یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


شهریور 1402
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31





جستجو





  حاج حسین یکتا   ...

👤حاج حسین یکتا:

 از بین این همه امتحانات مختلف

 اصلاً حس نکردید امتحان‌ها سخت‌تر شده‌؟

 شهرت و فالووربازی‌ها اذیت می‌کند؟

 شهوت و نهضت جنسی اذیت می‌کند؟

 پول و لقمه حلال در آوردن سخت شده و اذیت می‌کند؟

 احترام به بابا مامان در این شرایط سخت‌تر شده؟

 برای هیئت‌آمدن بعضی وقت‌ها باید خیلی با خودت بجنگی و کارها را بالا پایین کنی، 

سخت‌تر شده! خوب معلوم است دیگر رفقا!

هر چه به بالای قله ظهور نزدیک‌ می‌شویم

دیگر هوا کم است.

#امام_زمان🪴

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-06-29] [ 05:50:00 ب.ظ ]





  از آن ها اصرار واز او انکار   ...

.

‍ ▪️از آن‌ها اصرار و از او انکار.

دعوتش کرده بودند به ضیافت شام.

شرط گذاشت که بحثی نباشد.

آخر مهمانی، یک نفر بحث را آغاز کرد.

علامه گفت: شرطمان؟!

گفتند: فقط نفری یک حدیث! آن هم به نیّت تبرّک.

همه، عالمان سنّی بودند و حافظان حدیث.

یکی یکی حدیث خواندند.

👈 نوبت صاحب اَلغدیر بود.

علامه امینی فرمود:

«شرطی دارم:

اقرار همه، بر درستی یا نادرستی حدیث». 

قبول کردند.

گفت:

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده:

«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً 

به مرگ جاهلی مرده، هر که بمیرد و امام عصرش را نشناسد». 

همه درستی حدیث را اقرار کردند.

گفت:

«حالا شما و یک سوال! 

می‌شناخت؟ یا نمی‌شناخت؟!

فاطمه‌ی زهرا، امام زمانش را؟! 

امام زمان فاطمه که بود؟!»

سرها پایین،

سایه‌ی سکوت، سنگین!

نه جوابی داشتند و نه گریزگاهی!

بگوییم امام زمانش را نمی‌شناخت؟!

حاشا که سرور زنان عالم به مرگ جاهلی از دنیا برود!

بگوییم امام زمانش ابوبکر بود؟!

همه جا نوشته‌اند فاطمه سلام الله علیها غضبناک بر او از دنیا رفت!

علمای نامی اهل سنت، عرق‌ریزان و خجالت‌زده، یکی یکی مجلس را ترک کردند.

📚 دوازده گفتار درباره دوازدهمین حجت خدا، ص31.

💚ثواب نشرباهزارااان صلوات هدیه به شهداومومنین به نیت ظهور#حضرت حجت «سلام الله وصلواته علیه به عدد علمه »

.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:41:00 ب.ظ ]





  یک داستان یک پند   ...

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

 #یک_داستان_یک_پند 

🔸️گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام می‌داد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟ لیلی گفت: برای رسیدن به تو! مجنون گفت: ما که به هم نرسیده‌ایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمده‌ای و من تو را می‌بینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست!

🔸مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانه‌ای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست. 

🔸پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی می‌شکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذادادن به تو ندارد، می‌بینی ظرف تو را می‌شکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمی‌گردی. 

💞مجنون سخنی به راز گفت:

 اگر با دیگران‌ بود میلی‌ چرا جام‌ مرا بشکست‌ لیلی

🌺 ️عاشقان خدا نیز چنین‌اند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آن‌ها را سریع اجابت نمی‌کند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال عبادت‌شان ببیند.

❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:29:00 ب.ظ ]





  علامه امینی:   ...

✍علامه امینی صاحب الغدیر

هر سال بعدازماه محرم وصفر که می شد مرحوم علامه امینی خطاب به عزاداران سید الشهدا(علیه السلام) می فرمودند:

کبوتر بازها وقتی یه کبوتر از بازار می خرند، چند روزی بال و پرش رو می بندند، روی پشت بام خونه بهش آب و دونه میدن، بعد چند روز بال و پرش رو باز می کنند، و پروازش میدن،

اگه اون کبوتر رفت و مجددأ برگشت روی همون پشت بام نشست، میگن هنر داره و رگه داره، اما اگه برنگشت و رفت روی پشت بام کس دیگه‌ای نشست، میگن بی هنر و بی رگ بود !

آهای مردم محرم و صفر گذشت و توی این دو ماه امام حسین(علیه السلام) ماها رو خرید ، بال وپرمون رو بست پیش خودش نگه داشت

در این دو ماه میهمان امام حسین(علیه السلام) بودیم

و هر جا دعوتمون کردند به احترام امام حسین(علیه السلام) بود و در واقع از آب و نان امام حسین(علیه السلام) خوردیم، حالا بعد دو ماه بال و پرمون رو باز کرده که پرواز کنیم، نکنه که بی‌هنر و بی‌رگ باشیم، بریم روی بام کسی دیگه بشینیم، نکنه نان و نمک بخوریم و نمکدون بشکنیم، بیایید به امام حسین(علیه السلام) یه قول بدیم،

قول بدیم که تا ماه محرم سال دیگه فقط کبوتر امام حسین(علیه السلام) باشیم

وفقط واسه او پرواز کنیم،

وفقط روی پشت بام او بشینیم..🍃

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:22:00 ب.ظ ]





  یه سوال   ...

رفقا یه سوال🤔

صلوات چجوری نوشته میشه؟

اینجوری👇🏻

اَللّٰهُمَّ صلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨

یا اینجوری👇🏻

اَللّٰهُمَّ صلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌙

یانه اینجوری؟

اَللّٰهُمَّ صلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹

واقعا دنبال این هستی که کدومش درسته؟🙄

بی خودی نگرد #ثواب‌_یهویی بود😅😁

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:43:00 ق.ظ ]





  پندانه   ...

🔅#پندانه

✍ فقط به فکر خودمان نباشیم

🔹مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشته‌ای پرسید. 

🔸فرشته به او گفت:

بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.

🔹سپس هر دو باهم وارد اتاقی شدند. آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده.

🔸هر کدام از آن‌ها قاشقی در دست داشت با دسته‌ای بسیار بلند، بلندتر از دست‌هایشان، آن‌قدر بلند که هیچ‌کدام نمی‌توانستند با آن قاشق‌ها غذا در دهانشان بگذارند. شکنجه‌ وحشتناکی بود.

🔹پس از چند لحظه فرشته گفت:

حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم. 

🔸سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق اول، همان ظرف بزرگ غذا و عده‌ای به دور آن، و همان قاشق‌های دسته‌بلند؛ اما آنجا همه شاد و سیر بودند.

🔹مرد گفت:

من نمی‌فهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟

🔸فرشته لبخندی زد و گفت: 

ساده است، اینجا مردمی هستند که یاد گرفته‌اند به یکدیگر غذا بدهند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-06-27] [ 06:15:00 ب.ظ ]





  بانو!   ...

💐🍃🌿🌸🍃🌾

بانو!

به خاطرِ کودکت,صدایت را در خانه بالا نَبَر, مردانگیِ همسرت پیشِ چشمانِ فرزند حفظ شود,در خلوت موضوع را حتما با او حل کن

فرزندت پرخاشگر نمی شود👌

برای ِهمسرت که خسته از کار برگشته, نوشیدنی تهیه کن. وقتی آمد با تشکر و خسته نباشید استقبالی گرم داشته باش

فرزندت سپاسگزاری را یاد می گیرد👌

برای بداخلاقی هایِ همسرت, مهربانی هدیه بخر

کودکت گذشت را می اموزد…👌

دنیا را تا بوده,زنان گرم نگه داشته اند

جهانِ امروزِمان سرد است.بانو کمک کن…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 06:08:00 ب.ظ ]





  حافظان امنیت   ...

این شب‌ها که ما راحت می‌خوابیم، چه چشم‌هایی تا صبح نخوابیدند و نمی‌خوابند … چند روز است که نخوابیده‌اند تا آرامش را در چهره مردم، در چهره خانواده‌ها، در چهره محله‌ها، در چهره شهرها و در چهره ایران عزیزمان ببینند.

ما نفهمیدیم و نمی‌فهمیم که چقدر سختی و خستگی پشت این کار عظیم بوده، اما آن‌ها سرخوشند از اینکه مردم بدون دغدغه و با آرامش خاطر به زندگی‌شان می‌پردازند و شب، سر راحت بر بالین‌شان می‌گذارند.

آن‌ها یک سوی ماجرایند و خانواده‌های آن‌ها که رنج دوری عزیزان‌شان و فشار و استرس جراحت و شهادتِ احتمالیِ ایشان را می‌کشند، یک سوی دیگر ماجرا … و همه چقدر گمنام برای امام زمان‌شان سربازی می‌کنند.

خدا به حق این شب‌ها که لطفش را شامل حال این کشور و این مردم کرده، لطف ویژه‌تری به حافظان امنیت و خانواده‌هایشان بکند 🤲 🤲 همه مدیون ایشانیم …

#حمید_کثیری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:12:00 ق.ظ ]





  دیدار رهبری با مردم سیستان وبلوچستان   ...

قبل از دیدار رهبری با مردم سیستان و بلوچستان میگفتن چرا کسی بهشون اهمیت نمیده چرا کسی به فکرشون نیست

بعد دیدار رهبری میگن اینا که مردم سیستان نیستن همشون بسیجی و پاسدارن!

چه قشنگ میگه قرآن “فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗا"‌

در دل‌هایشان مرضی از نفاق است،

پس خدا بر بیماریشان افزوده😄

.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-06-22] [ 02:09:00 ب.ظ ]





  چرا برای امام زمان (عج) باید صدقه داد؟!   ...

👑چرابرای امام زمان (عج) بایدصدقه داد؟!

💠وقتی حضرت صاحب الزمان(عج) بدنیا آمدند ، ابلیس فریاد بلندی به آسمان کشید ، که تا آن زمان اینطور فریاد نزده بود.

همه فرماندهان ابلیس جمع شدند و جویای علت شدند، ابلیس گفت: آخرین حجت خدا بدنیا آمد، با ظهور او، مرگ ما فرا می‌رسد.!

هرکدام ازشیاطین پیشنهادی دادند، یکی گفت؛ در کودکی او را بکشیم، ابلیس گفت: اگر او را بکشیم ، خودمان هم نابود می‌شویم (اشاره به حدیث لو لا الحجه لساخت الارض باهلها)

شیاطین در آن جلسه به نتیجه نرسیدند لذا تصمیم گرفتند که سلامتی حضرت را به خطر بیندازند.

هر روزه ، نه تنها من، به نوعی باعث آزردگی قلب نازنین آن حضرت می‌گردم، بلکه شیاطین هم دست بدست هم داده‌اند تا سلامتی آن مهر عالم آرا را به خطر بیندازند.

📚منبع:

شیخ عباس قمی(ره)، منتهى الامال ج ۱،

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✅سلامتی وجود نازنین مولامون و  تعجیل‌ در ظهورشون صلوات 🌹

‌ ‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-06-19] [ 02:56:00 ب.ظ ]





  نماز شب   ...

#نماز_شب

 

🔸 از یکی از شاگردان آیت الله کشمیری پرسیدن:

چکار کنم تا ملائک مرا برای نماز شب بیدار کنند؟!

🔸فرمودند: غذای فرشتگان تسبیح است.. قبل از خواب با آنها صحبت کن و تسبیحات اربعه بخوان و به آنها هدیه کن…

#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:18:00 ق.ظ ]





  از دانایی پرسیدند:   ...

ﺍﺯ دانایی ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ : 

ﭼﮕﻮﻧﻪ میﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻋﻘﻞ کسی پیﺑﺮد ؟

پاسخ ﺩﺍﺩ : ﺍﺯ ﺣﺮفی ﮐﻪ میﺯﻧﺪ .

ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ : ﺍﮔﺮ ﭼﻴﺰی ﻧﮕﻔﺖ ﭼﻪ ؟

پاسخ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻﮐﺲ آن‌قدر

ﻋﺎﻗﻞ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﺪ… !

#سکوت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:14:00 ق.ظ ]





  اطاعت از ولی فقیه   ...

🔴مردم کوفه با امام حسین ع آزمایش نشدند، چون هنوز امام حسین به کوفه نرسیده بود و آنها هنوز حضرت را درک نکرده بودند.

👈 بلکه آنها با نایب امام یعنی حضرت مسلم آزمایش شدند و چون در این آزمایش مردود شدند وقتی امام حسین رسید، مقابل او هم ایستادند.

👈ما در زمان غیبت با نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امتحان می‌شویم و وقتی حضرت آمد دیگر وقت امتحان نیست، بلکه اگر در اطاعت از نایبش امتحان پس داده باشیم یار او خواهیم بود ان‌شاءالله. اما اگر نسبت به منویات نایبش کوتاهی کنیم در یاری از امام زمان هم کوتاهی خواهیم کرد.

👈 لذا شهید #حاج_قاسم سلیمانی فرمود: شرط عاقبت‌به‌خیری ارتباط دلی و قلبی و حقیقی با امام خامنه‌ای است. هر کس صدای نایب امام زمان را نشنود صدای امام زمان را نخواهد شنید.،،، ولایتمداری، جهاد تبیین، بصیرت افزایی، امر به معروف و نهی از منکر واجب است

‌‌‌‌‌‌‌‌




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1402-06-18] [ 05:56:00 ب.ظ ]





  داستان زیبا   ...

#داستان‌زیبا👌

شخص ساده لوحی مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است 

و به هر موجودی روزی رسان است.

به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.

به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.

هرچه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.

چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و…

از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.

مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود.

ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:

«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.

وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:

«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟

شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!»

فقط فکر کردن به هدف، هیچ تاثیری در رسیدن به هدف ندارد.

اگر خواهان تغییرات هستی 

همین حالا اقدام کن؛ اقدامی هرچند کوچک یک راه را برایت باز میکند.

 ‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:06:00 ب.ظ ]





  تشرف شیخ حسن علی نخودکی خدمت امام زمان   ...

💢 تشرف شیخ حسن علی نخودکی خدمت امام زمان(عج)

 مرحوم آیت‌الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی می‌فرماید: من یک سال ریاضت کشیدم که خدمت آقا امام زمان (عج) برسم و هدفم هم این بود که از دستِ بابرکتِ امام زمان (عج) پولی بگیرم و خرج زندگی و معاشم بکنم.

بعد از یک سال ریاضت و مجاهدت و مداومت، یک شب در عالم مکاشفه به من گفتند: شیخ حسنعلی! به بازار خربزه‌فروش‌های اصفهان برو و امام زمانت را آنجا ملاقات کن!

فردای آن شب، لباس پوشیدم معطر و با طهارت، به بازار خربزه‌فروش‌های اصفهان وارد شدم. ابتدا داخل مغازه‌ها را نگاه می‌کردم ببینم آقا در کدام مغازه است؟

در مغازه‌ها، قیافه‌ای که به نظر بیاید امام زمان (عج) باشد را من نمی‌دیدم. وسط بازار آمدم. در آنجا خربزه‌فروش‌های جزء حضور داشتند که خربزه به صورت بُرشی می‌فروختند. لابه‌لای مردم که آمدم، دیدم کنار طَبَقِ یک پیرمرد خربزه‌ فروش، قطب عالم امکان روی یک چهارپایه نشسته‌اند.

آن شب، تو را به خوبی تشبیه به ماه کردم

تو خوب‌تر ز ماهی من اشتباه کردم

خدمت حضرت رفتم و سلام کردم و عرض کردم: یک سرمایه از شما برای اداره‌ی زندگی می‌خواهم.

آقا دستشان را به سمت من دراز کرده و فرمودند: بگیر. کف دستِ حضرت، چند سکه پول خُرد بود. گفتم: آقا! من بیش از این، از شما می‌خواهم که زندگی آینده‌ام را اداره کنم. آقا دستشان را برگرداندند و گفتند برو.

(حاج شیخ با این عظمت، باید اینجا تأدیب بشود).

امامت وقتی می‌گوید بگیر، باید بگیری!

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟

با یک ریال از دست حضرت، دنیای انسان تأمین می‌شود. متوجه باش از دستِ چه کسی داری پول را می‌گیری؟

آقا فرمودند: برو.

حاج شیخ ادامه دادند: از بازار بیرون آمدم. در فکر فرو رفتم که چرا امام به من گفتند برو و چرا پول از دست حضرت نگرفتم. یک سکه از دستِ حضرت می‌گرفتم، دنیای زندگی‌ام تأمین می‌شد!

به بازار برگشتم اما دیدم آقا نیستند. به پیرمرد خربزه‌فروش گفتم: کسی که کنارت نشسته بود را می‌شناختی؟ گفت: نه، ولی آقای خوب و مهربانی است. گاهی اوقات هفته‌ای یک بار و گاهی اوقات، دو هفته‌ای یک بار به ما سر می‌زند. وقتی بازار کساد است، به ما کمک می‌کند و از ما دلجویی می‌کند.

متوجه شدم که این پیرمرد، امام زمان (عج) را نشناخته است.

یک سال دیگر ریاضت کشیدم تا پس از گذشتِ یک سالِ دیگر، دوباره در عالم مکاشفه به من گفتند: فردا، آقا را در بازار خربزه‌فروش‌ها می‌بینی.

من دیگر جای حضرت را در بازار خربزه‌فروش‌ها می‌دانستم و به همین خاطر، مستقیم به سراغ همان پیرمرد رفتم. مشاهده کردم محبوب دل‌ها آنجا نشسته‌اند. خدمت ایشان سلام کردم. جواب دادند و فرمودند: شیخ حسنعلی! چه می‌خواهی؟ عرض کردم: یک سرمایه‌ای برای اداره زندگی از شما می‌خواهم. آقا باز هم دست دراز فرمودند و همان پول‌های خُرد سال قبل در دستشان بود. دیگر ادب شده بودم. پول‌ها را از دستِ ایشان گرفتم. از محضرشان بیرون آمدم.

شیخ حسنعلی اصفهانی می‌فرماید: با همان پول‌های خرد، یک کیسه‌ی کرباسیِ پُر، پایه‌های مُهر خریدم. هر گاه در زندگی پول لازم داشتم، سه الی چهار تا از این پایه‌های مُهر را برمی‌داشتم و حکّ اسم می‌کردم و می‌فروختم و مدت‌ها زندگیم تأمین بود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:57:00 ب.ظ ]





  تصحیح دعای ندبه توسط امام زمان ارواحنافداه    ...

🔴 تصحیح دعای ندبه توسط امام زمان علیه‌ السلام

🟢 تشرف علامه میرجهانی رضوان الله علیه در سرداب مطهر و تصحیح دعای ندبه! 

ایشان فرمودند: شب جمعه ای، در حرم مطهر عسکریین سلام الله علیهما بسیار دعا کرده و زیارت و تشرف خدمت مولایم حضرت صاحب الامر روحی فداه را خواستار شدم، پس از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم و چون هنوز آفتاب نزده و هوا تاریک بود، شمعی در دست گرفته از پله های سرداب پایین میرفتم. 

وقتی به عرصه سرداب رسیدم آنجا بدون چراغ روشن بود و آقای بزرگواری نزدیک صفه مخصوص نشسته و مشغول ذکر گفتن بودند، از جلوی ایشان گذشتم، سلام کردم و در جلوی صفّه ایستادم و زیارت آل یاسین را خواندم سپس همانجا ایستاده و نماز زیارت خواندم در حالیکه مقدم بر ایشان بودم؛ پس از نماز شروع به خواندن دعای ندبه کردم و چون رسیدم به جمله: و “عرجت بروحه” الی سمائک آن بزرگوار فرمودند: «این جمله از ما نرسیده»، بگویید:و “عرجت به” الی سمائک، سپس فرمودند: «در نماز تقدم بر امام معصوم جایز نیست.» 

دعا را تمام کردم و ناگهان متوجه این آیات و بیانات شدم.

۱. روشن بودن سرداب بدون چراغ.

۲. اصلاح جمله ی دعای ندبه که گفتند از ما نرسیده! 

۳. تذکر اینکه چرا در نماز بر امام مقدم شده ای!

فهمیدم به چه توفیقی دست یافتم و به درخواست خود رسیده ام؛ فورا سر از سجده برداشتم که دیدم سرداب تاریک است و هیچ کس در آنجا نیست.

📚 پرواز در ملکوت ص ۱۳۶

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:11:00 ب.ظ ]





  سلام مولایم   ...

السلام علیک یا اباصالح المهدی  ♥️

مهر شما همان کیمیایے است ڪہ
روزگار مرا قیمتے مے‌ڪند…
من بہ اعتبار محبت شما نفس مے‌ڪشم
اے قرار دل بے قرارم…


#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
صبحت بخیر آرزوی من🌹


..



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:05:00 ق.ظ ]





  دلانه   ...

دلانه✨

اگر آنهائي که به من پشت کرده اند می دانستند که من چه اندازه انتظار ديدن آنها را مي کِشم و چه مقدار مشتاق توبه و بازگشت آنها هستم هر آينه از شدت شور و شوق نسبت به من جان می دادند و تمام بند بند اعضايشان به خاطر عشق به من از هم جدا می شد:)💫

+حدیث قدسی

می‌گویند:

روزی چنان می‌روی که گویی هیچ وقت نبوده‌ای!🚶‍♀

من اما می‌خواهم ماندگار شوم،

نه مثل همه؛

می‌خواهم علی‌بن‌مهزیارت باشم♥️

می‌پذیری‌ام؟

#امام_زمان 

.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:04:00 ق.ظ ]





  تلنگر   ...

👌#تلنگر

هیچوقت یه “پولدار بد” باعث نمیشه از “پول” بدت بیاد!

پس چرا “دیندار بد” باعث میشه از “دین” بدت بیاد!!!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-06-15] [ 11:13:00 ب.ظ ]





  آجرک الله یا صاحب الزمان   ...

#آجرک‌الله‌یاصاحب‌الزمان

🖤 مولای غریبم
مهدی جان


اربعین است و شما لابد،
روضه‌خوان و اشک‌آلود،
با قلبی شرحه شرحه و مضطر ،
به زیارت جد غریبتان رفته‌اید …


و ما جاماندگان حیرت زده
با بضاعتی از اشک و حسرت و بیقراری ، حرم را آه می‌کشیم…


حسرت مسیری که هوایش
از عطر مسیحایی شما
سرشار است و زمینش،
گام‌های حیدریِ شما را
هزار بار بوسه می‌زند…


بیچاره ما تنهایان بی‌شکیب

#اربعین‌حسینی‌تسلیت


#امام_زمان
#الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:35:00 ب.ظ ]





  سلام مولا   ...

*#سلامــ_مولاے_مهربانمــ_🌸🤚🏻*

یڪ دانـه نه صد دانــه ی تسبیح دعـایت
هـر روز فــرج زمــزمــــه ڪردیم بــرایت


شرمنده ی چشمان پر از اشڪ تو هستیم
جــــان همـــه ی عــالــم و آدم بــه فدایت..


#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_







موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:28:00 ب.ظ ]





  سریع ترین دعایی که مستجاب میشود   ...

💠سریع ترین دعایی که #مستجاب می شود 

دعایی است که در حق #دیگران باشد!

✍خداوند مهربان چنین دعایی را نه تنها زودتر اجابت میکند، بلکه به دعاکننده هم #دو_برابر چیزی که در حق دیگران دعا کرده بود عطا میکند😍✌️🏼پس اگه زرنگ باشیم با همین نکته میتوانیم خودمان و دیگران را #خوشبخت کنیم🌸🍃   

💠راهکار:کافی است بخواهیم همه ی مردم خوشبخت و سعادتمند باشند و هیچ کس درمانده و بیمار و فقیر و … نباشد. یادمان باشد این اتفاق تنها و تنها با #ظهور  منجی آسمانی حضرت مهدی علیه السلام میفتد پس دستهایمان را بالا ببریم✋🏼🤚🏼و برای خوشبختی و امنیت و آسایش همه ی مردم جهان دعا کنیم: 😍👇

🌹خدایا ظهور امام زمان مان را نزدیک کن که #گشایش کار همه در فرج ایشان است.الهی آمین..

 با این دعا بهترین هارا برای بقیه آرزو کردیم😊❤️

 📚بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۳۸۷

  ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الفرج✨

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:27:00 ب.ظ ]





  ترجمه کتاب   ...

🔰در یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان، آقایی به نام شیخ داود دومان اهل ترکیه در دفتر حاضر شد، او از طلاب و تحصیل‌کردگان حوزه‌های نجف و قم بود.

🔸خودش تعریف کرد که در حدود ۸۰ جلد کتاب دینی از قرآن و ادعیه و معارف اسلامی را به زبان ترکی ترجمه کرده است و پس از مراجعت به کشورش به خاطر برخی مشکلات ممنوع الخروج می شود؛ اما شبی در عالم رؤیا یکی از علماء ترکیه را می‌بیند که به او می‌گوید: فلانی! كتاب منتخب الاثر آيت الله صافی را ترجمه کن و به ترکی برگردان.

◀️در همان خواب به ایشان گفته می‌شود که به زودی مشکل خروج تو از ترکیه هم حل می‌شود! 

ایشان ادامه داد که وقتی از خواب بلند شدم نه منتخب الاثر را می‌شناختم و نه آقای صافی را دیده بودم. فکر می‌کردم کتابی قدیمی باشد که چند صد سال قبل نوشته شده است.

🔻هنوز نصف روز هم نگذشته بود که مشکل گذرنامه من حل شد و توانستم به ایران سفر کنم! 

وقتی به ایران آمدم سراغ آیت الله العظمی صافی را گرفتم و با تعجب زیاد دانستم ایشان زنده اند و یکی از مراجع قم می باشند.

🔸به قم آمدم و ملاقاتی با ایشان داشتم و پس از آن شروع به ترجمه کتاب منتخب الاثر نمودم. کار ترجمه به پایان رسیده است. معلوم می‌شود کتاب منتخب الاثر آیت الله العظمی صافی مورد عنایت حضرت ولیّ عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف قرار گرفته است.

📚منبع: کتاب (شب‌های رمضان)، خاطراتی از آيت الله سیدجواد گلپایگانی، ص ۱۲۳.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-06-14] [ 01:30:00 ب.ظ ]





  گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم   ...

👌👌گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم

🎨 نقاش مشهوری درحال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی بطور باور نکردنی زیبا بود و میبایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده میشد.

☘نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود که ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن پشتش را نگاه نکرد.

که یک قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد.شخصی متوجه شد که نقاش چه میکند .میخواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود،مرد به سرعت قلمویی رابرداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد.نقاش که این صحنه را دید باسرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند.اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد که چگونه در حال سقوط بود.

👈براستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم ،اما گویا خالق هستی میبیند چه خطری در مقابل ماست و نقاشی زیبای مارا خراب میکند.

گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت میشویم ،

 اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم:

🌿خالق هستی همیشه بهترین ها را برایمان مهیا کرده است.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:23:00 ق.ظ ]





  تلنگر وتفکر   ...

🟡 تلنگر و تفکر

ان شاءالله دوران غیبت تموم میشه.
امام زمان میاد…


اما ؛
الان بدرد نخوری…!
الان خودتو نسازی….!
الان خودتو قوی نکنی.‌..!
الان خودتو جمع نکنی…..!
الان خودت را از گناه پاک نکنی…!
الان امام زمانت را کمک نکنی………!


پس کی به یاری امام زمانت می شتابی؟!

مهدی جان ؛

این درد دلها…
این کلمات بماند به یادگار…
برای روزی که بیایی…
شرمنده ایم کمکمان کن قدمی برای ظـهـور برداریم…


السَّـلامُ عَلَیـڪَ یٰا بَقیَٖـة الله فی اَرضِــه


مــے دهد این دل گواهــے،
عاقبت با لطف حق، دوران مــهـــدے مـے رسد…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:20:00 ق.ظ ]





  زیارت عاشورای همسر علامه طباطبایی   ...

‍ ✅ماجرای شنیدنی «زیارت عاشورا»ی همسر علامه طباطبایی


علامه حسینی طهرانی در کتاب «مطلع انوار» از علامه طباطبایی نقل می‌کند که می‌گفت:
«عیال ما که خدایش رحمت کند، زنی بسیار بزرگوار و مؤمن بود. من با وی 10سال در نجف اشرف که برای تحصیل مشرف بودم، ایام عاشورا برای زیارت به کربلا می‌‌آمدیم و پس از 10 سال که به تبریز مراجعت کردیم همسرم روز عاشورا در تبریز در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود؛ می‌گوید: ناگهان دلم شکست و با خود گفتم: 10 سال، روز عاشورا در کنار مرقد مطهر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بودم و امروز از این فیض محرومم! یک‌مرتبه دیدم که در حرم مطهر در زاویه بین بالاسر و رو به رو ایستاده‌‌ام و رو به قبر مطهر مشغول خواندن زیارت هستم و چون روز عاشورا بود و مردم غالباً برای تماشای دسته و سینه‌‌زنان می‌‌روند فقط در پایین پا، مقابل قبر سایر شهداء چند نفری ایستاده و بعضی از خدّام برای آنها مشغول خواندن زیارت هستند؛ این صحنه که تمام شد دیدم در، خانه خود نشسته و در همان محل مشغول خواندن بقیه زیارت هستم.»
____

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-06-12] [ 12:28:00 ق.ظ ]





  تشرفات دیدار با امام زمان   ...

☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹

💎 #تشرفات #دیدار_با_امام 

🔴تو مگر سید نیستی⁉️

🔹مرد کاسه را جلوی دهانش گرفت و در کمتر از چشم بر هم زدنی، کاسه پر از خون شد. دیگر سرفه های خونی امانش را بریده بود.

در خانه ی میرزا، مهدی اصفهانی، سید سر درد دلش باز شد و از درد و سرفه هایش نالید و گفت: میرزا شما برای ما دعا کنید.

🔸میرزا مهدی با جدیت گفت: تو مگر سید نیستی؟ چرا شفایت را از اجدادت

نمی خواهی؟ چرا به محضر حضرت بقیة الله (ع) نمی روی و از آن حضرت(ع) حاجتت را نمی خواهی؟ مگر در دعای کمیل

نخوانده ای «ای خدایی که نامت دواء است و ذکرت شفا است»؟ تو اگر مسلمان باشی، اگر سید باشی، اگر شیعه باشی، باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیة الله(ع) بگیری!

🔹سید محمد دامغانی، زیرلب اسم امام زمانش را زمزمه می کرد، وقتی به در صحن عتیق رسید، حال و هوایش عوض شد. حیاط صحن مثل همیشه نبود، این بار در حیاطی آرام و خلوت، سید بزرگواری  راه می رفت و چند نفری هم به دنبالش می رفتند. 

🔸سید که حالا فهمیده بود آن مرد، امام زمانش است خواست که فریاد بزند و حاجتش را به امام بگوید که مبادا از آنها عقب بماند و نتواند حرفش را به صاحبش بگوید که در همان لحظه حضرت مهدی(ع) برگشتند و نگاهی با گوشه ی چشم به سید محمد انداختند و به راهشان ادامه دادند.

🔴عرق سردی بر بدن سید محمد جا خوش کرده بود و اندامش به لرزه افتاده بود. سید دستش را به دیوار گرفت و روی زمین نشست. حالا همه چیز عوض شده بود و صحن همان

شکل قبلش را داشت و پر بود از مردمی که مشغول راز و نیاز با خدایشان بودند.

سید محمد در حالی که دیگر خبری از سرفه های خونی نبود، بهت زده به زائران حرم رضو نگاه می کرد و بلند بلند می گریست. امام زمانش(ع) با یک نظر شفایش را داده بود.

☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1402-06-11] [ 02:10:00 ب.ظ ]





  اشک بر امام حسین رمز تشرف   ...

🍃🌸🍃🌷🍃🌸🍃🌷🍃🌸🍃🌷

#اشک_بر_امام_حسین_رمز_تشرف

شاید نام آقا سید کریم پینه دوز برای شما  نامی آشنا باشد و بسیار از ایشان در بعضی از کتابهایی که درباره تشرف یافتگان به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام به چاپ رسیده است، به این حکایات برخورد کرده باشید.

نام و شهرت ایشان آقا سیدکریم محمودی بود و در گوشه‌ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی مشغول بود، به همین جهت مشهور به این عنوان شد.

آقا سیدکریم با وجود آن مقامات ولایی و توحیدی، تا حدودی گمنام بود و در زمان حیاتش فقط خواص و علمای اهل معنای تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند.

ایشان ارادت ویژه‌ای به حضرت سیدالشهداء (ع) داشتند. نقل است آقا سیدکریم پینه دوز همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر روز به صورت دائم در هر صبح و شام دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام گریان می گشته است و بدون استثناء در طول سال، در هر صبح و شام قطره های اشکی جانسوز از دیدگانش سرازیر می شده‌ است.

آقا سیدکریم، در پرتو ارتباط خاص ولایی با امام زمان (ع)، به مقامات والای عرفانی و توحیدی دست یافته بود؛ تا آنجایی که بیشتر علمای اهل معنای تهران معتقد بودند که حضرت بقیة الله الاعظم (ع) به مغازه کوچک آن جناب تشرف می‌برده و با او هم صحبت می‌شدند.

در دوران حیات آقا سیدکریم، تنها برخی از اولیای خدا و معدودی از دوستان صمیمی آن جناب از مقامات، حالات و تشرفات او باخبر بوده‌اند. همین عده اندک به برخی از تشرفات آقا سیدکریم، آن هم بعد از وفات او، اشاره کرده‌اند؛ به عنوان مثال بسیاری از حکایات و تشرفات آقا سید کریم، بعد از وفاتش، از طریق مرحوم حاج شیخ مرتضای زاهد که حق استادی برسید کریم داشته، فاش شده است.

راز تشرفات سیدکریم

آقا سیدکریم پینه دوز، همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم (عج)، به صورت دائم در هر صبح و شام، دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) گریان می‌گشته است و بدون استثنا در طول سال، در هر صبح و شام قطره‌های اشکی جانسوز از دیدگانش سرازیر می‌شده است.

جناب شیخ عبدالکریم حامد نقل می‌کند که از جناب سیدکریم پینه دوز که هر هفته به ملاقات مولا توفیق می‌یافت، پرسیده شد: «چه کرده‌ای که به چنین توفیقی دست یافته‌ای؟» او در جواب گفت: «شبی در خواب بودم جدم پیامبر ختمی مرتبت (ص) را در عالم رویا دیدم. از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر (ع) را نمودم.آ ن حضرت فرمود:«در طول شبانه روز دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهدا(ع) گریه کن!» از خواب بیدارشدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا نمودم تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:07:00 ب.ظ ]





  جنگ شناختی یعنی این:   ...

جنگ شناختی یعنی این:

🦄تبلیغات فراوان برای کاشت ناخن

🦄ایجاد وسوسه و نیاز کاذب در مخاطب

🦄انجام کاشت ناخن با هزینه بالا و احتمال قارچ و عفونت ناخن و نوک انگشت

و مهمتر از آنها ایجاد مانع در رسیدن آب به ناخن و :

😔📌وضوی باطل و غسلهای باطل

😔📌نماز باطل و روزه باطل

😔📌جنابت دائمی و  واجب الغسل بودن دائمی

😔📌حرام بودن رفتن به مساجد

😔📌حرام بودن رفتن به حرم امامان معصوم

😔📌ممنوعیت و حرام بودن دست زدن به قرآن و حتی قرائت بسیاری از سوره ها و آیات  آن

😔📌 حرام شدن خیلی چیزهای دیگر که بر جنب و حائض حرام است

😔📌وخیلی چیزهای دیگر که بر جنب و حائض مکروه است

😕📌حرام شدن سفر حج وباطل بودن اعمال حج

😕📌 حرام بودن نشان دادن ناخن کاشته شده به نامحرم

😔📌ودر هنگام مردن غسل میت هم باطل است و این زن در حال جنابت و حائض بودن و با غسل میت باطل راهی جهان آخرت و دیدار با پروردگارش  می شود!!!؟؟؟.

جنگ شناختی فقط ظاهر را عوض نمی کند بلکه باطن انسان را هم مثل ظاهرش ظاهربین و نمایشی می کند.

💡 هوش سفید| سید علیرضا آل‌داود

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1402-06-09] [ 11:59:00 ب.ظ ]





  مالک اشتر انام حسین علیه‌السلام به تعبیر رهبری   ...

💢مالک اشتر لشکر امام حسین(ع)

 به تعبیر رهبری

🔹 گفت دختر عمو ! وقتی داخل اتاق عمل بودم آقا امیرالمومنین(ع) ، خانم فاطمه الزهرا (س) و آقا امام حسین (ع) وارد اتاق من شدند.

🔹 گفت آقا امیرالمومنین(ع) از روحیه بچه های جبهه از من پرسیدند و خانم فاطمه الزهرا(س) میگفتند به زنان امت بگویید که انقلاب را حفظ کنند که این انقلاب به انقلاب پسرم مهدی (عج) منتهی می شود.

🔹 چهلم هم دکترشان آمدند و میگفتند ما وقتی شهید عرب را بیهوش کردیم ،

دیدیم که نمیتوانیم دستش را کنترل کنیم ، مرتب به سینه می زد و عزاداری می کرد.

🔹 دکتر می گفت : من دیگر کار نمی کردم خود به خود عمل انجام شد

و هیچ اثری از جراحی نبود. گفت: من خودم پا را شکافتم اما بعد خودش بسته شد و فهمیده بودند که اتفاقی افتاده و بعد از او پرسیدند و تعریف کرده و گفته تا زنده ام به کسی نگویید…

#شهید_قربانعلی_عرب🌷

یاد شهدا با ذکر صلوات🌸

#امام_حسین ع

#اربعین

#امام_زمان

#الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:36:00 ب.ظ ]





  کشتن سید حسنی در آستانه ظهور   ...

🔸 امام صادق علیه السلام :
هنگامی که خداوند اجازه ظهور را به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می دهد، بعضی از دوستان و آشنایان حضرت که از قضیه با خبر می شوند، به سید حسنی خبر داده و او نیز به سرعت قیام می نماید.
اهل مکه بر او یورش برده و وی را می کشند و سرش را نزد سفیانی می فرستند. آنگاه حضرت ظهور کرده و مردم با او بیعت می کنند.

📚 کافی/ج8/ص224

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:32:00 ب.ظ ]





  لاف عشق   ...

📌لاف عشق

 در حدود دویست، سیصد سال پیش جمعی از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. 

از آدمهای بسیار خوب ومقدّس. روزی با خودشان نشستند وگفتند: 

چرا امام نمی آید؟ در صورتی که ما بیش از سیصد وسیزده نفر که او لازم دارد هستیم.

 به این فکر افتادند که سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند. 

تصمیمشان بر این شد که از بین خودشان یک نفر را که به تأیید همه، خوب ترینشان هست، 

انتخاب کنند واو را بفرستند در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند واز خود امام بخواهد که سرّ تأخیر در ظهور را بیان بفرماید.

جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم کردند وقسمت بهتر را باز به دو قسمت وهمچنین تا آن فرد آخر را که از همه بهتر ومقدّس تر وزاهدتر بود انتخاب کردند که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود. 

او هم رفت وبعد از دو سه روزی برگشت. پرسیدند چه طور شد؟ 

گفت: راست مطلب این که من وقتی از نجف بیرون رفتم ورو به مسجد سهله راه افتادم با کمال تعجّب دیدم شهری بسیار آباد وخرّم در مقابل من ظاهر شد. جلو رفتم.

پرسیدم: اینجا کجاست؟

گفتند: این شهر صاحب الزمان است وامام ظهور کرده است. 

بسیار خوشحال شدم وشتابان به در خانه امام رفتم. کسی آمد وگفتم: به امام بگو فلانی آمده واذن ملاقات می خواهد.

او رفت وبرگشت وگفت: آقا می فرمایند: شما فعلا خسته ای، از راه رسیده ای. برو فلان خانه (نشانی دادند) آنجا مرد بزرگی هست. 

ما دختر او را برای شما تزویج کردیم. 

آنجا باش وهر وقت احضار کردیم، بیا.

من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم وخانه را پیدا کردم. 

از من خیلی پذیرایی کردند وآن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند.

گفتم: کیست؟

گفت: مأمور از طرف امام. می فرمایند: بیا! می خواهیم قیام کنیم وشما را به جایی بفرستیم.

گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید.

گفت: فرموده اند: همین الآن بیا.

گفتم: بگو من امشب نمی آیم. تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست. نه شهری هست، نه خانه ای هست ونه عروسی. من هستم وصحرای نجف.

  📚معدن الاسرار، فاضل قزوینی، جلد ٣، صفحه ٩۵

 📚به نقل از صفیر هدایت، سلسله مباحث معارفی آیت الله سید محمد ضیاء آبادی، شماره ١۶.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:02:00 ب.ظ ]





  پندانه   ...

🔅#پندانه

✍ کار خوبه برای رضای خدا باشه

🔹راننده آمبولانسی که بازنشسته شده، تعریف می‌کند سالیان دور تماس گرفتند و آمبولانسی برای حمل جسد درخواست دادند. تماس از منطقه ارمنی‌نشین شهر بود. 

🔸وقتی به آدرس رسیدم نزدیک درب منزل متوفی تراکم جمعیت با خودروی پلیس را شاهد بودم. پلیس مرا با دست به درون خانه راهنمایی کرد. بوی بدی در داخل حیاط خانه بود که با نزدیک‌ترشدن به ساختمان این بو شدیدتر و تهوع‌آورتر می‌شد. 

🔹جسد را دیدم چند روز از مرگش گذشته و به دمر بر روی زمین خوابیده بود، در حالی که لباس‌هایش بر اثر تورم بدن پاره شده بود. 

🔸به پلیس گفتم: 

من مأموریت حمل جنازه با ماشین را دارم. حمل جنازه تا ماشین، با صاحب میت است و این فرد گویی بی‌وارث است.

🔹پلیس نگاهی به نماینده دادستان کرد و نماینده دادستان هم کلام مرا تأیید کرد. با شهرداری تماس گرفتند، کارگری برای این امر بفرستد. 

🔸در این زمان من برای رضای خدا مانع شدم و داوطلب شدم جنازه را در آمبولانس قرار دهم ولی نیاز به یک نفر برای کمک داشتم. از شدت بوی تعفن جسد کسی حاضر به کمک نشد.

🔹برای رضای خدا و حفظ آبروی میت دستمالی بر دماغ و دهان خود بستم و داخل خانه شدم. 

🔸تا خواستم جنازه را بلند کنم ناگاه کیسه پلاستیکی سفیدی که با چسب به‌هم پیچیده شده بود توجه مرا جلب کرد. از صدایش فهمیدم محتوای آن سکه است.

🔹برای اینکه کسی را متوجه امر نکنم، بیرون آمدم و از سر خیابان به منزل زنگ زدم و از همسرم خواستم خود را به آدرس برساند. 

🔸به همسرم وقتی وارد منزل شد، گفتم:

طوری خم شو چادرت دید پشت‌سرت را بپوشاند تا از بیرون چیزی دیده نشود. 

🔹با مهارت تمام بدون اینکه از تماشاگران کسی به آن بسته در زیر شکم جنازه پی ببرد، بسته را همسرم در درون پیراهن خود جای داد و با کمک او جنازه را به آمبولانس انداختیم و من سمت گورستان شهر حرکت کردم.

🔸شب که به منزل رسیدم دیدم بسته بیش از ۱۰۰ سکه طلا دارد. در حلال‌وحرام‌بودن آن ماندیم و منتظر شدیم تنها ورثه پسر او از خارج از کشور به ایران برگردد. 

🔹دو ماه بعد داستان را به ورثه گفتم و سکه‌ها را به او تقدیم کردم و امید داشتم چند سکه به من از آن‌ها برگرداند، اما داستان بهتر از انتظار من پیش رفت. 

🔸پسر مرحوم گفت:

می‌دانی چرا پدرم روی سکه‌ها خوابیده بود؟! این از طمع او نبود، بلکه می‌دانست ممکن است بعد از مرگش وقتی پیکر او متعفن شده است به جنازه او دسترسی پیدا کنند و کسی حاضر به نزدیک‌شدن و بلندکردن او نباشد. 

🔹پس قبل از جان‌دادنش روی این سکه‌ها افتاده بود تا پاداشی دهد بر کسی که جنازه او را از زمین بلند می‌کند، و تمام این سکه‌ها پاداش اخلاص تو از نزد خدا برای کاری است که برای رضای او کردی.

🔸راننده می‌گوید: در آن روز در جلوی منزل دوستی داشتم که خیلی فقیر بود. هر کاری کردم حاضر نشد مرا کمک کند که اگر کمک می‌کرد بی‌تردید ۵۰ سکه خدا به او رسانده بود که به‌راحتی می‌توانست برای خود خانه جمع و جوری بخرد و از مستأجری برای ابد رها شود. 

💢آری! گاهی آدمی یک بار برای رضای خدا کاری می‌کند و خداوند آن بنده را با بخشش خود از دنیا برای ابد راضی می‌گرداند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-06-08] [ 03:48:00 ب.ظ ]





  پندانه   ...

🔅#پندانه

✍ دست خدا دیدنی‌ست

🔹پسر جوانی عاشقِ زنی شد و شور عشق، خواب و خوراک از او ربود. 

🔸هرگاه که این عاشق، نامه‌ای به معشوق خود می‌نوشت و ضمن آن اظهار عشق و علاقه می‌کرد، نامه‌رسان یا خدمتکار آن زن از روی حسادت در مفادِ نامه دست می‌برد و کلمات آن را تغییر می‌داد و خلاصه نمی‌گذاشت که عریضه عاشق به طور کامل به معشوق برسد. 

🔹هفت‌هشت سال بدین‌منوال گذشت تا اینکه شبی داروغۀ شهر در کوچه‌ای خلوت و تاریک، جوان عاشق را می‌بیند و به خیال آنکه دزد یا مُجرمی یافته، فرمان ایست می‌دهد، امّا جوان می‌گریزد. 

🔸جوان حین تعقیب و گریز از دست مامور دولت، برای اینکه خودش را پنهان کند، از دیوار خانه‌ای بالا می‌رود و خودش را به حیاط خانه می‌اندازد و با کمال تعجب می‌بیند همان زنی که او هشت سال در غمش و به‌دنبالش خانه به خانه می‌گشت، در این حیاط منزل دارد.

🔹با اینکه داروغه در نگاه اول شر بود و آمده بود تا جوان را دستگیر کند، اما بعد از وصال او با معشوقه‌اش، متوجه شد که کار داروغه از اسباب الهی بوده و باعث شده که او به وصال برسد. 

🔸مانند شرور و سختی‌هایی که ما در طول زندگی تحمل می‌کنیم و از دست آن‌ها کلافه هستیم، اما روزی متوجه می‌شویم که تمام آن‌ها وسایلی بودند تا ما را به سعادت برسانند و آنگاه در حق تمام افرادی که باعث چنین اتفاقاتی شدند، به‌جای ناسزا و نفرین، دعا می‌کنیم. 

💢کافی‌ست کمی حواسمان به وقایع اطرافمان جمع باشد. دست خدا دیدنی‌ست.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:43:00 ب.ظ ]





  امام باقر علیه‌السلام میفرمایند:   ...

​🔸امام باقر(ع): كسى كه می‌‏خواهد بداند آيا اهل بهشت هست يا نه، پس دوستى ما را بر دلش عرضه كند، اگر پذيرفت، مؤمن است. و كسى كه دوست‏دار ماست، بايد مشتاق و شیفتۀ زيارت حسين(ع) باشد، پس هرکس اهل زیارت حسين(ع) باشد، او را محبّ خود می‌‏دانيم و از اهل بهشت خواهد بود، و كسى كه اهل زیارت حسين(ع) نباشد، ایمانش کاستی و کمی دارد.

🔻 کامل‌الزیارت ، ص۱۹۳
#اربعین

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:39:00 ب.ظ ]





  حساب کتاب   ...

#حساب_کتاب

دااااد نزن …
👈خانم جان، با شما هستم … داد نزن!

🦋 زن مظهرجمال خداست و مرد مظهرجلال.
و باطن مردان از زن خشن، و باطن زنان از مرد ضعیف، بیزار است.

وقتی جای مرد و زن، در خانه عوض شده، و زن مظهر قدرت خانه می‌شود؛ تنفر و پشیمانی جای عشق و عاطفه را می‌گیرد!

نرمش و سکوت، حتی در زمانی که حق با شماست، شأن زنانه و روح لطیف شما را، حفظ خواهد کرد.


از امروز، حواست به تُنِ صدایت بیشتر باشد …
موفق باشی  ✋

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:37:00 ب.ظ ]





  پیامبری که سرش رابریدند   ...

🔴پای عفاف جامعه محکم بمانیم ،خدا این مقاومت رادوست دارد

این روزها که اینگونه بحث عفاف و حجاب جامعه مورد تاخت وتاز دشمن قرار گرفته است و پرچم انواع گناهان رادر جامعه بلند کرده اند،بهتر است  زندگی نامه حضرت یحیی را دوباره برای خود باز خوانی کنیم تا شاید عمق اهمیت صیانت از مسائل اخلاقی را درتشکیلات الهی دریابیم

 

◀️یحیی پیامبری بود که با معجزه الهی و در زمانی که مادرش توانایی فرزندآوری را از دست داده بود متولد میشود،از همان کودکی به نبوت می‌رسد و در جوانی در مقابل انحراف جنسی پادشاه و برادرزاده اش می ایستد و نهی از منکر میکند ،برادر زاده فاسد که قصد کوتاه آمدن از گناه را نداشت ،درخواست سر یحیی را از پادشاه می‌کند، و پادشاه ملول اجابت میکند و سر بریده  حضرت یحیی  را ،تقدیم به دست آوردن دل زن فاسد می‌کند.

◀️اما ان جای ماجرا شنیدنی تر است که امام سجاد تصریح کرده اند آسمان برای شهید عفاف گریه میکند،خون سربریده یحیی از جوشش نمی ایستند و عذاب الهی بر سر قوم نازل میشود.

⏪نام این پیامبر بزرگ پنج بار در قرآن کریم ذکر شده است و احادیث ائمه اطهار بشارتی است برای ما که سلوک این پیامبر الهی را سرمشق راه خود قرار دهیم و در مقابل انحرافات اخلاقی جامعه مقاومت کنیم و قطعا این مقاومت ها برای اهالی آسمان و زمین پوشیده نیست.

منبع :ویکی شیعه

✍عالیه سادات

#حجاب

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:42:00 ب.ظ ]





  طلبه ای که درس طلبگی را رها کردوکاسب شد   ...

🔴 «موضوع طلبه ای که درس طلبگی را رها کرد و کاسب شد!»:

روزی طلبه جوانی كه در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و كار و كاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و كسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد.

شیخ گفت: بسیار خب! حالا كه می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر كجا می خواهی برو، من مانع كسب و كار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون كرد.

پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره كرده ای؟

نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره كرد و به ریش من هم خندید.

✅ شیخ گفت: اشكالی ندارد . پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی كن با آن قدری علوفه و كاه و جو برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان كه دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف كرد.

✅ شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دكان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سكه به من قرض بده كه اكنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟

✅ شیخ گفت: امتحان آن كه ضرر ندارد. طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت  به همان دكانی كه شیخ گفته بود و گفت: این سنگ را در مقابل صد سكه به امانت نزد تو می سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ كرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر كنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدتی كمی شاگرد با دو مامور به دكان بازگشت.

✅ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرند. او با تعجب گفت: مگر من چه كرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟

پسر گفت: نه، مگر چقدر می ارزد؟

زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سكه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سكه را یك جا ندیده ای، چنین سنگ گران قیمتی را از كجا آورده ای؟

🙊 پسر جوان كه از تعجب زبانش بند آمده بود و فكر نمی كرد سنگی كه به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لكنت زبان گفت: به خدا من دزدی نكرده ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم كه او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم. اگر باور نمی كنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.

✅ ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص كرد و گفت: آری این مرد راست می گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.

✅ پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آمده است! مگر این سنگ چیست كه با آن كاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سكه می پردازد.

✅ شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی كه می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر كمیاب، در شب تاریك چون چراغ می درخشد و نور می دهد. همان طور كه دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند. وضع ما هم همین طور است.

✅ ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از این كه می خواست از طلب علم دست بكشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.

آری قدر خدا و رضای خدا را جز «اهل الله» كسی نمی داند. اهل خدا باش تا بفهمی چه داری. موفق باشی.

منبع:« سر المستتر ،علامه شیخ بهایی»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:43:00 ق.ظ ]





  تشرفات   ...

#تشرفات 

⚠️کربلا بدون دعا برای فرج مقبول نیست!!! 

مرحوم حاج حسن خیِّر همیشه در سفرها به زواری که می آوردند و یا مخارج سفر عتبات آنها را حساب میکردند تاکید داشتند که حتما برای فرج زیر قبه مبارکه دعا کنید و من راضی نیستم از کسی که با من به کربلا بیاید و برای فرج دعا نکند

ایشان داستانی تعریف میکردند و میگفتند:

✨💫✨

 حدود ۲۰ سال قبل با یکی از دوستان مشرف شدم به کربلای معلی و با خیلی سختی و پیاده روی چند روزه و خستگی فراوان به حرم رسیدم. چند روزی را در کربلا بودیم و بعد از زیارت عتبات قصد برگشت داشتیم. در راه برگشت خسته شده و چند ساعتی استراحت کردیم و خوابم برد. در عالم رویا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم. رفتم خدمت حضرت دستبوسی. حضرت سوال کردند: کجا بودید و به کجا میروید؟ عرض کردم: آقاجان کربلا بودیم و در راه برگشت به شهرمان هستیم.  

✨💫✨

حضرت فرمودند این چه کربلایی بود که مقبول نشد!! رنگ از رخسارم پرید. عرض کردم: چرا آقاجان؟ حضرت فرمودند: “کربلا رفتید  ولی برای فرج من دعا نکردید مگر نه اینکه من منتقم خون جدم حسین علیه السلام هستم…" 

از خواب پریدم و بلافاصله برگشتیم برای زیارت کربلا به نیت فرج آن حضرت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:38:00 ق.ظ ]





  سه نوع قلب   ...

✨﷽✨

✳️ قرآن سه نوع قلب را بیان می کند:

🌷قلب سـلیم؛

که از شِرک، نفاق، کینه و عیوب دیگر سـالم باشد
🕋«اِلّا مَنْ اَتَی اللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلیٖمٍ»شعراء۸۹


🌷قلب مُـنیب؛

که بعد از لغزش، به درگاه خدا توبه و پشیمان،
به سوی خداوند بازگردد
🕋«وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ»قٓ۳۳


🌷قلب مریـض؛

که در آن نفاق و ناباوری نسبت به معارف الهی است و اگر به حال خود رها شود، مَرض او روز به روز گسترده تر می شود
🕋«فیٖ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»بقره۱۰


‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-06-07] [ 10:20:00 ب.ظ ]





  شیفتگان حضرت مهدی عج   ...

✅ شیفتگان حضرت مهدی عج

✍حکایت شنیدنی پیرمردی که ناخودآگاه جیب هایش پر از پول می شد!

🔰پیرمرد ساده و مؤمنی بود، شاید حدود چهل پنجاه سال پیش در همین قمِ خودمان زندگی می کرد، سیمش به امام زمانش وصل، می گفت امام زمان ارواحنافداه عَطر یاس می دهند، اما نه از این یاسهای خودمان، یاس بهشتی

❇️ یک سال یکی از علما به مکه مشرف می شوند و در مجلسی حضور می یابند که امام زمان ارواحنافداه هم حضور داشتند، نام افرادی که مولا از آنها رضایت دارند برده می شود، اسم آن پیرمرد هم میان آن نام ها به چشم می خورد. «آقا فخر تهرانی» 

💠 خادم آن عالم وقتی ماجرا را می فهمد دامنش را می گیرد که آی پیرمرد! چه کرده ای که مولایت لبخند رضایت از تو بر لبانشان دارند؟ گریه می کند و می گوید مادر پیر و بیمارِ علویه ای دارم که حسابی به او رسیدگی می کنم، گمان می کنم رضایت مولا از آن عمل باشد…

💎 آیت الله مبشر کاشانی می فرمایند:

ایشان(حاج آقا فخر تهرانی) روزی بعد از ایام اعتکاف به منزل حقیر آمد . به آقا فخر عرض کردم چه خبر ؟، فرمود: امسال در ایام اعتکاف گفتم خدایا رزق من حیث لایحسب خود را به من نشان بده، در صحن مسجد امام ایستاده بودم، پیراهن بلندی پوشیده بودم که یک جیب خالی داشت، بعد از درخواست من از خدا ناگاه دیدم جیب پیراهنم پر از پول شد و حال این که هیچ کس در اطراف من نبود. این نوع رزق نیز خالی از محاسبات ذهنی است و علت آن شخص یا موجودی نامرئی است. 

📚برداشتی آزاد از زندگی مرحوم آقا فخر تهرانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:18:00 ب.ظ ]





  توسلات مهدوی   ...

‍ 🔴 نماز حاجت در مسجد سهله

🔹 یکی از ویژگی‌های مهم مسجد سهله، استجابت دعا در این مکان شریف است.

🔺امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:

🔵 … هر غمگینی به مسجد سهله بیاید و دو رکعت نماز (ساده) بین نماز مغرب و عشا بخواند و به درگاه خدا دعا کند خدا گرفتاریش را برطرف می‌سازد.

📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج۳، ص۴۹۵

🔸 این نماز به نماز استجاره (پناه بردن) معروف است.

🔹 صاحبخانه و میزبان مسجد سهله حضرت مهدی علیه السلام است، لذا شرط ادب این است در مسجد سهله، اول، برای صاحب سهله دعا کنیم

#مسجد_سهله
#توسلات_مهدوی






موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:14:00 ب.ظ ]





  عبرت   ...


‍ 🔻مرحوم حجت الاسلام اقا سید محمد باقر درچه ای ، استاد مرحوم آقای بروجردی در اصفهان مرجع تقلید بود‌ .


روزی از راهی می رفت و عده ی زیادی از طلبه ها پشت سرش حرکت می کردند.
یک مرتبه دیدند ، ایشان کنار دیواری ایستادند و در همان موقع پیرزنی از آنجا گذشت.
اطرافیان از این حرکت ناگهانی ایشان تعجب کردند ؛ لذا علت را از ایشان جویا شدند.


🔻ایشان فرمودند : این پیرزن مادرم بود . ترسیدم جلویش راه بروم‌ ! ؛ زیرا اگر کسی جلوی پدر و مادرش راه برود ، جوان مرگ می شود



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:09:00 ب.ظ ]





  چهارده توصیه امام صادق برای زائران امام حسین علیه السلام   ...

🌑چهارده توصیه امام صادق(ع) برای زائران امام حسين(ع)

🔰راوی می‌‌‌‌گويد به امام صادق(ع) عرض كردم: اگر به زيارت پدر شما برويم حج كرده‌‌ايم؟ 

▫️فرمود: آرى. 

▫️پرسيدم: پس آنچه بر حاجى لازم است بر ما نيز لازم است؟ 

▫️فرمود: چه چيز؟ 

▫️عرض كردم: چيزهايى كه براى حاجى لازم است. 

🔻فرمود: لازم است؛

🔸 با همسفرت خوش رفتار باشى، 

🔸 كمتر حرف بزنى، مگر در خير و خوبى، 

🔸 فراوان به ياد خدا باشي،

🔸 لباست تميز باشد،

🔸 پيش از رسيدن به حائر [حسينى] غسل كنى،

🔸 خاشع باشى، 

🔸و نماز زياد بخوانى،

🔸و بر محمّد و آل محمّد بسيار صلوات فرستى، 

🔸 از برداشتن آنچه مال تو نيست خوددارى كنى، 

🔸 چشمت را [از حرام] فرو بندى،

🔸اگر ديدى يكى از همسفرانت، توشه‌‌اش تمام شده و از سفر بازمانده، لازم است به او رسيدگى و كمك مالى كنى،

🔸 تقيّه را(كه قوام و استحكام دين تو به آن است) رعايت كنى، 

🔸و از محرمات و آنچه نهي شده‌‌اي پرهيز کني،

🔸و از دلخوري و قسم خوردن زياد و جر و بحث، كه در آن سوگند خورده شود، دورى كنى.

🔰پس، اگر اينها را رعايت كردى حج و عمره تو به طور كامل انجام شده است.

و بخاطر هزينه‌‌ها و دور شدن از خانواده‌‌ات و خودداری از آنچه به آن مايل هستى، از کسي(خدايی) كه آنچه نزدش بوده و تو آن را طلب كردى، استحقاق پيدا مى ‏كنى كه از سفرت برگردی در حالى كه مغفرت و رحمت و رضوانش شامل تو شده باشد.

📗 كامل الزيارات: ۱۳۰.

«#اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-06-06] [ 01:38:00 ب.ظ ]





  رویای صادقه   ...

​☄رویای صادقه آیت الله #سیدعبدالهادی_شیرازی ( ره ) ️به روایت آیت الله وحید خراسانی

🌀مرحوم آقای حاج سید عبد الهادی به من گفتند: شبی در خواب دیدم که حضرت #امام_حسین(ع) به همراه #حضرت_ابوالفضل (ع) به بیرونی منزل تشریف آورد و فرمود: دفتر روضه خوانها را بیاور و نام آنها را بخوان!

🔹چند نفر خوانده شد. به یکی از آنها که رسید فرمود: او را خط بزن، و آقای سید جعفر شیرازی را به جای او بنویس.

🔸فرمودند: از خواب بیدار شدم، وقتی سید جعفر آمد، از او پرسیدم در این ایام کار فوق العاده ای انجام داده ای؟

🍁 گفت: دیشب که شب اول محرم بود،  از حرم امیر المؤمنین علیه السّلام بیرون می آمدم که چشمم به در و دیوار سیاه پوش افتاد، به خاطرم رسید که روضه زیاد شنیده و گریه بسیار کرده ام، اما کسی را نگریانده ام. خوب است کتاب مقتلی تهیه کنم و به منزل ببرم و برای اهل منزل از روی آن کتاب بخوانم تا ثواب روضه خواندن نصیبم شود؛ این کار را انجام دادم و اهل منزل را به فیض رساندم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-06-05] [ 08:57:00 ق.ظ ]





  تشرف حاج ملا علی محمد کتابفروش در وادی السلام   ...

تشرف حاج ملا على محمد كتابفروش در وادى السلام

حاج ملا على محمد كتابفروش , كه تقوى و تقدس او بر اهل نجف پوشيده نيست ,فرمود: در زمانهاى گذشته به مرض تب لازم  مبتلا شدم كه مدتى به طول انجاميد.

در آخر,كار به جايى رسيد كه قواى من ضعيف شد و طبيب من , كه سيدالفقهاء والمجتهدين آقاى حاج سيد على شوشترى بود, - گرچه شغل ايشان طبابت نبود و غير از مرحوم شيخ انصارى (ره ) كس ديگرى را مـعـالـجـه نـمى نمود - از من نااميد شد, ولى به خاطرتسلى خاطر من , بعضى از داروها را به من مى داد تا وقتى كه از دست من راحت شود.

اتـفـاقـا روزى يكى از رفقا نزد من آمد و گفت : برخيز به وادى السلام برويم .

گفتم :مى بينى من قدرت بر حركت ندارم , چطور مى توانم به وادى السلام بيايم ؟ اصـرار كـرد, تـا آن كـه مرا به همراه خود به وادى السلام برد.

ناگاه مردى در لباس عربهامقابلم ظـاهـر گـرديـد كه با مهابت و جلالت رو به من مى آمد وقتى به من رسيد, دستهاى خود را دراز نمود و فرمود: بگير.

مـن بـا ادب تـمـام دست او را گرفتم ديدم به قدر پشت ناخن نان بود.

آن را به من داد و ازنظرم غـايـب شد.

من قدرى راه رفتم , نان را بوسيدم و به دهان خود گذاشتم و آن راخوردم .

همين كه آن ذره نان به درون من رسيد, دل مرده ام زنده شد خفگى و دلتنگى از من رفت و زندگى تازه اى به من بخشيد.

همين طور هم حزن و اندوه از من زايل شد و نشاط زيادى به روحم وارد گرديد.

هـيـچ شـك نـكـردم و يـقـيـن نمودم كه آن شخص قبله مقصود و ولى معبود حضرت ولى عصر ارواحـنـافـداه بود.

مسرور و شادمان به منزل خود برگشتم .

آن روز و شبش ديگر درخود اثرى از مرض نديدم .

صبح به عادت سابق نزد سيد جليل , جناب حاج سيد على , رفتم و دست خود را به اودادم تا نبضم را بگيرد.

همين كه دستم را گرفت و نبضم را ديد, تبسمى كرد و بر رويم خنديد و فرمود: چه كار كرده اى ؟ عـرض كردم : كارى نكرده ام .

فرمود: راست بگو و از من پنهان نكن .

وقتى زياد اصراركرد, جريان را عرض كردم .

فـرمـود: فهميدم كه نفس عيسى آل محمد (ع ) به تو رسيده است 

جانم را راحت كردى برخيز كه ديگر نياز به طبيب ندارى , زيرا الحمدللّه مرض از تن تو رفته و خوب شده اى.

حاج ملا على محمد كتابفروش (صاحب قضيه ) مى گويد: ديـگر آن شخصى را كه در وادى السلام ديده بودم نديدم , مگر روزى در حرم مطهراميرالمؤمنين (ع ) كـه چـشـمـم بـه جـمال نورانى ايشان روشن شد, بى تابانه به نزدحضرتش رفتم كه شرفياب محضرش شوم , اما از نظرم غايب شد و او را نديدم.

📚عبقری الحسان:ایت الله علی اکبر نهاوندی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1402-06-04] [ 08:11:00 ب.ظ ]





  داستان کوتاه آموزنده   ...

داستان_کوتاه_آموزنده

کینه_توزی❌

🔹کشاورزي يک مزرعه بزرگ گندم داشت زمين حاصلخيزي که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.

🔹هنگام برداشت محصول بود شبي از شبها روباهي وارد گندمزار شد و بخش کوچکي از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمي ضررزد.

🔻پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد.

🔻مقداري پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد.

🐕روباه شعله وردر مزرعه به اينطرف وآن طرف ميدويد وکشاورز بخت برگشته هم به دنبالش در اين تعقيب و گريز گندمزار به خاکستر تبديل شد.

🌹وقتي کينه به دل گرفته ودر پي انتقام هستيم بايد بدانيم آتش اين انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت بهتر است
ببخشیم و بگذریم….







موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:49:00 ب.ظ ]





  پندانه   ...

✨﷽✨

#پندانه

✍️ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

🔹مردی به‌سرعت و چهارنعل با اسبش می‌تاخت. اين طور به نظر می‌رسيد که جای بسيار مهمی می‌رود. 

🔸مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد:

کجا می‌روی؟

🔹مرد اسب‌سوار جواب داد:

نمی‌دانم، از اسب بپرس! 

🔸و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادت‌هايمان می‌تازیم، بدون اينکه بدانیم کجا می‌رویم. 

🔹وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگی‌مان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً می‌خواهيم به آنجا برسيم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:34:00 ب.ظ ]





  داستانها اخلاقی   ...

#داستان_های_اخلاقی

سوزن و دستِ کفش دوز

🔹روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت.

🔸از شدت درد فریادی زد

و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد… 

🔹مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد

ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:

درختی که پیوسته بارش خوری

تحمل کن انگه که خارش خوری

🔸حکیم به کفاش گفت:

این سوزن منبع درآمد توست.

این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی!  

💢 نتیجه اینکه اگر از کسی رنجیدیم

خوبی‌هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم،

آن وقت نمک‌نشناس نبوده‌ایم و تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می‌شود

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:33:00 ب.ظ ]





  وقتی آمادگی دیدار با امام زمان عج را نداری چرا اصرار میکنی؟!   ...

✨﷽✨

🔴وقتی آمادگی دیدار با امام زمان (عج) را نداری،چرا اصرار میکنی؟!

✍آقا محمد حسن قاضی از آیت الله محمد تقی آملی نقل فرموده که: « در دورانی که در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم، روزی به حجره مرحوم آیت الله قاضی که در مدرسه هندی بود رفتم. وقتی آقای قاضی تشریف آوردند عرض کردم: من خیلی در اینجا انتظار شما را کشیدم، چرا که به استخاره نیاز دارم. ایشان جواب فرمودند: طلبه علم چندین سال در نجف اشرف باشد ولی نتواند برای خودش یک استخاره نماید؟! آقای آملی می گفت: خیلی خجالت کشیدم و با حال جدل عرض کردم: من به یک اجازه استخاره از ولیّ اکبر(آقا امام زمان) نیاز دارم. به هر حال، بعد از اصرار شدید اینجانب، ایشان ورد مخصوص برای تشرف را تعلیم فرمود و خلاصه اینکه قرائت « آیه نور» به عدد اصحاب بدر هر شب قبل از خواب با شرائط خاص، طهارت، دوری از زنان و امور دیگر در شبهای معدود و محدود.

پس من برای اجرای این دستور به مسجد سهله رفتم و ملازم آنجا شدم و شبها برای انجام آن ورد قیام می کردم.  در یکی از این شبها همین که شروع کردم به خواندن ورد، احساس کردم که مثل اینکه کسی دستش را روی دوشم نهاده، من به سوی او متوجه شدم ـ  من در این هنگام در مقام منسوب به امام مهدی علیه السلام بودم ـ پس آن شخص گفت: برای تشرف آماده باش!

🌾آقا شیخ محمد تقی آملی می گفت: همین که این کلمه به گوشم خورد، رعب و ترس تمام وجودم را گرفت و از فرط اضطراب نزدیک بود قلبم از حرکت بایستد… پس شروع کردم به التماس و توسل از او که مرا عفو فرماید و ایشان نیز قبول فرمود. بعد از این ماجرا، من فوراً به نجف اشرف رفتم و آقای قاضی را ملاقات نمودم و زمانی که با ایشان مواجه شدم ـ بدون هیچ کلامی ـ اولین فرمایش ایشان این بود که: اگر آمادگی تشرف را نداری پس چرا این همه الحاح و اصرار می کنی..؟!

 📚داستانهایی از  آیت الله علامه قاضی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:28:00 ب.ظ ]





  تشرف سید جمال الدین گلپایگانی محضر آقا امام زمان(عج)   ...

🔰تشرف #سیدجمال_الدین>گلپایگانی محضر آقا #امام_زمان (عج)

🔺فرزند آقا سید جمال الدین گلپایگانی به نقل از پدرش:

☄« در صحن امام حسین ع یک جائی را پیدا کرده و نشسته بودم. حرم خیلی شلوغ بود. دیدم که سیدی خیلی خوش سیما کنارم ایستادند. به من سلام کرده، فرمودند: سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم ؟

◾️گفتم: آقا دوست دارم، اما نمی شود.

◽️فرمودند: دنبالم بیا.

🔹 دنبال آن بزرگوار راه افتادم. کوچه باز شد، گویا که اصلا جمعیت و فشاری نیست. رسیدیم درب حرم، حضرت اذن دخول خواندند و مرا پای ضریح آورده، زیارت خواندند. سپس حضرت دست کردند در جیبشان و یک سکه ای به من دادند، سکه را در دست گرفتم و متوجه شدم که ایشان نیستند و فشار جمعیت به حدی شد که به بیرون پرت شدم به طوری هیئت لباسم به هم ریخت اما سکه را محکم در مشتم نگه داشته بودم. 

🔸وقتی جای آرام تری پیدا کردم سکه را نگاه کردم. روی آن نوشته بود یا صاحب الزمان. فهمیدم که ایشان امام زمان بودند.

🔹فرزند معظم له فرمودند: پدرم به این سکه خیلی علاقه داشت و کیسه ای برای آن درست کرده بود و همیشه همراهش بود و بعد از هر وضو آن را باز کرده و سکه را به چشمانش می مالید.

🔸 در یکی از این سفرها که از نجف با پای پیاده عازم کربلا بودند، طلبه ای همراه قافله بود. این طلبه مبتلا به دل درد شدیدی می شود و هر چه قرص و دارو دادند موثر واقع نشد. 

 

🍁پدرم فرمودند: برای رفع مزاحمت از کاروان، یک کاسه آب آوردم و به سکه متبرکش کردم. دادم به طلبه و شفا گرفت؛ اما بعد از شفا اسرار کرد که این سکه چیست؟ من هم در محظور قرار گرفته، داستان را گفتم.

🌀آن بنده خدا که اهل معنویت نبود، در مقام انکار برآمد و با دستش اشاره کرد و گفت برو بابا! سید این حرفها چیست می زنی؟!

⚡️ منزل بعدی که رسیدیم. وضو گرفتم مثل همیشه کیسه را از جیبم درآوردم. مثل همیشه کیسه گره خورده بود. اما وقتی بازش کردم سکه یا صاحب الزمان علیه السلام نبود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:50:00 ب.ظ ]





  کلید زندان زبانت را به عقلت بسپار   ...

✨﷽✨

 🔴 کلید زندان زبانت را به عقلت بسپار

✍یکی از دوستان نقل می‌کرد، در ایام نوجوانی از سرِ نادانی سخنی را در جمعی گفتم که نباید می‌گفتم. مرحوم پدرم با هزار مصیبت حرف مرا ترمیم و توجیه و مثبت‌سازی کرد.

مجلس که تمام شد، پدرم مرا کنار خود نشاند و گفت: فرزندم! در خلقت گوش و زبان خود دقت کن، آن‌ها یک تفاوت بزرگ باهم دارند.

گوش‌های انسان بیرون و آزاد آفریده شده‌اند، پس هر سخنی که می‌خواهی، می‌توانی گوش کنی و اگر چیزی بگویند، دست تو نیست که آن سخن را نشنوی. 

خداوند هم شنیدن (غالب) سخنان را حرام نکرده است و خودش فرموده است:

یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ سخنان را می‌شنوند اما بهترین را انتخاب و تبعیت می‌کنند.(زمر:18)

اما زبانِ تو، در کام دهانت پشت میله‌های دندان‌هایت، زندانی توست. زبانِ تو، بر‌عکس گوشِ تو که برای شنیدن در اختیار و تحت فرمان تو نیست، زندانی توست.

هر زندان کلیدی دارد و خوشا به حال کسی‌ که کلید زندانِ دهانش را به عقل خود سپرده باشد و بدا به حال کسی که کلید زندان دهان خود را به نادانی خود داده باشد. 

بهترین زندان‌بانِ دهان، عقل توست و بدترین زندان‌بان، نادانی توست.

نبی مکرم اسلام (صلی‌الله علیه وآله وسلم) می‌فرمایند: 

در جهان هیچ‌چیز بیش از زبان، شایسته زندان رفتن نیست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1402-06-03] [ 06:17:00 ب.ظ ]





  توصیه های اربعین   ...

به خواهرانم که اربعین عازم دیار عشق هستند:

بیخیالِ همه این بازیای رسانه ای

ول کنید عبا و پمادِ ضد درد و ضد آفتاب و عینک و … رو

پاشید چادراتونو آماده کنید ، با یه کوله بار سبک

پا بذارید تو مسیر مشایة

برا حضرت زینب س با چادراتون علمداری کنید

هرجا چادراتون خاکی شد ذکرِ یازهرا س بگید

هرجا پاهاتون زخمی و خسته شد ذکرِ یا رقیه بگید

هرجا گرمتون شد یه نگاه به آسمون کنید و بگید

به فدای اون بدن عریانی که زیر آفتاب موند …

خدا رو شکر تمام تلاش ها داره برای امنیت و راحتی ما میشه ، برای اسیری نمی رویم.

با دود اسپند و نوحه و التماس دعا از زیر قرآن بدرقه خواهیم شد ان شاء الله.

خواهرای عزیزم :

 فلسفه اربعین همین سختی کشیدنه

چشمت که به گنبد خورد سختی هایی که کشیدی

میشه این جمله بی بی زینب س (ما رأیت الا جمیلا)

کم جایی نمی‌خواید برید

میخواید پا بذارید جا پای خانم حضرت زینب س

با آداب برید. لبخندِ رضایتِ حضرت به همه چی می ارزه

برید نشون بدید حضرت زینب تو ایران

خیلی علمدار داره ..

نشون بدید چادری که تو کربلا خاکی شد

نسل پرور شده ..!

نشون بدید نسلِ زینبی

با هیچ بازی رسانه ای از بین نمیره .

سفرتون بخیر عَلمدارانِ نسل زینب سلام الله علیه

🏴اربعینی ها !

یادتان باشد  که ستون به ستون  را 

مدیون قطره قطره خون شهیـــــــدانید…

🏴اربعینی ها 

وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان  مینوشتند: یا زیارت یا شهادت

🏴اربعینی ها !

میان ِ هروله های بین الحرمین ،

یاد کنید از شهـــــــدایی که در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی اربابـــ پرپر شـــدند …

🏴اربعینی ها

نمیدانم از کدام مرز میگذرید ! اما ؛

یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای مهران … چزابه … شلمچه …🥺🥺🥺

#اربعین

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:58:00 ب.ظ ]





  با خودت بیاندیش تو کجای میدانی؟   ...

🔰 با خودت بیاندیش تو کجای میدانی؟

🔸عمر بن سعد بن ابی وقاص

دنیاطلبی ریشه اصلی گمراهی انسان است و در اسلام به شدت از آن نهی گردیده است.

🔸#گندم_ری

عمر بن سعد، پسر سعد بن ابی وقاص(سعد بن ابی وقاص معروف به سردار قادسیه-فرمانده سپاه فاتح ایران در زمان خلیفه دوم و هم چنین عضو شورای شش نفره)

⚫️روزی امام علی علیه‌السّلام، خطبه می خواند و فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی؛ از من هرچه می‌خواهید بپرسید، قبل از اینکه دیگر مرا نیابید. به خدا قسم هر مطلبی که برایتان، سوالی باشد، از گذشته و آینده، پاسخ خواهم داد.» 

سعد بن ابی وقاص بلند شد و گفت: «آیا می‌دانی که در سر و ریش من، چند مو هست؟» حضرت فرمود: «از من سوالی کردی که به خدا قسم، پیامبر مرا از این سوال تو خبر داده، بدان که هر مویی از سر و ریش تو، شیطانی به پای آن نشسته و در خانه تو بزغاله‌ای است که فرزندم حسین (علیه‌السّلام) را خواهد کشت.» (عمر بن سعد آن روز کودکی نوپا بود)

🔥مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پس‌ از آنکه‌ به‌ دستور عُبیدالله‌ بن‌ زیاد دستگیر شد، از عبیدالله خواست تا عمر بن سعد را به جهت خویشاوندی، وصی خود قرار دهد. مسلم وصیت‌هایش را با عمر در میان گذاشت. اما ابن‌ سعد وصیت‌ مسلم‌ را برای‌ عبیدالله‌ بازگو کرد و به‌ مسلم‌ خیانت‌ ورزید.

♨️همزمان با ورود امام حسین (علیه‌السّلام) به عراق عمر سعد که از سوی عبید الله ابن‌ زیاد به امارت حکومت ری منصوب و به‌ سرکوبی‌ شورش‌ دیلمیان‌ مأمور شده‌ بود، با ۴ هزار سپاهی‌ در بیرون‌ کوفه‌ اردو زده‌ و آماده‌ حرکت‌ به‌ سوی‌ ری‌ بود. 

 عبیدالله او را از رفتن بازداشت و به او دستور داد تا به مصاف امام (علیه‌السّلام) برود. عمرسعد از اجرای این دستور عذر خواست؛ اما عبیدالله امارت ری را مشروط به جنگ با امام حسین (علیه‌السّلام) کرد. عمرسعد اجازه خواست تا در این باره بیاندیشد. با موافقت عبیدالله ابن‌ زیاد با این خواسته، او با اقوام و دوستانش مشورت نمود همگی او را از جنگ با امام (علیه‌السّلام) برحذر داشتند؛  اما فردای آن روز عمر بن سعد برخلاف نظر دوستان و آشنایان، راه کربلا را در پیش گرفت و با چهار هزار نفر سپاهی عازم نبرد با امام (علیه‌السّلام) گردید. (انساب الاشراف ج۲ ص ۳۴۴)

❤️علایق به دنیا برای همه یکسان نیست یکی به قدرت علاقه دارد دیگری به پول ،دیگری بنده شهرت است، دیگری شیفته غذا است و …

کلاهت را قاضی کن ببین محل لغزش تو چه می تواند باشد؟

#محبت_به_اهل_بیت 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:34:00 ق.ظ ]





  پند اخلاقی   ...

❇️نصیحتی از آیت الله مظاهری به جوانان:

جوان‌ها! گناه نکنید، گناه تباهی می‌آورد، گناه، مانع عاقبت به خیری و عامل عاقبت شر و عاقبت بد است. پس، گناه نکنید؛ اما اگر در اثر فریب شیطان مرتکب گناه شدید، فوراً توبه کنید و به اصلاح خود و جبران گناه بپردازید و مواظب باشید که گناه را تکرار نکنید و در سرازیری گناه واقع نشوید. مراقب باشید به گناه، به خصوص به غیبت، تهمت و دروغ عادت نکنید که عادت به گناه، خیلی خطر دارد. گاهی انسان در اثر بی توجهی به قانون مراقبه، در شبانه‌روز ده غیبت می‌کند و گناهی به میزان ده مرتبه عمل منافی عفت در پرونده او ثبت می‌شود، اما متوجه گناه خود و آثار سوء آن نیست. برخی در یک روز ده مرتبه توهین می‌کنند، ولی نمی‌فهمند که ده مرتبه با خدا جنگیده‌اند. ده تا تهمت می‌زنند که مانند ده بار آدم کشی است. اما چون در سرازیری گناه واقع شده‌اند، متوجه اعمال زشت خود نیستند. این افراد مانند ماشینی که در سراشیبی ترمز بریده است، در سرازیری گناه حرکت می‌کنند و سرانجامی جز سقوط نخواهند داشت. شما خیال می‌کنید این ماهواره‌ها تصویری را نشان می‌دهد و صدایی را پخش می‌کند و تمام؟! این طور نیست، بلکه آدم می‌کشد، روح می‌کشد. فکر می‌کنید بسیاری از سریال‌ها چه نتیجه‌ای دارد؟ یک نتیجه دارد و آن هم این است که روح انسان را می‌کشد. آنگاه انسان سیاه‌دل می‌شود. وقتی سیاه‌دل شد، حاضر است چند ساعت از وقت ارزشمند خود را صرف تماشای تلویزیون یا ماهواره کند. حتی در وقت نماز نیز نماز اوّل وقت و نماز جماعت را فدای فیلم و سریال می‌کند و در آخر وقت، قدری به عنوان نماز خم و راست می‌شود معلوم است که چنین کسی خیلی به خودش ظلم می‌کند. نباید ظلم‌کرد، ظلم به مردم و ظلم به خدا نباید کرد ظلم به خودمان هم نباید بکنیم. قرآن بر هر سه تاکید می‌فرماید. گاهی می‌فرماید: ای انسان ظلم به خدا نکن و شرک نورز؛ گاهی می‌گوید: ای انسان ظلم به مردم نکن؛ زیرا خیلی خطرناک است. گاهی هم می‌فرماید: ای انسان‌به خودت ظلم نکن. کشتن روح، ظلم بزرگی است که انسان نسبت به خودش دارد و متأسفانه توجه به ظلم خود نیز ندارد.

#ایت_الله_مظاهری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:31:00 ق.ظ ]





  نامه درد ناک همسر شهید رستمعلی آقا باباپور   ...

​✍نامه دردناک شهید رستمعلی آقا باباپور

در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت.

صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد.

ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری


فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود :
رستمعلی جان، امروز پدر شدی،
وای ببخشید من هول شدم، سلام
عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟
از جهاد اومده بودن دنبالت، می خوان اخراجت کنن،
خندم گرفته بود.‏
مگه بهشون نگفتی که جبهه ای ؟ گفتن بخاطر غیبت اخراج شدی،
مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگیمون  نمیده،
همون بهتر که اخراجت کنن.
عزیزم زود برگرد، دلم واست تنگ شده…

مدیون چه کسانی هستیم؟!🥺❤️‍🩹
#شهدا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1402-06-02] [ 09:15:00 ب.ظ ]





  سیره شهداء   ...

.

                 🔅🦋﷽🦋🔅      

#خاطره

#سیره_شهدا

🕊خاطره ای درباره ی امر به معروف و نهی از منکر #شهید_محمود_سعیدی_نسب🌷

“ایشان سوار تاکسی شده بوده اند و می‌بینند که از ضبط خودرو صدای یک خواننده خانومی و یک موسیقی غنا و طربی در حال پخش بوده، از راننده درخواست می‌کنند که نوار را خاموش کند🔇

راننده که جوان خوش چهره و مؤدبی بود، گفت: بابا بیخیال عمو! ما جوونیم، بزارید 

آزاد باشیم! بزارید خوش باشیم! 

محمود گفت: داداش اگر شما جایی آتیش باشه، روش بنزین میریزی؟ یا مواد 

منفجره کنار آتیش قرار میدی؟؟ 💣💥🔥

پسر جوان که از سوال او تعجب کرده بود گفت: خب معلومه که نه! این جوری 

آتیش شعله ورتر میشه، چه ربطی داره؟🤷🏻‍♂ 

محمود گفت: خب داداش، من و شما جوونیم. آتیش شهوت در وجود ما خونه داره. ممکنه با این چیزها تحریک بشه و شعله ور تر بشه🔥🔥🔥

شما با این موسیقی مشکل دارت داری بنزین میریزی رو این آتیش شهوت، ممکنه کار به جایی برسه که دیگه نتونیم جلوشو بگیریم و دین و ایمانمون رو از دست بدیم “

✳️ ببینید ایشان از #روش_مثال  استفاده کرده، کاری که در بداهه آسان نیست، یعنی 

خیلی وقتها ما برای بعضی منکرات بخواهیم تذکر بدیم حالا چه در حیطه مردم چه 

در حیطه مسئولین، آدم از قبل فکر میکنه چهار تا مثال هم آماده میکند.

اما اینکه شما بداهه بتونی در آن لحظه همچین مثال قشنگی را ایجاد کنی، جز به #مدد_الهی محقق نخواهد شد.

البته إن تنصرالله ینصرکم✌️

عزیزان گاهی وقتها ما ضرر یک گناهی رو برای گناهکار بگیم، خیلی #تأثیرگذارتره 

تا این که همه اش بگیم حرامه! واجبه! حرامه! مکروهه! فلانه مثلا …

(البته همون طور که قبلا گفتیم  بعضا ممکنه انسان در حد چند ثانیه وقت داشته باشه به منکری #تذکر بده، که در اون صورت طبق فرموده‌ی  #مقام_معظم_رهبری، از روش بگوئید و بروید استفاده می‌کنیم…)

اما بعضی وقتها که فرصت هم هست می‌توانیم آیه قرآن یا روایتش را بگوئیم، ولی این که به زبان خودش، به صنف و شغل خودش بتونیم مرتبط کنیم و یک مثالی پیدا کنیم و استفاده کنیم خیلی میتونه مؤثر باشه، در #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر های ما

🌷شهدا را با ذکر صلواتی یاد کنیم📿

🌷🌷أللّٰهُــمَّ‌صَــلِّ‌عَلَـے‌مُحَمَّــدٍﷺ‌‌ وَآلِ‌مُحَمَّــدٍﷺ‌ وَ؏جِّــلْ‌فَرَجَہُـمْ‌🌷🌷

برگرفته از بیانات استاد علی تقوی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:13:00 ب.ظ ]





  غربال شدن یعنی چه؟   ...

حضرت علی (ع):

در آخر الزمان شیعیان ما همانند وضعیت یک انبار گندم را خواهند داشت. که آن را آفت بزند و صاحب انبار آنها را بیرون می آورد و آن قسمت هایش را که آفت زده دور می ریزد و بقیه را داخل انبار قرار می دهد و این کار مجددا آنقدر و استمرار پیدا می کند تا جایی که به اندازه مشتی از آن گندمها بیشتر سالم باقی نمی ماند.

غیبت نعمانی، باب۱۲

گاهی اوقات میشنویم بعضیا میگن ما یه فامیل/ دوست/ آشنا داشتیم چادری بود الان بی حجابه، انقلابی بود الان ضدانقلابه، نمازخون بود الان کافره و…

این یعنی غربال میشیم❗️

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:30:00 ب.ظ ]





  هنگام جان دادن امام حسن اهل بیت چه حالی داشتند   ...

#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام

◾️قمر بنی هاشم علیه‌السلام با جان‌دادنِ إمام حسن علیه‌السلام، خاک بر سر و روی خود می‌ریخت…

⚡️ گوشه‌ای از حال و روز بنی هاشم در عزای امام حسن مجتبی علیه‌السلام …

در نقلی آمده است:

لحظات آخر عمر مبارک امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود که برادران و خواهران و عده‌ای از بنی هاشم دور آن حضرت را گرفته بودند، که نفس های آن حضرت به شماره افتاد،

ثمّ إنّهُ وَجَّهَ وَجهَهُ اِلَي القِبلةِ و غَمضَ عَينَيه و مَدَّ يَدَيهِ و رِجلَيه

▪️در این هنگام روی مبارکش را به سمت قبله نمود و چشمانش را بر هم گذاشت و دست و پایش را دراز نمود.

به وحدانیت خدا و رسالت جدّ و ولایت پدرش اقرار نمود و روح مقدسش از این دنیا پر کشید.

🩸سیدالشهداء علیه‌السلام در این هنگام پیکر پاک برادر را در بر گرفت و صورت مبارکش را مسح می‌نمود و فریاد می‌کشید:

وا اخاه وا خَبيتاه وا حَسناه وا قلّة ناصراه مَن لي عَونٌ بعدك يا اَخي

🩸حضرت ام‌کلثوم علیهاالسلام به صورتش لطمه می‌زد و فریاد سر می‌داد:

وا حسناه وا محمداه وا علياه وا فاطمتاه

🩸زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ناله سر می‌داد و می‌فرمود:

وا اخاه وا حسناه وا سَنَداه وا لَهفاه وا قِلّة ناصراه يا اخي 

… ثمّ انّها بَكتْ عَلَي اخيها و هيِ تَلثِمُ خَدَّيهِ و تَتَمرّغ عليه و تبكي عليه طويلا 

▪️ آن بانوی مکرّمه، گریه کرد و خود را بر روی بدن مبارک برادر انداخت و گونه های برادر را بوسید و سخت گریه کرد.

و انّ العبّاسَ رَثّاهُ باكياً حَزيناً يَحثُو التُرابَ علَي وَجهِهِ و يَصيحُ

▪️ابالفضل العباس علیه‌السلام نیز در آنجا حضور داشت و با قلبی داغدار و چشمانی اشکبار بر برادر خود مرثیه‌سرایی می‌نمود و خاک بر روی خود می‌ریخت و فریاد می‌کشید.

📚معالی السبطین ص۶۵

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:28:00 ب.ظ ]





  حکایت قصر سبز امام حسن وقصر سرخ امام حسین علیهما‌السّلام در بهشت   ...

#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام

◾️حکایت قصرِ سبز امام حسن و قصرِ سُرخ امام حسین «علیهماالسلام» در بهشت …

در روایت آمده است:

هنگامی که شهادت امام حسن علیه‌السّلام نزدیک شد،

وَ جَرَی السَّمُّ فِی بَدَنِهِ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اخْضَرَّ

▪️و زهر در بدنش نفوذ کرد، رنگ مبارکش دگرگون و سبز گردید.

امام حسین علیه السّلام به وی فرمود:

چرا رنگ شما به سبزی مایل است؟

امام حسن علیه‌السلام پس از اینکه گریان شد، فرمود: حدیثی که جدم راجع به من و شما فرموده صحیح است،

ثُمَّ اعْتَنَقَهُ طَوِیلًا وَ بَکَیَا کَثِیراً 

▪️آنگاه دست به گردن امام حسین انداخت و گریه‌ای طولانی کردند. 

سپس امام حسین علیه السلام از آن حدیث جویا شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: جد بزرگوارم به من فرمود: 

در شب معراج که وارد باغ‌های بهشت شدم و از منزل اهل ایمان عبور کردم، با دو قصر مواجه شدم که بسیار عالی و در کنار یکدیگر و به یک شکل بودند، تنها تفاوتی که داشتند این بود که یکی از آن‌ها از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت قرمز بود. من به جبرئیل گفتم: این دو قصر برای کیست؟ گفت: برای امام حسن و امام حسین علیهما‌السّلام می‌باشند. 

گفتم: ای جبرئیل! پس چرا یک رنگ نیستند؟ دیدم ساکت شد و جوابی نداد. گفتم: چرا سخن نمی گویی؟ گفت: از شما خجالت می‌کشم، گفتم تو را به خدا قسم می‌دهم که مرا از این موضوع آگاه کن. 

🩸جبرئیل گفت: 

أَمَّا خُضْرَةُ قَصْرِ الْحَسَنِ فَإِنَّهُ یَمُوتُ بِالسَّمِّ وَ یَخْضَرُّ لَوْنُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ 

▪️علت سبز بودن رنگ قصر امام حسن علیه‌السلام این است که در اثر سم شهید می‌شود و در وقت شهادت رنگش سبز خواهد شد.

وَ أَمَّا حُمْرَةُ قَصْرِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهُ یُقْتَلُ وَ یَحْمَرُّ وَجْهُهُ بِالدَّمِ 

▪️ سبب قرمز بودن قصر إمام حسین علیه‌السلام این است که آن حضرت شهید می‌شود و صورتش با خون خودش، سرخ خواهد شد. 

فَعِنْدَ ذَلِکَ بَکَیَا وَ ضَجَّ الْحَاضِرُونَ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ.

▪️در همین موقع بود که گریه کردند و حضار هم ضجه زده و گریه کردند.

📚بحارالانوار ج۴۴ ص۱۴۷

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:26:00 ب.ظ ]





  عصبانیت محقق حلی از شیخ جعفر کاشف الغطاء   ...

🔺عصبانیت #محقق_حلی از شیخ #جعفر_کاشف_الغطاء

🔹شیخ حسن، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء؛ روزی در مجلس درس خود گفت: پدرم همه شب پس از اندک خوابی، بلند می‌ شد و تا وقت نماز شب مطالعه می‌ کرد و بعد به نماز و تضرع و مناجات مشغول می‌ بود.

🔸یک شب از اتاق مخصوص او ناله و صیحه‌ ای شنیدیم طوری صدای ناله می‌ آمد که گویا کسی بر سر و صورت خود می‌ زند، ولی وقتی داخل رفتیم، آقا را با حالت منقلب مشاهده کردیم و دیدیم که محاسن او از گریه و زاری پر از آب شده و از چشمانش اشک جاری است و مرتب به سر و صورتش می‌ زند، بلافاصله دستش را گرفتیم و گفتیم: علت چیست که شما چنین می‌ کنید؟

🌀فرمود: پسرانم، از من خطای بزرگی سر زده است و سپس فرمود: در اول شب، یک مسأله فقهی در نظرم بود که علمای بزرگ حکم آن را بیان کرده بودند، من می‌ خواستم دلیل آن را پیدا کنم، هر چه کتب احادیث را مطالعه کردم، مستند و دلیل آن مسأله را پیدا نکردم، عاقبت خسته شدم و در اثر خستگی به خود گفتم: خداوند علما را جزای خیر دهد، حُکمی کرده‌اند بدون دلیل؛ آنگاه خوابیدم.

🍁 در عالم خواب دیدم که پیش صُفّه، فرش است و منبری بلند پایه، در صدر مجلس گذاشته شده و محقق حلی مشغول تدریس است و تمام جلوی صفه، پر از علمای اَعلام بود که به درس او گوش می‌ دادند.

🔺من با تصور اینکه از علمای شیعه هستم و با توقع احترام وارد شده، سلام کردم؛ اما آن‌ ها از روی اکراه جواب سلام مرا دادند و در مجلس، جای نشستن به من نشان دادند.

 🔶من جلو رفتم و از روی خشم رو به محقق کردم و گفتم: مگر من از فقهای شیعه نیستم که این‌ ها با من این گونه رفتار می‌ کنند؟

🔷محقق با خشم گفت: ای جعفر! علمای شیعه با زحمات زیاد روایات شیعه ائمه اطهار را با ذکر مشخصات راویان و خصوصیات احادیث در کتابهای خود ذکر کرده اند تا شما بدون زحمت طبق آن فتوا دهید، اما شما با مطالعه چند کتاب و  ندیدن روایت، حکم به عدم ذکر دلیل احکام توسط فقها می دهی؛ در حالی که همین ملا محسن فیض کاشانی که پای منبر نشسته است، در چند جای کتاب خود، حدیث این حکم را نوشته و آن کتاب در بین کتاب‌ های شما موجود است.

⚡️ در این هنگام، کلام محقق حلی لرزه بر اندامم انداخت، پس از خواب بیدار شدم و از گناه خود پشیمان گشتم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:02:00 ق.ظ ]





  تنفر ممنوع   ...

🔴 #تنفر_ممنوع

💠 اگر از همسرتان کار #خطایی سر زد، به هیچ وجهههه از او #متنفر نشوید بلکه از #کارش انتقاد کنید و یا ناراحت باشید.

💠 تنفر از همسر، باعث می‌شود تا #خوبیهای او را نبینید و فقط در جستجوی #عیبهای دیگر او برآیید. #شیطان نیز به این قضیه کمک می‌کند.

💠 حتما همسرتان رفتارهای #خوبی غیر از خطایش دارد که با یادآوری آنها #خوشحال می‌شوید و دلتان نسبت به او نرم می‌گردد.

💠 با این روش از #کینه‌ورزی جلوگیری کنید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-06-01] [ 11:25:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما