقتي نزديك شدم، ديدم استاد ما ملا احمد اردبيلي است.

خود را از او مخفي كردم، تا آن كه نزديك در حرم رسيد و با اين كه در بسته بود، بازشد و مقدس اردبيلي داخل حرم گرديد.

ديدم مثل اين كه با كسي صحبت مي كند.

بعد از آن بيرون آمد و در حرم هم بسته شد.

به دنبال او براه افتادم، به طوري كه مرانمي ديد.

تا آن كه از نجف اشرف بيرون آمد و به سمت كوفه رفت.

وارد مسجد جامع كوفه شد و در محرابي كه حضرت اميرالمؤمنين (سلام الله علیه)  شربت شهادت نوشيده اند، قرار گرفت، ديدم راجع به مساله اي با شخصي صحبت مي كند وزمان زيادي هم طول كشيد.

بعد از مدتي از مسجد بيرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد.

من نيز به دنبالش مي رفتم، تا نزديك مسجد حنانه رسيديم 

(مسجدي كه ديوارش خم شده است وعلت آن اين است كه وقتي جنازه اميرالمؤمنين صلوات الله علیه را براي دفن در نجف اشرف، ازآن جا عبور مي دادند، ديوار اين مسجد، روي ارادت به آن حضرت خم شد).

در آن جا سرفه ام گرفت، به طوري كه نتوانستم خود را نگه دارم.

همين كه صداي سرفه مرا شنيد، متوجه من شد و فرمود: آيا تو مير علامي؟ 

عرض كردم: بلي.

فرمود: اين جا چه كار داري؟ 

گفتم: از وقتي كه داخل حرم مطهر شده ايد، تا الان با شمابودم، شما را به حق صاحب اين قبر اميرالمؤمنين (سلام الله علیه)  قسم مي دهم، اتفاقي را كه امشب پيش آمد، از اول تا آخر به من بگوييد.

فرمود: مي گويم، به شرط آن كه تا زنده ام آن را به كسي نگويي.

من هم قبول كردم و باايشان عهد و ميثاق نمودم.

وقتي مطمئن شد، فرمود: بعضي از مسائل بر من مشكل شد و در آنها متحير ماندم ودر فكر بودم كه ناگاه به دلم افتاد به خدمت اميرالمؤمنين  صلوات الله و سلامه علیه  بروم و آنها را ازحضرتش بپرسم.

وقتي كه به حرم مطهر آن حضرت رسيدم، همان طوري كه مشاهده كردي، در به روي من گشوده و داخل شدم.

در آن جا به درگاه الهي تضرع نمودم، تا آن حضرت جواب سؤالاتم را بدهند.

در آن حال صدايي از قبر مطهر شنيدم كه فرمود: به مسجد كوفه برو و مسائلت را از قائم بپرس، زيرا او امام زمان تو است.

به نزد محراب مسجد كوفه آمده و آنها را از حضرت حجت صلوات الله و سلامه علیه  سؤال نمودم، ايشان جواب عنايت كردند و الان هم برمي گردم .

 📚 بركات حضرت ولي عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف(خلاصه العبقري الحسان)

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:57:00 ب.ظ ]





  از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری   ...

از هر دستی بدی از همون دست پس ميگيری

🍃

💛 

💠ﻣﮕـﺮ میﺷﻮﺩ

قلبی ﺭﺍ بشکنی 

ﻭ قلبت شکسته ﻧﺸـﻮد🌸🍃

💠ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ 

چشمی ﺭﺍ ﮔﺮﯾﺎﻥ کنی

ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﮔﺮﯾـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ🌸🍃

💠ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ 

ﺫهنی ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ کنی

ﻭ ﺫهنت ﭘﺮﯾﺸـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ🌸🍃

💠ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ

اﺣﺴﺎسی ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍنی

ﻭ ﺍﺣﺴﺎست ﺳﻮخته ﻧﺸﻮﺩ🌸🍃

 

💠ﻣﮕر ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ؟✨✨

بیشتر مواظب باش

این دنیا بی‌قانون نیست!

✨🍃🌸🍃✨

✍از خیر و شر، هرچه که به این دنیا داده باشی، روزی به طرف خودت باز ‌میگردد.

🌹این جهان کوه است و فعل ما ندا

     باز می گردد نداها را صدا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1402-07-06] [ 10:49:00 ب.ظ ]





  پندانه   ...

✨﷽✨

#پندانه 

🔴مِثقالَ ذَرّه

✍در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّه‌هاست!

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی همان چند لحظه‌ای که بوی عطر زنی تمام مردی را به‌هم می‌ریزد!

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی همان چند لحظه‌ای که شخصی به نامحرمی لبخند می‌زند ولی فکرش ساعت‌ها درگیر همان

یک لبخند است!

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی حساب و کتاب زمانی که فردی با همسرش بلند می‌خندد و جوان مجردی هم در همان حوالی آن‌ها را با حسرت نگاه می‌کند.

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی حساب کردن زمانی که فردی در پایان صحبت‌هایش با نامحرم به خیال خودش از روی ادب، جانم و قربانت می‌گوید و رابطه‌ای را به همین اندازه سرد می‌کند!

مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند

یعنی همان چند لحظه‌ای که با فروشنده‌ای نامحرم، احساس صمیمیت می‌کند.

و…

قدر این‌ها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمی‌آید. 

اما مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند 

امثال همین‌هاست، همین کارهای کوچکی که مثل ضربه اول دومینو خیلی کوچک است اما انتهایش را روزی که پرده‌ها کنار رفت، خواهیم دید!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-07-05] [ 05:14:00 ب.ظ ]





  دلت کجاست؟   ...

✨﷽✨

✳️ دلت کجاست؟

✍ یکی از اقوام امیرالمومنین علیه السلام به خدمت ایشان آمدند. برادر یا دوست او مدتی بود از دنیا رفته بود و او بسیار اظهار دلتنگی می‌کرد. حضرت به وی فرمودند: آیا می‌خواهی او را ببینی؟ پاسخ داد: بله. حضرت امیر علیه السلام ردای #پیامبر را بر دوش انداختند، عصای پیامبر را به دست گرفتند و به قبرستان رفتند. سپس از خداوند طلب کردند که آن فرد از قبر خارج شده و قیام کند. وقتی که وی از قبر بیرون آمد، سلامی کرد که به غیر از لسان عربی بود. #حضرت_علی علیه السلام از او پرسیدند: مگر هنگام فوت، عرب‌زبان نبودی؟ پاسخ داد: بله. دوباره پرسیدند: پس این چه زبانی است؟ آن فرد پاسخ داد: من #محبت و #ولایت کسی را پذیرفتم که زبان او این بود؛ تمام وجود من تبدیل شد به آن چیزی که محبوبم بوده است. زبانم نیز تغییر کرد. و این، زبان #اهل_آتش است. چون محبوب و ولیّ من اهل نار بود.

این روایت برای ما، با وضعی که داریم و محبت‌هایی که در دل داریم تأثرآور است. ببینید #عشق و محبت چیست و چه اثری دارد! انسان ممکن است ماشین یا خانه‌ای را دوست داشته باشد و عشق و علاقه‌اش را به این امور منصرف کند. اگر انسان در این حالت بمیرد، در روایت آمده است با این تعلقی که دارد، همراه با محبوبش محشور می‌شود.

👤 استاد محمدرضا عابدینی

📚 از کتاب ادب عاشقی ص ۸۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:11:00 ب.ظ ]





  مهمان امام رضا   ...

خدمت استاد شیخ محمدعلی جاودان در مشهد بودیم که حاج‌محمدجاودان نقل کردند:

یکی از آشنایان که اهل مشهد و خادم حرم بود نقل کرد:

 در خواب دیدم درب منزل را می‌زنند. خود را به درب رساندم. دیدم حضرت رضا درحالی‌که زنجیر یک میمون را در دست دارند، به من می‌فرمایند:

از این مهمان ما پذیرایی کنید!

ناگهان از صدای درب منزل بیدار شدم. خود را به درب رساندم، آقایی را دم درب دیدم.

پرسید: شما اتاق اجاره می‌دهید؟

من با توجه به رؤیا، او را به منزل دعوت کردم و گفتم؛ معمولاً اتاق اجاره نمی‌دهم. چه کسی به شما نشانی داد؟ 

گفت بعد از جستجوی زیاد، در حال ناامیدی، نشانی منزل را به من دادند.

 مدتی که در منزل بود، صاحبخانه، از ایشان پذیرایی  کرد. 

روز آخر، مهمان تصمیم گرفت پولی را به عنوان اجاره بپردازد ولی صاحبخانه قبول نکرد. 

او گفت: شما به‌صورت مهمان از من پذیرایی کردید، نه کسی که اتاقی اجاره کند. چرا؟ 

صاحبخانه گفت: من نمی‌دانم شغل شما چیست؟

اما من خوابم را برایتان تعریف می‌کنم. 

مهمان وقتی جریان خواب و عنایت امام را نسبت‌به خودش شنید، اشک‌هایش جاری شد و گفت من در رادیو و تلویزیون و کارم طنز بود به‌محض رسیدن به تهران، شغلم را عوض می‌کنم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:11:00 ق.ظ ]





  تشرفات   ...

در سال 337 هجری  قرار بر این بود که حکومت قرامطه که بر عربستان مسلط بود، سنگ حجرالاسود را در سرجای اصلی خود نصب کنند. ابن قولویه در مطالعاتش دریافته بود که «حجرالاسود را می ربایند و بار دیگر امام آن عصر، آن را در جای خود نصب می کند». به همین خاطر می خواست به سفر عمره برود و امام زمان (عج) را در موقع نصب سنگ حجرالاسود ببیند.

در همان سال ایشان عازم بغداد شد و در انجا به شدت بیمار گردید. به همین خاطر شخصی را به نام ابن هشام نائب گرفت و از طرف خود به حج فرستاد و نامه ای را به او داد و گفت: مهم تر از حج، پاسخ این نامه است که باید از کسی که سنگ حجرالاسود را نصب می کند بگیری و بیاوری. ایشان در نامه دو سؤال پرسیده بود: آیا من از این بیماری شفا می یابم و دیگر اینکه سر رسید عمرم چه زمانی است؟

ابن هشام بعد از برگشت از سفر حج تعریف کرد که من به خدام حرم مقداری پول داده بودم که اجازه دهند من نزدیک حجرالاسود باشم و مرا از فشار جمعیت محافظت نمایند.

موقع نصب حجر الاسود هر کس اقدام به نصب سنگ می کرد، سنگ در جای خود قرار نمی گرفت تا اینکه جوانی زیبا و گندم گون آن را برداشت و در جایش قرار داد و سپس از مسجد الحرام خارج شد و من هم به دنبالش روان شدم. وقتی به جایی رسیدیم که جز من کسی او را نمی دید، ایستاد و نامه را خواست. بدون اینکه به آن نگاه کند گفت: بگو از این بیماری وحشت مدار که بعد از سی سال دیگر خواهی مُرد! در این وقت گریه ام گرفت و چندان گریستم که قدرت هر گونه حرکتی از من سلب شد. در همین حال مرا گذاشت و رفت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-07-04] [ 09:01:00 ق.ظ ]





  ماجرای دیدارحاج اسماعیل دولابی با مقام معظم رهبری   ...

💢ماجرای دیدار حاج اسماعیل دولابی با مقام معظم رهبری

سیدعلی‌اکبر پرورش نقل می‌کند: در جلسه آخری که ایشان با مقام معظم رهبری دیدار داشتند پیرامون مسائل زیادی صحبت کرده بودند منتهی حاج آقا نبوی به بنده می‌فرمودند: کاری که تا به حال مرحوم دولابی نکرده بود و کسی هم ندیده بود، این بود که در جلسه آخر هنگامی که به رهبر نزدیک شدند دست آقا را گرفتند و بوسیدند و این خیلی عجیب بود، چون ایشان نه مریدباز و مریددار بودند و نه کسی بودند که تواضع بی‌جایی انجام دهند.

اما دست مقام معظم رهبری را بوسیدند و فرمودند: ایشان خیلی نورانی هستند و حتی به خود بنده می‌فرمودند که سرعت ایشان (مقام معظم رهبری) در نور گرفتن بسیار بالاست و خیلی سریع و لحظه به لحظه به نورانیت‌شان افزوده می‌شود و حتی در مسائل سیاسی نیز ایشان اینچنین هستند گفتند با این وصف بنده لایق و اصلح از ایشان سراغ ندارم.

این تعبیر را مرحوم دولابی نیز در مسائل عرفانی برای‌شان به کار می‌برند می‌فرمودند: ایشان (رهبر معظم) یک مجموعه نوری است که با سرعت بر نورانیتشان افزوده میشود و خداوند متعال در این راه افاضات زیادی به ایشان دارند و حتی در جریانات نخست وزیری و پیش از رهبری آقا هنگامی که در مسایل سیاسی عده‌ای ایشان را اذیت می‌کردند مرحوم دولابی می‌فرمودند: اگر ایشان (آیت الله خامنه ای) را دیدید بگویید نگران نباشید. این‌ها برای آن است که شما آبدیده‌تر شوید و تمام این برنامه‌ها فقط برای تعالی شخص شما است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-07-02] [ 03:41:00 ب.ظ ]





  جبران خوبی دیگران   ...

#جبران_خوبی_دیگران

🍃💕پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و سلم میفرمایند :

🌱💕 هرکس به شما خوبی کرد جبران کنید، اگر چیزی برای جبران نداشتید آنقدر به درگاه خدا برایش دعا کنید تا یقین کنید جبران کرده‌اید.


🍃💕 هرکس از شما خواهشی داشت و شما را به خدا قسم داد برایش برآورده کنید.
.
📚 وسائل الشیعه (ط-آل البیت) جلد16 صفحه307.



«#اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1402-07-01] [ 02:56:00 ب.ظ ]





  درخواست حاج اسماعیل دولابی"ره" از شهید ابراهیم هادی   ...

💢درخواست حاج اسماعیل دولابی"ره” از شهید ابراهیم هادی

خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سال‌ها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبه‌ها بود، می‌آمدند و از کلام ساده، اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان می‌گرفتند. یکی از این افراد، شهید جاویدالاثر «ابراهیم هادی» بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است:

سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟!

گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا!

من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرف‌ها!

ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد. حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یک کم نصیحت کن!

ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید، خواهش می‌کنم اینطوری حرف نزنید! بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. ان‌شاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت می‌کردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه می‌گویی، تو اصلا این آقا رو شناختی؟!

گفتم: نه، راستی کی بود؟! جواب داد: این آقا یکی از اولیاء خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود.

سال‌ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب «طوبی محبت» فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:50:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما