یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


مرداد 1402
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      





جستجو





  حکایتی شنیدنی   ...

✅ حکایتی شنیدنی

مرحوم ميرزا علي محدث زاده، فرزند حاج شيخ عباس قمي كه از وعاظ و خطباي مشهور تهران بود، مي فرمود:

 زماني من به بيماري و ناراحتي حنجره و گرفتگي صدا مبتلا شده بودم، تا جايي كه منبر رفتن و سخنراني كردن برايم ممكن نبود. مسلما هر مريضي در چنين موقعيتي به فكر معالجه مي افتد. من نيز با در نظر گرفتن طبيبي متخصص و با تجربه، به او مراجعه كردم و پس از معاينه معلوم شد كه بيماري آنقدر شديد است كه بعضي از تارهاي صوتي از كار افتاده و فلج شده است و اگر لاعلاج نباشد لااقل صعب العلاج است.

طبيب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند كه تا چند ماه از منبر رفتن خودداري كنم و حتي با كسي حرف نزم و اگر چيزي بخواهم و يا مطلبي را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم، آنها را بنويسم. تا در نتيجه ي استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتي از دست رفته مجددا به من برگردد.

البته صبر در مقابل چنين بيماري و حرف نزدن با مردم حتي با زن و بچه، خيلي سخت و طاقت فرساست، زيرا انسان از همه بيشتر احتياج به گفت و شنود دارد، چطور مي شود تا چند ماه هيچ نگويم و حرفي نزنم و پيوسته در استراحت باشم؟ در حالي كه معلوم نيست نتيجه آن چه باشد! بر همه روشن است كه با پيش آمد چنين بيماري خطرناكي چه حال اضطراري به بيمار دست مي دهد. اين اضطرار و ناراحتي شديد، آدمي را به ياد يك قدرت فوق العاده مي اندازد. اين حالت پريشاني باعث مي شود كه اميد انسان، از تمام چاره هاي بشري قطع شود و به ياد مقربان درگاه الهي افتد تا بوسيله ي آنها به درگاه خداوند متعال، عرض حاجت كند و از درياي بي پايان لطف خداوند بهره اي بگيرد.

من هم با چنين پيش آمدي، جز توسل به ذيل عنايت حضرت امام الحسين عليه السلام چاره اي نداشتم. روزي بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خيلي اشك ريختم و سالار شهيدان حضرت سيد الشهداء عليه السلام را مخاطب قرار دادم و گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، صبر در مقابل چنين بيماري براي من طاقت فرسا است! علاوه بر آن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا به حال علي الدوام منبر مي رفتم و از نوكران شما اهل بيت هستم. ولي حالا چه شده

است كه يكباره بايد از اين پست حساس، بر اثر بيماي بركنار باشم؟ به علاوه ماه مبارك رمضان نيز نزديك است دعوت ها را چه كنم؟ آقا عنايتي بفرما، تا خدا شفايم دهد!

به دنبال اين توسل، طبق معمول هر روز، خوابيدم. در عالم خواب خودم را در اطاق بزرگي كه نيمي از اطاق منور و روشن بود و قسمت ديگر اطاق، كمي تاريك بود؛ ديدم.

در آن قسمتي كه روشن بود، حضرت سيدالشهداء اباعبدالله الحسين عليه السلام را ديدم كه نشسته اند. خيلي خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلي را كه در حال بيداري داشتم، در حال رؤيا نيز پيدا كردم و به ايشان عرض حاجت نمودم! مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك نزديك است و در مساجد متعددي دعوت شده ام، ولي با اين حنجره ي از كار افتاده چطور مي توانم منبر روم و سخنراني نمايم؟ و حال آنكه دكتر مرا منع كرده است كه حتي با بچه هاي خودم نيز حرفي نزنم! چون خيلي الحاح و تضرع و زاري داشتم، حضرت عليه السلام اشاره به من كردند و فرمودند: به آن آقا سيد كه دم در نشسته، بگو چند جمله از مصيبت دخترم (حضرت رقيه عليهاالسلام) بخواند و شما كمي اشك بريزيد، انشاءالله تعالي خوب مي شوي!

 من به در اطاق نگاه كردم، ديدم شوهر خواهرم «آقا مصطفي طباطبائي قمي» كه از علماء و خطباء و از ائمه ي جماعت تهران است، نشسته است. فرمان حضرت امام حسين عليه السلام را به او رساندم، ولي ايشان مي خواست از ذكر مصيبت خودداري كند! حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمودند: «بخوان روضه ي دخترم را» ايشان مشغول ذكر مصيبت حضرت رقيه عليهاالسلام شد و من هم گريه مي كردم و اشك مي ريختم.

  اما متأسفانه بچه ها مرا از خواب بيدار كردند و من با ناراحتي از خواب بيدار شدم و

 متأسف و متأثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فيض محروم ماندم؟ ولي دوباره ديدن آن منظره عالي امكان نداشت!

 همان روز يا روز بعد، به همان پزشك متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معالجه، معلوم شد كه اصلا اثري از ناراحتي و بيماري قبلي نيست! پزشك كه در تعجب بود از من پرسيد: شما چه خورديد كه به اين زودي و سرعت نتيجه گرفتيد؟

 من چگونگي توسل و خواب خودم را بيان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سرپا ايستاده بود، ولي بعد از شنيدن داستان توسلم، بي اختيار قلم از دستش بر زمين افتاد و با يك حالت معنوي كه بر اثر شنيدن نام مولي الكونين، امام حسين عليه السلام به او دست داده بود؛ پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره ي اشك بر رخسارش ريخت. او گريه كرد و سپس گفت: آقا، اين ناراحتي شما جز توسل و عنايات و امداد غيبي، چاره و علاج ديگري نداشت.

📚کرامات الحسينيه ج2، ص88

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-05-31] [ 04:57:00 ب.ظ ]





  نعمات الهی   ...

🔰 نعمات الهی 

💠 قدر نعمت های الهی که توجه ندارید را بدانید، زیرا نعمت هایی هست که انسان از آن ها غافل است، اندکی از این نعمت ها را ذکر می کنیم و باقی با خود شما :

1️⃣ ازدواج ساده شما آرزوی هر مجردی

2️⃣ فرزند سرکش وموذی شما آرزوی هر نازایی

3️⃣ خانه ی محقر شما آرزوی هر بی خانمانی

4️⃣ کار طاقت فرسای شما آرزوی هر بیکاری

5️⃣ اموال اندک شما آرزوی هر بدهکاری

6️⃣ سلامتی ارزشمند شما آرزوی هر بیماری

7️⃣ چشم بینای شما آرزوی هر نابینایی

8️⃣ گوش شنوای شما آرزوی هر ناشنوایی

9️⃣ پاهای سالم شما آرزوی هر فلجی

🔟 دست های سالم شما آرزوی هر بی دستی

1️⃣1️⃣ تن سالم شما آرزوی هر معلولی

2️⃣1️⃣ خنده معمولی شما آرزوی هر غمناکی

3️⃣1️⃣ پنهان ماندن بدیهای شما آرزوی هر مفتضحی

4️⃣1️⃣ آزادی شما در دنیا آرزوی هر زندانی

❇️ پس بگو الحمد لله رب العالمین .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:50:00 ب.ظ ]





  اینگونه بود   ...

#اینگونه_بود

🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

▫️ رفته بودم بگویم: «برای بچه‌ام که سخت مریض است، دعا کنید.»
▫️ در را باز کرد، چای آورد و نشست به ذکر گفتن.
▫️ این‌پا و آن‌پا کردم که حرفی بزند یا سؤالی بپرسد؛ خبری نشد.
▫️ از دلم گذشت که حتماً ذکر او مهم‌تر از حرف من است.
▫️ من یک آدم درمانده‌ام که مشکلم را به امید کمک آورده‌ام اینجا؛
▫️ اما او به ذکر مشغول است.
▫️ سرش را بلند کرد و گفت: «ذکر ما مگر چی هست؟»
▫️ از شرمندگی خیس عرق شدم و آمدم بیرون.
▫️ شب که شد، حال بچه خوب بود.

📚 به شیوه باران، ص۴٨

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:49:00 ب.ظ ]





  من شمارا فراموش نکردم شما هم...!   ...

​من شما را فراموش نکردم، شما هم…!

آیت الله  علی #سعادت_پرور ره:
هفته ای یک بار، صد صلوات و صد سوره توحید خوانده و ثوابش را هدیه کنید به روح مادربزرگها و پدربزرگها و فامیل‌های پدری و مادری ؛ این عمل برای حلّ مشکلات مختلف مثل :تاخیر در ازدواج دختران و پسران، مشکلات روحی و خانوادگی و … .  بسیار مجرّب است، به شرط مداومت بر آن!

📚سلوک سعادت، ص ۱۵۷-۱۵۸.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-05-30] [ 11:33:00 ب.ظ ]





  روشن کردن چراغهای خانه قبل از غروب آفتاب   ...

❇️ روشن کردن #چراغ_های_خانه، قبل از غروب آفتاب

🔸️در روایت صحیح السند از معصوم علیه السلام وارد شده است که قبل از غروب آفتاب (مثلا ده دقیقه یا یک ربع) چراغ های خانه را روشن کنید. این کار پریشان حالی را از بین می برد و فقر را دور می سازد و رزق و روزی را افزایش می دهد.

📚حلیه المتقین، علامه مجلسی، 

صفحه ۱۱

🔸️یکی از دلایل اینکه در آخرالزمان مردم بیشتر در سختی قرار می گیرند یا رزق آنها کم می شود، بی توجهی به سخنان ائمه اطهار علیهم السلام در زمینه سبک زندگی است. اگر به این دستورات عمل کنیم، ان شاءالله حتما زندگی بهتری خواهیم داشت. چون خداوند دنیا و انسان را خلق کرده است و او بهتر می داند که چه چیزی برای انسان بهتر است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:29:00 ب.ظ ]





  مرد روستایی از اولیای خدا بود   ...

نقل شده است که روزی «سید هاشم» امام جماعت مسجد «سردوزک» بعد از نماز به منبر رفت. در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز، فرمود: 

روزی پدرم می خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم. ناگاه مردی با هیأت روستایی وارد شد، از صفوف جماعت عبور کرد تا به صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت. مؤمنین از اینکه یک نفر روستایی رفت و در صف اوّل ایستاد، ناراحت شدند، اما او اعتنایی نکرد. در رکعت دوم در حال قنوت، قصد فرادا کرد و نمازش را به تنهایی به اتمام رساند و همانجا نشست و مشغول خوردن نان شد. چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به رفتار ناپسند او حمله و اعتراض کردند ولی او به کسی پاسخ نمی داد.

پدرم فرمود: چه خبر است؟ به او گفتند: مردی روستایی و جاهل به مسأله، به صف اوّل جماعت آمد و پشت سر شما اقتدا کرد و آنگاه وسط نماز، قصد فرادا کرد و هم اکنون نشسته و نان می خورد.

پدرم به آن شخص گفت: چرا چنین کردی؟ 

او در پاسخ گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟

پدرم گفت: در حضور همه بگو.

گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهره مند شوم، اما وقتی اقتدا کردم، دیدم شما در وسط حمد، از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید که من پیر شده و از آمدن به مسجد عاجز شده ام لذا به الاغی نیاز دارم، پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خری را انتخاب کردید و در رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید. بدین سبب من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم، لذا نماز خود را فرادا تمام کردم. این را بگفت و برفت.

پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت: این مرد بزرگی است، او را نزد من بیاورید، با او کار دارم، مردم رفتند که او را بیاورند اما او ناپدید گردید و دیگر دیده نشد.  

📚داستانهای شگفت، ص 88

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:23:00 ب.ظ ]





  داستانی عبرت آموز   ...

🔴از نداشتن هایت گله نکن…خداوند جبران میکند 

مردى از امام صادق علیه السّلام روایت مى‏کند که فرمود: در زمان  پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مردى بود که (ذو النمره) نامیده مى‏شد. او از زشت‏ترین مردم بود و به سبب همین زشتى او را (ذو النمره) مى‏نامیدند. یک روز او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: 

اى پیامبر خدا! به من بگو خداى عزّ و جلّ بر من چه واجب کرده است؟ پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر تو واجب کرده است هفده رکعت نماز در شبانه روز، و روزه ماه مبارک را در صورتى که زنده ماندى و آن را درک کردى، و حج را اگر استطاعت یافتى، و زکات را، و آن را براى او شرح داد. آن مرد گفت: سوگند بخدایى که تو را بحق به پیامبرى برانگیخت، براى پروردگار خود افزون بر آنچه براى من واجب گردانیده به جاى نخواهم آورد.

پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: چرا اى ذو النمره؟ عرض کرد: زیرا که مرا چنین زشت آفریده است. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد و عرض کرد: اى پیامبر خدا! پروردگارت به تو دستور مى‏دهد که از سوى او به ذو النمره سلام برسانى و به او بگویى: پروردگارت مى‏فرماید: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور کنم.

پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به او فرمود: اى ذو النمره! این جبرئیل است که به من دستور داده به تو سلام رسانم و به تو بگویم که پروردگار متعال فرموده است: آیا خشنود نیستى که در روز رستخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور گردانم. ذو النمره گفت: پروردگارا! من خشنود شدم و بعزّتت سوگند من نیز [به اعمالم آن قدر] بیفزایم تا خشنود گردى.

📚بهشت کافى, ترجمه روضه کافى، ص387

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:18:00 ب.ظ ]





  حکایت بسیار زیبا وآموزنده   ...

📚حکایت بسیار زیبا و آموزنده؛

عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی 

علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد:

 يكروز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم….

فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان!

 انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟

ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید.

گفت: سید! شرح مفصلی دارد.

من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود.

خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته ‏هاى او در حضورش بودم. 

او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم. 

 بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود … 

 بهمین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.

گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه ‏اى روشن می‏شد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود.

تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته ‏باشد.

 در آن شب كه من كوزه را  آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم،

ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست.

فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان!

او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ‏ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد.

فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم!

 كه ناگهان نفهميدم چه شد…

إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ‏ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد.

📒نور ملكوت قرآن(ج‏1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-05-29] [ 04:36:00 ب.ظ ]





  سلام امام زمانم   ...

​💚🌺🍃

🌺
❇️ سلام امام زمانم  🌤

گل نرگس چه شود
بوسه به پایت بزنم؟
تا به کی خسته دل،
از دور صدایت بزنم؟
همه گویند
به امید ظهورش صلوات
کاش این جمعه بگویند
به تبریک ظهورش صلوات

      🤲 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🤲
🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲

#امام_زمان علیه‌السلام

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1402-05-28] [ 10:01:00 ب.ظ ]





  برکت در زندگی   ...

🌳برکت در زندگی

🍀علی باباخانی خیاط لباس علما می گفت: یک روز برای اندازه زدن لباس مرحوم آیت الله مرعشی نجفی به منزل ایشان رفته بودم. وقتی به آن جا رسیدم وقت اذان شد و حضرت آقا در حال آماده شدن برای رفتن به نماز بود، عرض کردم: آقا! یک دقیقه صبر کنید تا عبا را بر دوش تان انداخته، آن را اندازه بزنم، آقا دست من را گرفته فرمودند: نگذار شیطان ما را از نماز اول وقت غافل کند، بیا به نماز برویم بعد که آمدیم اندازه بگیر!

☘جملهٔ زیبای رئیس جمهور شهید، محمدعلی رجایی، میفرمودند: «به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید وقت نماز است» یا به عبارت دیگر: «به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید که نماز دارم»
☘ یکی از صالحان دعا میکرد: خدایا در روزی ام برکت قرار ده! کسی پرسید: چرا نمی گویی روزی ام ده؟ ڱفت: روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است. اما من بـرکت را در رزق طلب می کنم چیزی ا‌ست که خدا به هرکس بخواهد می دهد(نه به همگان) .
☘ برکت اگر در مال بیاید، زیادش می کند. اگر در فرزند بیاید،صــالحش می کند. اگر در جسم بیاید، قوی و سالمش می کند.
🍀مهم ترین و قوی ترین عامل برکت در زندگی و روزی انسان، نماز را اول وقت به جا آوردن است.
آیت الله شیخ مهدی مازندرانی رحمةالله علیه میفرمودند:
نماز را اول وقت بخوانید! خداوند هرچه بخواهید،به شما می دهد. سپس می فرمود: هنگام نماز، اگر کار را بر نماز مقدم بدارید، مطمئن باشید،از آن کار خیری نمی بینید و بهره ای نخواهید برد. به عبارت دیگر:برکتی در آن کار نیست و برکتی را نخواهید دید.


#برکت_زندگی




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:37:00 ب.ظ ]





  صدقه ۵نوع است   ...

🔺 صدقه 5 نوع است :

🍀صدقه به انسان صحیح و سالم:

پاداش یک به ده دارد

(شادی دل کودک، نشاندن امید، دادن هدیه)

🍀صدقه به فرد زمین گیر و افتاده:

پاداش یک به #هفتاد دارد

(کمک به تهی داستان، خرید نان برای همسایه پیر)

🍀صدقه به پدر و مادر:

پاداش یک به #هفتصد است

(لبخند به روی آنان، شاد کردن دل آنها)

🍀صدقه برای اموات و مردگان:

پاداش یک به #هفتاد_هزار دارد

(به نیت آنان خیرات کنید درختی بکارید)

🍀صدقه به طالب علم:

پاداش یک به #صد_هزار دارد

(خریدن کفش مدرسه برای کودکی، ساخت مدرسه)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:54:00 ب.ظ ]





  چهره حیوانی بعضی گناهکاران   ...

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

🔴چهره #حیوانی بعضی گناهکاران

حضرت علی (ع) می فرمایند که، روزی از پیامبر مکرّم اسلام (ص) سئوال نمودم ،که کدامیک از حیوانات مسخ شده اند؟

حضرت (ص) فرمودند :

 فیل ؛ خرس ؛ خوک ؛ میمون ؛ مارماهی ؛ سوسمار ؛ خرگوش ؛ شب پره ؛ عقرب ؛ عنکبوت ؛ کرم سیاه آبی ؛ سهیل و زهره ( نام دو حیوان دریایی است)

💥💥💥💥💥💥💥💥💥

از ایشان علت #مسخ را پرسیدم ؟ که حضرت فرمودند :

١- #عقرب : مرد بد زبانی بود که ، هیچکس از نیش زبانش آسوده نبود .

٢- #خوک : عده ای نصرانی بودند که ، از خدا خواستند غذای آسمانی برآنها بفرستد و با این که خواسته شان برآورده شد بر کفر خود افزودند.

٣- #فیل : مردی بوده که ،  اهل لواط بوده است .

۴- #خرس : مردی بوده که ، مردان دیگر را به سبب مفعولیت به خود جلب می کرده است.

۵- #عنکبوت : زنی بوده است ،که به شوهر خود خیانت نموده است .

۶- #خرگوش : زنی بوده است ،که غسل حیض و غیره نمی کرده است .

٧- #مارماهی : مردی بوده است ،که زن خود را در اختیار مردم می گذاشته است .

٨- #سوسمار : بادیه نشینی بوده است ،که سر راه حاجیان را می گرفته و اموالشان را به غارت می برده است .

٩- #میمون : کسی بوده است ،که در روز شنبه برخلاف دستور الهی ماهی گرفته است.

📚کتاب نصایح ص 339

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:53:00 ب.ظ ]





  علم ۲۷ شاخه دارد که تنها ۲شاخه آن.....   ...

✍امام صادق علیه‌السلام:

علم ۲۷ شاخه دارد که تنها دو شاخه از آن تا زمان ظهور برای بشر آشکار خواهد شد و ۲۵ شاخه دیگر در زمان دولت آرمانی امام موعود آشکار می‌شود.

📚بحار ج۶ ص۲۳۶

نکته:دین‌خواهی در زمان ظهور،همراه و هم‌ زمان با علم می‌گسترد و انسان آن عصر،دین ‌داری را با پیشرفت فن‌آ‌وری ناسازگار نمی‌بیند؛بنابر روایات،انرژی و استفاده از انرژی غیر خورشیدی،وسایل سریع ‌السیر،صدا و تصویر به‌ گونه‌ای شهودی و حضوری در گستره عالم هستی كارآمد خواهند شد؛همه چیز مانند کف دست،پیش روی خواهد بود و حضرت بر همه عالم فرمان خواهد راند؛نیکان در آزادی کامل و بدون محدود شدن خواهند بود.

اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌿






موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:47:00 ب.ظ ]





  در قیامت ماری بسیار بزرگ به نام جریش وجود دارد   ...

✅پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايند:

🔸در قيامت مـاري بسيار بزرگ … بـه نـام “جريـش” سـر خود را از جهنّم بيرون مي‌آورد و با صداي بلند فرياد مي‌زند:

اَلجوُع! اَلجوُع! اَينَ اَهلي؟ اَينَ اهلي؟

گرسنه‌ام! گرسنه‌ام! اهل من كجايند؟جبرئيل مي‌گويد: غذاي تو چيست؟در جواب مي‌گويد:

1) كسي كه نمازش را ترك كرده است. 

2)كسي كه زكات مال را نپرداخته است.

3)شراب خواران 

4)كساني كه عاق والدين شده‌اند.

5)كسي كه در مسجد به كلام دنيا تكلّم نمايد.

(در مسجد كه محلّ عبادت است، به امور دنيايي بپردازد.)

اين پنج گروه را، مانند مرغي كه دانه از زمين جمع مي‌كند، مي‌بلعد و به آتش مي‌برد.🌸🍃

ـ ✍🏻مشابه همين روايت، روايتي است كه عقربي بزرگ از جهنّم مي‌آيد و مي‌گويد:چه كساني با خداوند و رسولش جنگ داشتند؟به آن عقرب مي‌گويند: چه كساني را مي‌خواهي؟

او همان پنج گروه مذكور را مي‌گويد، با اين تفاوت كه در اين روايت به جاي عاقّ والدين،رباخوار آمده است🌸🍃

📚المواعظ العددیه، باب 5، ص156.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:44:00 ب.ظ ]





  به چشمانمان باید شک کنیم   ...

✨﷽✨

📌 به چشمانمان باید شک کنیم…

✍«ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.

✨در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.

📚 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی

با چشمانی که قرار است جمال زیبایِ امام زمانت را ببینی گناه نکن! شاید بزرگترین گناه ما، ندیدن اشک هایی باشد که او هر روز برای گناهانمان می ریزد…

تقصیرِ شما نیست که تصویر شما نیست

ما آینه ای پر شده از گرد و غباریم…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 02:34:00 ب.ظ ]





  عاقبت پناه بردن به خداوند سبحان واهل بیت علیهم السلام   ...

✨﷽✨

🌼عاقبت پناه بردن به خداوند سبحان و اهل بیت علیهم السلام 

✍صفوان بن یحیی می گوید: در محضرحضرت امام صادق (علیه السلام) از محلی می گذشتم، دیدم قصابی بزغاله ای را خوابانده می خواهد سرش را ببرد، بزغاله فریادی کرد.

امام علیه السلام نگاهی به قصاب نمودند، فرمودند:آن بزغاله را نکش. قصاب: آقا! امری بود؟- این بزغاله چند می ارزد؟ - چهار درهم. حضرت علیه السلام چهار درهم به قصاب داد و فرمودند: این حیوان را آزاد کن. قصاب هم بزغاله را آزاد کرد.

به راه افتادیم، کمی راه رفته بودیم به ناگاه دیدیم، باز شکاری دراجی را دنبال می کند و نزدیک است شکارش کند.امام علیه السلام نگاهی به آسمان کرد و دست به طرف باز شکاری نمود،باز شکاری برگشت، دیگر دراج را تعقیب نکرد. من هم داشتم منظره را تماشا می کردم.

پس از لحظه ای عرض کردم:آقاجان! من امروز از شما امر عجیبی دیدم! بزغاله فریاد کشید، شما او را خریده و آزاد کردی. دراج در آسمان ناله کرد، با اشاره ی دستت باز شکاری از تعقیب او دست برداشت. این ها چه جریانی بود، من نفهمیدم؟فرمودند: بلی، آن بزغاله که قصاب می خواست ذبحش کند و آن پرنده ای که در خطر مرگ قرار گرفته بود، مرا دیدند، هر دو گفتند:

☘استجیر بالله و بکم اهللبیت…

 پناه می برم به خدا و به شما خاندان پیغمبر از این بلایی که بر سر من می آید. به من پناه بردند، من هم بزغاله را از قصاب خریده و آزاد کردم و دراج را از چنگال باز شکاری نجات بخشیدم.

📙 بحارالانوار،ج 47. ص 99.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1402-05-26] [ 06:33:00 ب.ظ ]





  تلاشهای شیطان پس از ظهور   ...

‍ ✨﷽✨

🔴 تلاش‌های شیطان پس از ظهور حضرت مهدی( عج)

 ✍فعالیت‌های شیطان در آخرالزمان در این بخش نمی‌گنجد. رواج این همه گناه و شرک و آلودگی، خود گواه همین مدّعاست که شیطان، در فریب فرزندان آدم (ع)، تمام کوشش خود را به کار بسته است و دست به دست نفس امّاره، بسیاری از انسان‌ها را به از خوی انسانی‌شان جدا کرده است. پس از ظهور حضرت مهدی علیه‌السلام، تلاش‌های شیطان برای وفای به عهدی که با خداوند برای گمراه کردن آدمیان بسته همچنان ادامه دارد. در آستانه ظهور، شیطان کاری انجام می‌دهد که در سرنوشت مردم بسیار تأثیرگذار است: 

صبح‌گاه روز بیست و سوم ماه رمضان، پیش از ظهور، جبرئیل امین با ندای اعجازگونه‌ای حجت را بر مردم تمام می‌کند و نوید ظهور حضرت مهدی علیه‌السلام را به همه‌ی آنها می‌دهد. عصر گاهان، ابلیس برای مقابله با این ندا به میدان می‌آید. این ماجرا از زبان امام باقر علیه‌السلام چنین نقل شده است:

«…و صدا، صدای جبرئیل روح الامین است و صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود. درباره‌ی آن شک نکنید. گوش فرا دهید و اطاعت کنید. در انتهای روز، صدای ابلیس ملعون [شنیده می‌شود] که ندا می‌دهد: آگاه باشید که فلانی مظلومانه کشته شد تا مردم را به شک بیندازد و آنها را مبتلا به فتنه کند.»

📚 نعمانی، غیبت، ص١٧، بحارالانوار، ج٢، ص٢٣١

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:11:00 ب.ظ ]





  حسین این زمان نیاز به یاری دارد   ...

🏴🏴🏴🏴🏴

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

السلام علیک یا ابا محمد حسن بن علی ایها العسکری علیه السلام

لا اله الا الله الملک الحق المبین

⏬⏬⏬

 فرزندان آخرالزمان…

▫️ برای رو‌به‌رو نشدن با حسین‌بن علی و همراه‌نشدن با او، هرکاری می‌کرد. اگر می‌فهمید که کاروان امام در روز حرکت می‌کند، او شب به راه می‌افتاد! اگر امام، مسیر نخلستان را انتخاب می‌کرد، او از مسیر دیگری می‌رفت. تا اینکه در منزلی به امام اطلاع دادند که «زهیر بن قین» هم در آن نزدیکی خیمه برپا کرده است. 

▪️ امام، قاصدی به سوی زهیر فرستاد و او را به خیمه خود دعوت کرد. زهیر به اصرار همسرش و به حرمت رسول خدا، با اکراه به دیدار امام رفت. 

صدها سال از آن دیدار می‌گذرد. کسی نمی‌داند در آن دیدار چه بین آن‌ها گذشت و زهیر چه گفت و چه شنید که شادمان و مصمم برای یاری پسر رسول خدا نزد همسرش بازگشت، اما همه، نبرد دلیرانه زهیر را دیدند.

▫️ روز عاشورا، زهیر سنگ تمام گذاشت و تا آخرین نفس و با تمام توان خود در راه امام زمانش جنگید. 

آری! این معجزهٔ دیدار و کلام ولیّ خداست. چیزی که ما فرزندان آخرالزمان، قرن‌ها از آن محروم هستیم.

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:08:00 ب.ظ ]





  خواص انگشتر   ...

✅ خواص انگشتر 

✍انگشتر در دست کردن در اسلام بسیار مؤکد و سفارش شده است. زن‌ها باید انگشتر طلا و مردها انگشتر نقره در دست کنند. بهترین نگین‌ها برای انگشتر عقیق یمن، فیروزه، دُرّ نجف و حدید صینی است.  از مهم‌ترین خواص انگشتر از نظر طب اسلامی، داشتن خاصیت حرز است. می‌دانیم که علت بیماری‌ها، متفاوت است. برخی از بیماری‌ها از ناحیه تغذیه نادرست و برخی از ناحیه ویروس و میکروب و برخی از ناحیه ژنتیک هستند؛ اما در طب اسلامی مسائل دیگری پیرامون علل بیماری مطرح است؛ مانند چشم زخم. 

💢هم چنین از علل دیگر بیماری، آسیب اجنه به انسان است که پیرامون این مساله بحث شده است.  تاثیر انگشتر، به خصوص انگشتر عقیق یمانی، تاثیر حرز است؛ یعنی از صاحب انگشتر در برابر بلاها و آسیب‌ها که آسیب چشم زخم و اجنه نیز می‌باشد؛ توسط انگشتر محافظت می کند. 

امیرالمومنین علیه السلام می‌فرماید:

انگشتر عقیق در دست کنید که مایه برکت برای شما قرار داده شده است تا از بلاها و حوادث ایمن باشید.

📚 مکارم الاخلاق، ص ۸۸

💥هم چنین اگر کسی انگشتر عقیق در دست کند، مبتلا به حزن و اندوه و افسردگی نمی‌شود.  پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید:انگشتر عقیق در دست کنید، همانا تا انگشتر عقیق در دست دارید، حزن و اندوه بر دل شما وارد نمی شود.

📚عیون اخبار الرضا (ع)،

 شیخ صدوق، ج ۲، ص ۴۷

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-05-25] [ 11:28:00 ق.ظ ]





  وجود بابرکت امام عصرارواحنا فداه   ...

👌 خدای تعالی بر ما منت گذاشته که در همه‌ی ساعات و اوقات و لحظات، از بدو وجودمان نه از تولد، میهمان امام زمان ارواحنافداه هستیم. 

در این دنیا در زمان امامت امام زمان ارواحنافداه به دنیا آمده‌ایم. 

 

زمانی به دنیا آمده‌ایم که در زمان عزیزترین امام‌هاست. 

💎که امام حسین علیهم‌الصّلاةوالسّلام می‌فرماید: «وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي». 

جسم و روح ما هر لحظه متنعم به نعمی است که از حضرت ولی عصر ارواحنافداه، واسطه‌ی فیض «بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماءِ»، به‌سوی ما سرازیر است.

🏴استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-05-24] [ 04:26:00 ب.ظ ]





  چهار سفارش خداوند به حضرت موسی علیه السلام    ...

🏴🏴🏴🏴دوشنبه شما بخیر

السلام علی الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنه

یا قاضی الحاجات

⬇️⬇️⬇️

[چهار سفارش خداوند به حضرت موسی(ع)]

✅ امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی(ع) چنین وحی کرد: ای موسی چهار سفارش به تو دارم:

1⃣تا زمانی‌که مطمئن نیستی گناهانت 

آمرزیده شده به عیوب دیگران مشغول مشو.

2⃣تا زمانی که مطمئن نیستی گنج های من 

تمام شده در مورد روزی خود اندوهگین مباش.

3⃣تا زمانی که از زوال پادشاهی من 

اطمینان نداری به کسی جز من امید مبند.

4⃣تا زمانی که مطمئن نیستی 

شیطان مرده، از مکر او ایمن مباش.

📚خصال شیخ صدوق/ج۱/ص۲۱۷

[ از بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی ]

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-05-23] [ 04:41:00 ب.ظ ]





  شاهچراغ   ...

سوم خرداد ۱۴۰۱، یه نوجوان 18 ساله تو یووالدی تگزاس شروع به تیراندازی به افراد داخل یه مدرسه ابتدایی می کنه.

سه دقیقه بعد از ورود مهاجم، پلیس میرسه.

اما ماجرا نه سه دقیقه بعد از ورود پلیس که وقتی تمام میشه که یک ارتش سیصد و هفتاد و شش نفره، بله 

376 نفره!!! 

از انواع و اقسام نیروهای پلیس و ارتش و اف بی آی و سی آی ای و او آر اس و هر کوفت دیگه تو آمریکا که فکرشو بکنید اونجا حاضر شده‌اند، همراه با گشت هلی کوپتر و پشتیبانی و مهمات کافی برای فتح یک شهر!!

بله عملیات با موفقیت تمام میشه. البته موفقیت برای اون پسرک تیرانداز، که در نهایت آسودگی خاطر در مدت یک ساعت و ربع!!! سر فرصت به سی و هشت نفر با موفقیت شلیک می کنه که نوزده تا بچه کلاس چهارمی و دوتا معلم کشته می شن و هفده نفر هم زخمی.(عکس و فیلم مطلب قبل)

حالا بعد پنج ماه و نیم صدای تماس تلفنی بچه های گیر افتاده تو مدرسه منتشر شده بدون هیچ توضیحی. 

فیلم لباس پلیس ها نشون میده اون ارتش مجهز به جلیقه ضد گلوله، سپر ضدگلوله، انواع مهمات، ماسک و… میدونند ضارب اونجاست! اما وجودمواجهه با یه نوجوون مسلح غیر حرفه ای رو ندارند.

یکی از بچه ها زنگ زده میگه لطفا کمک کنیدمن نمیخوام بمیرم معلممون تیر خورده ولی هنوز زنده است.

سی ان‌ان نوشته صدای گریه و ناله مجروحین و بچه ها در تلفن مشهوده!

سه دقیقه پس از ورود فرد مسلح “سالوادور راموس” افسران و نیروی آتش کافی برای متوقف کردن او مستقر شده بودند. 

این یک شکست آشکار است آنها (ارتش مذکور) دقایق زیادی را صرف جستجوی کلید کلاسی کردند، که اگر دستگیره را امتحان می‌کردند، قفل آن را باز می‌یافتند.

نهایتا هفتاد و سه دقیقه بعد با توسل به روح پرفتوح جرج واشنگتن و فیلم های ابرقهرمانی شون، پلیس ها وارد کلاس می شند و ضارب رو که در کمد قایم شده بوده، از پشت در کمد می کشند!! 

دقت کنید! ۷۳دقیقه!!

خدا می دونه چندتا بچه از شدت خون ریزی مردن که اگه زودتر رسیده بودن بیمارستان الان زنده بودند. 

نمی دونم اگه آمریکایی ها بفهمند تو ایران تروریست انتحاری آموزش دیده ی د-ا-ع-ش که از اسمشم خیلی ها خودشونو خیس میکنند اومده و کمتر از سه دقیقه بعد یک نیروی لباس شخصی بدون جلیقه و تنها با یک کلت کمری زپرتی باهاش درگیر شده و متوقفش کرده چه احساسی نسبت به آمریکا بزرگترین نیروی نظامی و ابر قدرت جهان بهشون دست میده!

ای کاش احمق های هالیوود زده‌ی ایرانی هم می فهمیدند ابر قدرت بودن به مهمات جنگی نیست، مهمات اصلی چیز دیگه است، که تمدنا بعضیا ندارند.

این پست زمان حمله سال گذشته داعش نوشته شده، اما حالا که بعضی لال‌ها بلبل زبون شدن، مرورش خالی از لطف نیست.

یک شهید و چند زخمی و طبق شنیده‌ها تا کنون شلیک تنها یازده گلوله از هشت خشاب سی تایی و زنده گیری ضارب از حمله پارسال هم از نظر امنیتی دفاعی، کارنامه درخشان تری است. اون هم در کشوری که سال‌هاست تمام همسایه های اطرافش درگیر جنگ اند و هزاران کیلومتر مرز مشترک زمینی باهاشون داریم، یعنی جاهایی که سلاح به وفور یافت میشه 

بگذار به ما بگویند ماله کش …

محسن آقایی 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:40:00 ب.ظ ]





  تفاوت متفکر با جاهل   ...

تفاوت متفکر با جاهل

1. پروفسور کریستین بونو از فرانسه
2. پروفسور خوان فرانسیسکو از اسپانیا که جزء ده دانشمند برتر جهان در زمینه هوش مصنوعی است
3. دکتر تاراس اقتصاددان از روسیه
4. دکتر روبرتو آرکادی فیلسوف و مسلط به چند زبان از ایتالیا


هر 4 نفر شیعه شدند
پذیرایی از زائران حسینی در لباس خادمی امام رضا (ع )‏


برسد به دست آنهایی که ۴ ترم درس نخونده منکر خداوند میشوند.





موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:16:00 ب.ظ ]





  وقتی یاد من افتادی برای امام زمان دعا کن!   ...

​📚وقتی یادِ من افتادی، برای امام زمان دعا کن!

ذکر و یاد امام مهدی در رفتارهای او تاثیر فوق العاده‌ای داشت. دعای فرج و دعا برای سلامتی امام عصر، همیشه وِرد زبانش بود.

امکان نداشت بدون دعای فرج، شروع به خواندن دعا، قرآن یا زیارت عاشورا کند؛ انگار احساس می‌کرد که بدون دعای فرج، اعمالش مقبول نیست.

دعا برای تعجیل فرج، در رأس همه حاجات و دعاهایش بود. هر وقت قرار بود کسی به زیارت برود، یا در التماس دعا گفتن‌های مرسوم، می‌گفت: «برای امام زمان خیلی دعا کنید!»

اگر قرار بود دوستی به زیارت برود، نشانه‌ای می‌داد تا به یاد او بیفتد و بعد تأکید می‌کرد: «وقتی یاد من افتادی، برای امام زمان دعا کن!» هیچ وقت نشنیدم که برای خودش دعایی بخواهد.

بعد از شهادتش، یکی از دوستان، صحنه‌ی عاشورا را در خواب دیده بود و اینکه شهدای وطنمان نیز، در میدان جنگ در حال یاری امام حسین بودند.

آن بنده‌ی خدا در بین شهدا، آقا جواد را دیده بود که جلو آمده و به او گفته بود: «ما در حال یاری کردن امام حسین هستیم، خیلی کار داریم. شما هم باید برای ظهور آماده شوید. چندان دور نیست. خودتان را برای ظهور آماده کنید تا بتوانید امام را یاری کنید.

سیره مهدوی شهید جواد الله کرم از زبان همسرش



#الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-05-22] [ 03:35:00 ب.ظ ]





  زیارت عاشورای مورد تایید امام زمان ارواحنافداه    ...

زیارت عاشورای مورد تأیید امام‌زمان(ع)

مرحوم‌ آیت‌الله حق‌شناس:

نگویید من زیارت عاشورا خواندم و حاجتم را نگرفتم، با آن تعلقات نمی‌شود. اگر این تعلقات را قطع کنید، خواهید دید که زیارت عاشورا خواندن چه مزه ای دارد!

نباید کسی از زیارت عاشورا خواندن شما مطلع باشد و اگر دیگران بفهمند و التماس دعا بگویند و قدری حال شما تغییر بکند، اثر زیارت عاشورا از بین می‌رود.

بنده در قم شروع کردم به خواندن زیارت عاشورا و چون رفقا قبل از ظهر و بعد از ظهر برای دیدن بنده می‌آمدند، غذا را به تأخیر انداخته و در وقت ظهر مشغول خواندن زیارت عاشورا شدم.

در وقت ظهر احتمال نمی‌دادم که کسی بیاید، ولی یک‌مرتبه دیدم که میرزا ابوالقاسم دلال پشت در مشغول به در زدن شد. بنده پانزده روز بود که مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم. در را باز نکردم، ولی ایشان هم دست بردار نبود. از پشت درگفت: خوابی یا بیدار؟ بنده که دیدم ایشان رها نمی‌کند، در را باز کردم، ولی یادم رفت که کتاب دعا را ببندم. همین که چشم ایشان به کتاب دعا افتاد، گفت: به‌به! زیارت عاشورا هم که می‌خوانی. 

همین به‌به گفتن ایشان پانزده روز زیارت عاشورا خواندن بنده را خراب کرد!

دوباره شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم و در حرم حضرت معصومه(س) عبا را بر سرم کشیده و در گوشه‌ای مشغول شدم. یک مرتبه یک زنی آمد و گفت: آقا!‌خوابی یا بیدار؟ بنده یک مسئله‌ی شرعی دارم. گفتم: خانم! اینهمه‌ آقایان در اینجا هستند و شما سؤالت را از من می‌پرسی؟!

خلاصه فهمیدم که این زیارت عاشورا هم به درد نمی خورد. رفتم سر قبر شیخ صدوق و داخل یک پستو دوباره مشغول خواندن زیارت عاشورا شدم. به خادم آنجا هم گفتم: من هر روز می‌آیم و در اینجا مطالعه می‌کنم (خواندن زیارت عاشورا هم مطالعه است) و اگر کسی سراغ مرا گرفت، مرا نشانش نده. ایشان گفت: حال اگر بگوییم، چه اشکالی دارد؟!

خلاصه با توجه به اینکه زیارت عاشورا به طرق مختلفی به ما رسیده است، بنده شک کردم که زیارت عاشورا خواندن با این آداب و شرایطی که من می‌خوانم، آیا مورد نظر امام‌زمان(ع) است یا نه؟ و دیگر ادامه ندادم.

یک روز بنده در صحن جدید حرم مشغول درس دادن بودم که به من پیغام دادند: فلان آقا با شما کار دارد.

بنده وقتی از دور به ایشان نگاه کردم، گفتم: من ایشان را نمی‌شناسم. گفتند: ایشان می‌گوید که من شما را می‌شناسم و اسم شما عبدالکریم حق‌شناس است و من با شما کاری دارم.

وقتی پیش ایشان رفتم، به بنده گفت که من از علمای همدان هستم، آیا شما زیارت عاشورا می‌خوانید؟!

بنده عرض کردم: شما حق ندارید که از عبادت شخصی من سؤال بفرمایید!

گفت: من دیشب در خواب دیدم که امام زمان‌(ع) وآقا سید محمد تقی خوانساری در حال عبور از گذر خان هستند و من و شما هم پشت سر ایشان در حال حرکت‌ایم. حضرت رو به آقای خوانساری کرده و فرمودند: این حق‌شناس زیارت عاشورا می‌خواند و شک می‌کند!

بنده فهمیدم که این زیارت عاشورایی که بنده با شرایط و آداب خاص می‌خوانم، مورد نظر و تأیید امام‌زمان(ع) می‌باشد.

بنده مجدداً‌ رفتم و در مقبره شیخ صدوق دوباره مشغول به خواندن زیارت عاشورا شده و حاجتم را هم گرفتم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:18:00 ب.ظ ]





  تنظیم زمان برای نماز شب   ...

⏰ برنامه‌های خود را چگونه تنظیم کنیم تا هم نماز شب بخوانیم و هم از کارهای روزانه نمانیم؟

📝 آیت الله جوادی آملی:

🔘 اگر می خواهيد نماز شب بخوانيد و درس روز شما هم لطمه‌ای نبيند، شب ها بايد كمی زودتر بخوابيد و شام را سبك‌تر ميل كنيد؛ غذای شام هرچه سبك‌تر باشد، بهتر است.

🔘 همان‌طور كه می‌دانيد بدن ما به بيش از دو وعده غذا احتياج ندارد. در روايات هم آمده است:

اگر سير هستيد، غذا نخوريد. [۱]

🔘 غذا خوردن در حال سيری استعداد را كم می‌كند. از بيانات نورانی حضرت اميرمؤمنان عليه‌السلام اين است:

«لا تَجْتَمع الفِطْنَةُ والْبِطْنَة»[۲] ؛

يعنی فطانت و هوشمندی با پرخورى جمع نمی شود و پُرخور هرگز خردمند نمی‌شود، زيرا تمام تلاش و كوشش روح او اين است كه غذاها را هضم كند و ديگر فرصت انديشيدن ندارد.

🔘 بنابراين، نماز شب انسان را از تحصيل روز باز نمی‌دارد، با اين شرط كه انسان مراقب مسائل ديگر باشد. بسياری برنامه‌های تلويزيونی، جلسات، گفت و شنودها و… سودمند نيست.

🔘 اگر نيم ساعت پيش از اذان صبح بلند شويد، هم به نماز شب می‌رسيد و هم به نماز اول وقت، پس از نماز هم كمی استراحت می‌كنيد و به درس روز خود می‌پردازيد.

📚 نسيم انديشه، دفتر اول، ص ۱۴۶ تا ۱۴۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۱۸.

۲. غرر الحكم، ص ۳۶۰، ح ۸۱۵۷.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:49:00 ق.ظ ]





  میازار موری که دانه کش است   ...

🔺مـیـازار مـوری کـه دانـه کِـش اسـت❗

◽مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب می‌فرمودند: یکی از طلاب به نام آقا سیّد عبّاس،گهگاهی با پایِ خود مورچه‌هایِ اطرافِ حجره خود را لگد مال می‌کرد!

◽به او گفتم:چرا این جاندران را از بین می‌بری و نابود می‌کنی؟ گفت:آن‌ها مزاحمِ سُفره قند من هستند. 

◽گفتم: در اطراف سفره قند، نخ تعبیه شده است، می‌توانی آن را در جای دیگری آویزان کنی که مورچه‌ها به آن دسترسی پیدا نکنند. 

◽گفت: من از لگد مال کردنِ مورچه‌ها لذت می‌برم!

◽مدتی نگذشت سیّد عبّاس به پا دردِ سختی مبتلا شد و هر چه بیشتر به معالجه و درمان پرداخت، کمتر نتیجه گرفت و سرانجام همان پا درد، او را از پای درآورد.

 #حکایت   

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:48:00 ق.ظ ]





  عنایات غیبی و فراهم شدن وسیله برای خواندن زیارت عاشورا   ...

💫💫عنايات غيبى و فراهم شدن وسيله براى خواندن زيارت عاشورا

♨️آقاى حاج … مردى صالح كه من او را در نائين ملاقات كردم و اهل توسل بود و حالت خوبى داشت و هر وقت با او برخورد كرديم جلسه ما يكپارچه توسل و گريه مى شد و مى گفت : چرا شما آقايان اهل علم كمتر به زيارت عاشورا توجه مى كنيد؟! مى گفت : من هر روز صبح مقيّدم زيارت عاشورا را بخوانم . سالى در سفر مشهد از راه كناره مى رفتم ماشين براى نماز نگه داشت من مفاتيح همراه نداشتم ناراحت شدم كه امروز زيارت عاشورا از من ترك مى شود يك وقت نگاه كردم جلوى من پرده اى نمايان شد روى آن زيارت عاشورا نوشته شده بود خيلى خوشحال شدم و زيارت عاشورا را خواندم . موقع نقل اين واقعه گريه مى كرد و مى گفت چه بگويم .

📚زبدة الحكايات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 227

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:47:00 ق.ظ ]





  علم علی علیه السلام    ...

✨﷽✨

❣علم امام علی (ع)❣

✍حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:روزی مردی سیاه پوست در حالی که دست زن سیاه پوستش را گرفته بود، او را به حضور خلیفه ثانی آورده، و خطاب به خلیفه گفت: من و این همسرم هر دو سیاه پوست هستیم، در حالی که بچه ای از وی به دنیا آمده سفید پوست است تکلیف ما چیست؟ عمر نظری به اطرافیان افکنده، و از آنان کمک خواست که چه کار کند؟ یاران خلیفه ر همگی فتوی دادند که: پدر و مادر هر دو سیاه پوست هستند، و فرزندشان سفید پوست بنابراین زن را سنگسار کنید! خلیفه چاره ای نداشت که در این معضله نیز از امیرالمؤمنین (علیه السلام) کمک بگیرد، و لذا به دامن وی متوسل شد، در حالی که نظر خلیفه نیز اعدام و سنگسار کردن زن بود! علی (علیه السلام) از زن و مرد پرسیدند: قضیه شما چگونه است؟ آنان موضوع را توضیح دادند. 

حضرت علی(ع) خطاب به مرد فرمود: آیا نسبت به همسرت سوء ظن داری؟ مرد: نه اصلاً سوءظنی ندارم. علی (علیه السلام) آیا در حال حیض با همسرت نزدیکی کرده ای؟ مرد: در برخی شب ها زن به من می گفت که حائض است، ولی من خیال می کردم او به جهت سردی هوا و زحمت غسل کردن بهانه می آورد، و لذا با وی مقاربت نمودم. علی (علیه السلام) خطاب به زن نیز فرمود: آیا شوهرت با تو در حال حیض نزدیکی کرده است؟ زن: از شوهرم بپرسید، من از او جلوگیری می کردم، ولی قبول نکرد… 

علی (علیه السلام): مسأله نیست، این فرزند، فرزند خود شما است، شما در حال حیض نزدیکی کرده، و در آن حال خون حیض بر نطفه غلبه کرده، و در نتیجه جنین سفید گردیده است، شما نگران نباشید، این بچه در دوران بلوغ بتدریج رنگش تغییر می کند، و مثل خود شما سیاه پوست می گردد قضیه در همین جا فیصله یافت، و مردم حاضر، منتظر بلوغ آن جوان بودند، و ناگاه جوان در آن دوران به همان صورتی که مولای متقیان پیشگویی کرده بودند به سیاه پوستی تغییر رنگ داد! و بر عالم انسانیت ثابت کرد که علی هر چه می گوید صحیح می گوید، و قضاوت و داوری او مطابق واقع است.

📚داستان راستان_بیست داستان و چهل حدیث گهربار از امام علی(ع)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:45:00 ق.ظ ]





  اهمیت زیارت عاشورا   ...

🌷 اهمیت زیارت عاشورا!

یكى از بزرگان مى فرمود: مرحوم آیة اللّه حاج حسین خادمى و حاج شیخ عباس قمى و حاج شیخ عبدالجواد مداحیان روضه خوان امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم كه در غرفه اى از غرفه هاى بهشت دور یكدیگر جمع بودند.

از آیت اللّه خادمى احوالپرسى كردم و گفتم : با هم بودن شما یك آیت اللّه و آقاى حاج شیخ عباس قمى یك محدث و حاج شیخ عبدالجواد روضه خوان، چه مناسبتى دارد كه با یكدیگر یك جا قرار گرفته اید؟

جواب دادند: ما همگى مداومت به زیارت عاشورا داشتیم و در مقدار خواندن زیارت عاشورا مثل هم بودیم.

📚كرامات الحسینیه:(على میر خلف زاده) ج2

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1402-05-19] [ 11:26:00 ب.ظ ]





  رعایت حریم خانواده   ...

🔺رعایت حریم خانواده

🔹مرحوم آیت‌الله شیخ حسنعلی نجابت نقل می‌کند:

🌀به علت شرایط مالی نتوانسته بودم مجلس جشن مفصلی بگیرم. آیت‌الله #سیدابوالقاسم_خویی در جلسه‌ای از من گله کردند که ازدواج می‌کنی و ما را دعوت نمی‌نمایی؟

☄من با پول آن زمان طلبگی، مجلس کوچکی راه انداختم و آیت‌الله خویی و تعدادی دیگر را دعوت کردم و ایشان هم احسان کردند و به مجلس تشریف آوردند.

🔸 برای آن مجلسی که قرار بود آقای خویی تشریف بیاورند، با توجه به آن‌که فصل تابستان بود و هوا بسیار گرم، با پور شهریه طلبگی، هندوانه بزرگی خریده و آن را در سردابی گذاشته بودم که کاملاً خنک شود؛ اما در مجلس، متوجه شدم که آقای خویی از خوردن آن هندوانه پرهیز می‌کند و وقتی هم هندوانه را به ایشان تعارف می‌کنم، طفره می‌روند.

🍁پس از پایان مجلس، وقتی دیگران رفتند و ایشان هم قصد خداحافظی داشتند، به صورت گلایه و به طور خصوصی، موضوع هندوانه را با ایشان در میان گذاشتم و علت تناول نکردن ایشان را جویا شدم.

⚡️پس از کمی طفره رفتن، فرمودند: تابستان امسال من هنوز نتوانسته‌ام که برای اهل خانه خویش هندوانه بخرم؛ لذا خلاف مروت دیدم که در حالی که هنوز خانواده‌ام هندوانه نخورده‌اند، من از هندوانه شما تناول کنم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-05-18] [ 12:52:00 ب.ظ ]





  کمی تفکر   ...

می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟

گفتند: مسجد می سازیم.

گفت: برای چه؟ 

پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.

بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.

سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟

بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.

#کمی_تفکر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:43:00 ب.ظ ]





  اعتماد به خدا در همه چیز   ...

#اعتماد_به_خدا_در_همه_چیز

آیت الله میانجی در یکی از سخنرانی هایش فرمودند: یکی از علما در همین قم نوشته است که یکی از این پیله ورهای اطراف قم نقل کرده که آمدم قم جنس بخرم رفتم به دکان عطاری و یک صورت اجناس را دادم گفتم اینها را آماده کن می آیم می برم. وقتی آمدم ببرم دیدم با اینکه من نوشته ام ولی یک کیسه تنباکو هم روی اجناس من گذاشته. گفتم: من تنباکو نخواسته بودم؟ گفت: حالا ببر اگر به فروش نرسید بر می گردانی.

وسایل را برداشتم و بستم و راه افتادم بیایم فلان روستا ولی ناگهان متوجه شدم راه را عوضی آمده ام. راهی که سالهای سال می آمدم ولی سابقه نداشت اشتباه کنم دارم اشتباه می روم! داشتم تندتر از معمول خودم می رفتم! در راه جایی رسیدم دیدم یک شخص کنار چشمه نشسته و قلیانش را شسته و آتش آن هم گل کرده، فقط منتظر تنباکو است: تنباکو را در آوردم دادم و ایشان هم فقط به مقدار یکبار کشیدن قلیان برداشت. گفتم: همه اش مال شما، گفت: نه، من هر وقت قلیان می خواهم بکشم، تنباکویش می رسد! 

آیت الله میانجی فرمودند: حالا این دلیل نیست که قلیان چیز خوبی است قلیان خیلی چیز بدی است ولی صحبت روی این است که وقتی کسی اعتماد به خدا داشته باشد که می رساند و مرا بی رزق نمی گذارد. 

یک وقتی کسی هوس قلیان کشیدن نکند. خدا می بیند این بنده اش با قلیان خو گرفته است. چشم امید به خدا بسته، خدا این حاجت او را برآورده می سازد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:42:00 ب.ظ ]





  داستان واقعی وقتی امام زمان عج حکم اعدام را بر می گردانند    ...

✅داستان واقعی وقتی امام زمان عج حُکمِ اعدام را بر می گردانند! 

❄️ دین و آئینش مسلمانی نبود، ولی در بین مردم جایگاه خوبی داشت،بخاطر گناهی نکرده متهم شده بود به اعدام!،آمد خدمت یکی از علمای شیعه که آی حاج آقا دستم به دامانت که حکم اعدام من دوشنبه اجرا می شود.

🔰 عالم شیعه با خودش گفت:طریق و مذهبش مسلمانی نیست اما همه ی خلایق از وجود مبارک امام زمان ارواحنافداه بهره مند می شوند، رو کرد به مَرد غیر مسلمان: «صبح جمعه لباسی تمیز به تن می کنی و می روی فلان قبرستان مسلمان ها، صدا می زنی یا اباصالح المهدي…»

🌀رساند صبح جمعه خودش را به قبرستان،یا اباصالح المهدي… یا اباصالح المهدي…

سید زیبارویی مقابلش ظاهر شد و سلام کرد و گفت :«مشکل تو چیست؟»، مشکلش را گفت و توضیح داد فلان عالم بزرگ شهر مرا راهنمایی کرد که دامنتان را بگیرم،مولاجان با مهربانی به او گفتند:«مشکل تو حل شد.»

💠 مرد غیر مسلمان به مولا گفت:من غیر مسلمان هستم و حاجتم را روا کردی، چرا مشکل مسلمانان را حل نمی کنی!؟

مولا فرمودند به او:« اگر مسلمانان، با این حال که تو دارى و حاجت خود را خواستى حاجت خویش را از ما بخواهند،مشکل آنان را نیز حل خواهیم کرد.»

🌸 مرد غیر مسلمان می گفت دوشنبه در دادگاه حاضر شدم و درحالی که خودم باور نمی کردم قاضی مرا تبرئه کرد، که چقدر قبل از آن دیدار، خرج وکیل کردم و چه دوندگی هائی…اما فایده نداشت که نداشت… 

 

💚می دانی اینروزها که اجابت دعایم به تأخیر افتاده است با خودم می گویم من هم باید مثل آن مرد، خاکی و دِلی درِ خانه ی مولا را بکوبم،انگار از یاد برده ام که او از همه ی دلمشغولی هایم با خبر است،آقا جان! چقدر شما به من نزدیک هستید و من از شما دور… 

مثل عکسِ رخِ مهتاب که افتاده به آب 

در دلم هستی و بینِ من و تو فاصله هاست… 

📚برداشتی آزاد از کتاب شریف جواهر الکلام فی معرفه الامامه و الامام

【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الفرج

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:41:00 ب.ظ ]





  حرف های خودمانی   ...

#حرف_های_خودمانی

✏️ سال های سال بود #توفیق طلایی ” نماز شب “  را داشت سحرها عاشقانه بیدار می شد عابدانه وضو می گرفت و عارفانه نجوا می نمود ….

اما ناگاه توفیق همه چیز گرفته شد ! نه سحری نه رکوع و سجودی و نه …!

🌒 یک شب و یک هفته و یک ماه گذشت و غل و زنجیر 🔒 به پایش بود و نمی توانست بلند شود.! گریه و زاری 😭

➖ در خواب و بیداری به او گفتند:

🕊 ” شَكَتْ عَنْكَ اِبنُ عُصْفُورَة ” :🕊

➖ روزی از محل کار به خانه بر می گشتی بچه های کوچه بچه گنجشگی در دست داشتند به یکدیگر پاس می دادند و پرتاب می کردند تو دیدی اما به فریاد او نرسیدی بچه گنجشگ از دست تو به خدا شکایت کرد ! ما تا آخر عمر #توفیق نمازشب را از تو گرفتیم. !

👈 آری ! خداوند #نعمت خود را ابتدائاً به افراد می دهد ولی ابتدائاً نمی گیرد مگر خود او ناسپاسی یا بی پروایی و یا بی حیایی کند:

▫️” فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم ” ▫️ :  

هنگامی که از حق منحرف شدند خداوند هم قلوبشان را منحرف ساخت!  {صف /5 } 

💠 مواظب نعمت های خدادادی باشیم از آبرو و موقعیت تا توفیق عبادات و معنویت و تا مقام و مسولیت و حتی دارایی و ثروت و جمال و شهرت.

گاه #سیلی_های_خدا  بی صدای بی صداست اما دردی شصت ساله به دنبال دارد:

🌿 اگر فضل خدا برخود بدانی

🌿 بماند برتونعمت جاودانی

🌿 دوام دولت اندر حق شناسی است

🌿 زوال نعمت اندر ناسپاسی است!

 📌 خیلی مراقب افکار و رفتارمان باشیم.!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-05-16] [ 06:24:00 ب.ظ ]





  من که وضو ندارم   ...

✨﷽✨

#من_که_وضو_ندارم…

✍روز عید غدیر بود که در خدمت مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمه الله به دیدن مرحوم جعفر آقا مجتهدی رحمه الله رفتیم ؛ به محض نشستن مرحوم حاج اسماعیل سخن را درباره توحید شروع کرد و مطالب بلندی آنروز از زبان شریفشان جاری شد و جمعی از حاضرین و برادران که به هر دو بزرگوار ارادت داشتند غرق در حضور و معرفت بودند ؛ فقط یک طلبه جوان که اول سلوکش بود به عنوان اعتراض به حاج آقا [دولابی] بلند گفت:

 آقا روز عید غدیر است از علی بگو ، مرحوم دولابی بلافاصله فرمود :آخر من وضو ندارم ، اول باید وضو بگیرم و بعد اسم مبارکش را به زبان بیاورم؛ جعفر آقا مجتهدی  با یک حالتی پر از شور و شادی به زبان خودشان فرمودند: ایلد احسنت، احسنت، احسنت! ایلد حاج آقا خوب گفتی.

بنده هیچوقت مرحوم جعفر آقا رحمه الله را به این خوشحالی ندیده بودم.

📚شیخ عبدالقائم شوشتری

خرمن معرفت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:47:00 ب.ظ ]





  گریه باید عزم آفرین وحرکت دهنده باشد   ...

✨﷽✨

✳️ گریه باید عزم‌آفرین و حرکت‌دهنده باشد

✍ گریه بر #امام_حسین علیه‌السلام، و همین‌طور گریه بر فراق #امام_زمان (عج) باید #عزم‌آفرین و #حرکت‌دهنده باشد، نه گریه از سر ناامیدی و عجز و ناتوانی. #منتظر_ظهور نباید ساکت و خموده فقط بر فراق امام زمان گریه کند، بلکه گریه باید در او ایجاد سوز و عطش و درنتیجه، ایجاد تحرک کند. چنین اشک و آهی است که مایه‌ی تداوم نهضت امام حسین علیه‌السلام و حیات نهضت عاشورا خواهد بود؛ همان‌گونه که امام سجاد و سایر ائمه علیهم السلام بعد از ایشان با گریه بر مظلومیت امام حسین علیه‌السلام، نهضت عاشورا را زنده نگه داشتند.

 احیای امر اهل‌بیت علیهم‌السلام از طریق مجالس و ذکر مصیبت و گریه بر ایشان میسر است. به تعبیر امام خمینی(ره): گریه کردن بر شهید، زنده نگه داشتن نهضت است. این که در روایات هست که کسی که گریه کند یا بگریاند یا تباکی کند، برای این است که… این نهضت امام حسین علیه‌السلام را دارد حفظ می‌کند. 

👤 استاد محمدرضا عابدینی

📚 برگرفته از کتاب ادب عاشقی ص ۹۲

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:44:00 ب.ظ ]





  خوشحالی از خبر شهادت   ...

✨﷽✨

#خوشحالی_از_خبر_شهادت

✍شهید دستغیب یک هفته قبل از شهادتشان به دیدار آقای نجابت رفتند. آقایی که ناقل این جریان است ، می‌گوید من آقای دستغیب را به منزل آقای نجابت رساندم و خودم در بیرونی منتظر نشستم و آقای دستغیب به داخل رفت و با آقای نجابت خلوت کرد. بعد از مدتی از اتاق صدای #قهقهه شنیدیم. بعداً دوباره آقای دستغیب را سوار ماشین کردم و به منزل رساندم ؛ اما آقای دستغیب دیگر ساکت شد ، غذایش هم خیلی کم شد ؛ کاملاً در حال مراقبت بود تا اینکه جمعه شد و ایشان شهید شدند. 

فرد بمب‌گذار خودش را به ایشان چسباند و ایشان تکه‌تکه شد. مرحوم #انصاری_همدانی قبلاً به آقای دستغیب وعده داده بود که به مقامات بالا خواهد رسید. آقای نجابت که از حیث مقامات بالاتر از آقای دستغیب بود، به ایشان وعده داد که موعد رسیدن به آرزویت فرارسیده‌است. 

معلوم است کسی که عمری برای یک آرزو زحمت کشیده باشد و به او بگویند این آرزو در شُرُف برآورده شدن است، قهقهه می‌زند. ایشان طی یکی دو دقیقه (مدتی که به شهادت رسیدند) از شر تمام سنگ و کلوخ‌هایی که سر راهشان بود، خلاص شدند و خورشید برایشان طلوع کرد.

📚به نقل از آیت الله جاودان 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:43:00 ب.ظ ]





  مراسم عقد شهید حمیدسیاهکالی   ...

🔆 کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید:  عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ 🧐🤔

🍁 به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب😳😐 به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟🙄  رک و راست گفتم : بله میگیرم، 😁😌

🍁 حمید خندید😄 و گفت: چشم مهریه رو میدم😍😍، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد 🙂و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم،😊 حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه 

🍁 بعد از خواندن خطبه عقد 🧔🏻 به رستوران رفتیم،🍔 تا غذا 😋حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! 😉 پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!  😁

🍁 حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید😇😇 چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من!❤️🌷شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:41:00 ق.ظ ]





  یکی از عجیب ترین حوادث تاریخ ایران   ...

🔴نهم مرداد ۱۲۸۸  یکی از عجیب ترین حوادث تاریخ ایران بوقوع پیوست 

⏪ پس با هم این حادثه تکان دهنده رو مرور میکنیم تا اگاه شویم و نه عبرت ایندگان

‼️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۹ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن …😭😥‼️

در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد

جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند

به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا …..

▪️تحویل جنازه

عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب … به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند.

▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد.

بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم.

سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم.

یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند.

صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم.

♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم.

🏴 کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان.

🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش  مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست.

همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم.

شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد

نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت.

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.

این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است .

📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید& نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ -

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-05-15] [ 04:57:00 ب.ظ ]





  یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین علیه‌السلام    ...

🌙🔴🌎 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (ع)

اسمم محمدرسول حبیب اللهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز، فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم:

 

🌹یک‌روز صبح زود جهت انجام پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره) شدم، سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خداحافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال

تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال بودند و شور و حال خاصی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن، نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته “نجف”

پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم…

خلاصه… وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم

اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت:

🌹فلانی شما برو نجف!! پروازت تغییر کرده!!

خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتم‌و وارد هواپیما شدم.

بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری

مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت: 

❌ دو نفر باید پیاده شن!!!

پرسیدیم: چرا ؟ 

گفت: از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف

حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست، کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه!

وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد 😔

خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن 

اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن!

از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن

🚀 هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف

منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم

نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل ننشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه!

✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت

اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست‌وبرخاست کردند…

🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره!!!

رفتم پیش خلبان و گفتم

کاپتان، حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم، کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم.

خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت: 

شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده؟! باشه برید صداشون کنید بیان…

خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم:

شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید؟!

🌺 گفت بله !

گفتم: سریع زنگ بزن ببین کجان، خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان.

اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن)

همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیرمرد با غرور و خوشحال دارن میان

پیرزن جلوی ما که رسید گفت:

فکر کردید کار ما دست شماست؟!

فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟

چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم: مادر خدارو شکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید

گفت: آخه شما بودید میرفتید؟با چه رویی بر میگشتیم خونه

حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد

اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه.

🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد

تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت

❤ مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید؟!

عرض کردیم: آقا نشد! نبردنمون!

فرمود: پاشید خیالتون راحت برید کربلا

میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم…

🌺 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد….

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:34:00 ب.ظ ]





  برپایی عزاداری دو ماهه محرم وصفر در کربلا توسط وارث وخون حسین امام زمان ارواحنافداه    ...

🌄برپایی عزاداری دوماهه محرّم و صفر در کربلا توسط وارث و منتقم خون حسین، امام زمان، حضرت مهدی (صلوات الله علیه و علی آبائه)

💚 مرحوم آیت‌الله شیخ جعفر توسلی تبریزی از شاگردان علامه طباطبایی و مراودین آیت الله بهجت (رضوان الله علیهم):

زیارت امام حسین در دهه محرم و شب‌های جمعه به قوّت خود محفوظ؛

امّا در این دو ماه محرم و صفر، یک نقطه حساسی در یک بلندی که نزدیک حرم نورانی آقا امام حسین (صلوات الله علیه) هست، که آقا امام عصر (صلوات الله علیه) خیمه‌ای در آنجا به پا می‌کنند، که به تقدیر الهی، از چشم مردم عادی مخفی است.

تمام کارکنان این خیمه، ملائکه سماوات هستند. همه‌ی پذیرایی این مجلس را آنها انجام می‌دهند.

امام عصر (سلام الله علیه) بعد از اقامه نماز ظهر و عصر، برای جدش اقامه‌ی عزا می‌کنند و خودشان زیارت ناحیه را هرروز قرائت می‌کنند و خودشان بعد از روضه، اطعام می‌دهند و کبار و بزرگان، در این مراسم شرکت می‌کنند. دعا کنید ما را هم راه بدهند.

📚 عارف دار الشفاء، ص 19.

✅ هرکه خواهان است که در این دوماه، به ولیّ امر و حجت زمان، تأسّی کند، خواندن زیارت ناحیه مقدسه و گریه بر اباعبدالله را در این دوماه، پس از نماز عصر، از دست ندهد!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:55:00 ق.ظ ]





  کرامات آقا امام حسین علیه‌السلام    ...

#کرامات_آقا_امام_حسین_ع

ملاعباس چاوش با جمعی از جوانان شب جمعه به کربلا آمدند، از او خواستند تا برایشان مداحی کند،رسیدند بالای سر امام حسین(ع)، به خود گفت دفترچه شعرم را باز میکنم هر شعری آمد همان را میخوانم.

دفترچه اش را باز کرد و اشعار علی اکبر(ع) آمد، و شروع کرد به خواندن. سفر اول کربلا و همه جوان، مجلس شوری بپا شد، ملا عباس گفت:بس است،دیگر برویم استراحت کنیم.

در عالم خواب به او گفتند آماده شوید که امام حسین(ع) میخواهد به دیدارتان بیاید، او در عالم خواب همه را بیدار کرد و مودبانه نشستند تا آقا تشریف آوردند.

امام حسین(ع) فرمود:ملا عباس! گفتم: بله آقا جان. فرمودند: می دانی چرا من امشب به اينجا آمدم؟! گفتم: نه آقاجان. فرمودند: من با شما سه كار داشتم. گفتم: آن سه كار چيست آقا جانم؟

فرمودند: اولا، بدان كه هر كس زائر ما باشد، به ديدنش می رويم!

ثانيا، شبهای جمعه وقتی در مازندران هستی و جلسه داريد و دور هم می نشينيد، یک پيرمردی دم در می نشيند و كفش ها را درست می كند، سلام حسين را به او برسان!

سپس فرمودند: ملا عباس! كار سوم هم اين است كه آمدم به تو بگويم كه اگر دفعه ی ديگر رفقا را در شب جمعه به حرم آوردی،…

گفتم بله آقا؟ یک وقت ديدم بغض راه گلويشان را گرفت. گفتم: آقا چی شده؟فرمودند: ملا عباس اگر دو مرتبه رفقايت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی، ديگر نوحه ی علی اكبر را نخوانی! گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ !فرمودند: نه. گفتم پس چرا نخوانم؟!

فرمودند: ملا عباس! مگر نمی دانی شبهای جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به كربلا می آيند؟!

📕کرامات الحسينيه،ج۲، ص۱۱

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1402-05-14] [ 04:32:00 ب.ظ ]





  ختم یس چهارشنبه ها   ...

#ختم_یس_چهارشنبه_ها

#حـــــاجت_گرفتن_از_شیــخ_نخـودکی_رحمه_الله

#فقط_چهارشنبه_ها

🍃ابتدا برای فرج آقا صاحب الزمان(عج) دعا کنید🔅الهی عظم البلاء…🍃

✨ نذر ۷ یاسین برای برآورده شدن همه حوائج مخصوصا برای گشایش بخت بسیار مجرب است✨

🔰👈همچنین بسیار مجرب است که برای برآورده شدن حاجات:

✨هفت چهارشنبه سوره یس نذر کنید به این صورت که :

✨تا شش چهارشنبه سوره یس را (یک مرتبه) بخوانید و یس هفتم را نگه دارید برای بعد از حاجت روا شدن تا بر سر مزار مرحوم نخودکی یس هفتم را هر وقت مشهد مشرف شدین بخوانید.

🔑 #مخصوصا_برای_گشایش_بخت_بسیار_تاثیر_دارد 🔑

✍نکته ( در دوران عذر شرعی خواندن سوره یس باتوجه به اینکه برای حاجت گرفتن هست خواندش بلامانع است⁉️

✅جواب :خواندنش مانعی ندارد، ولی ثوابش کمتر است)

🔅(اگر یک هفته از ختم یس انجام نشه باید از اول ختم رو شروع کرد)

🔅(این ختم یس فقط در روزهای چهارشنبه انجام شود و ساعت و وقت مشخصی ندارد)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 04:16:00 ب.ظ ]





  یاری امام حسین   ...

⭕️ بعد از واقعه عاشورا حدودا 3 مرتبه 3 گروه به ندای هل من ناصر امام حسین علیه السلام لبیک گفتند:

1⃣ گروه اول توابین بودند 

همانهایی که روز عاشورا و قبل از آن سکوت کردند همگی قیام کردند تقریبا همه کشته شدند 5000 نفر 

«ولی دیر شده بود»

2⃣ گروه دوم مردم مدینه بودند 

بعد از عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند حدود 10000 نفر. یزید گفت لشکری که به مدینه حمله کند سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برایش حلال است. 

آورده اند اهل بیت امام سجاد(ع) را در این زمان از مدینه خارج کردند،در یک صحرا، تا در مدینه شاهدجنگ نباشند. ولشکریان جنایتکار یزید از هیچ جنایت وخیانتی کوتاهی نکردند و 10000 نفرهم شهید شدند.

«اما دیر شده بود»

3⃣ گروه سوم مختار بود که بعد از جنگهای فراوان و کشته شدن حدود 15000 نفر شکست خورد و حدود 7000 نفر هم از اسرا گردن زده شدند، مجموعا حدود 20000 نفر کشته شد 

«اما دیر شده بود» 

🔺مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین علیه السلام همراهیش نکردند و مردمی که هنگام ورود امام حسین علیه السلام به کوفه کمکش نکردند، همه بعدها به کمک امام رفتند 

«ولی دیر شده بود» 

🔺امام سجاد(علیه‌السلام) هم استقبال خاصی از این حرکتها نمی‌کردند 

«چون دیر شده بود» 

🔺حدود 35000 نفر کشته شدند 

«اما دیر شده بود»

🔺خیلی فرق هست بین آن 72 نفری که به موقع به یاری امامشان رفتند با این 35000 نفری که بعد از شهیدشدن امام حسین(علیه‌السلام) قیام کردند.

🔺ما باید مراقب باشیم، از امام خودمان عقب نیفتیم.

🔺الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ،

هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:00:00 ب.ظ ]





  نماز فرج دستور داده شده توسط امام زمان   ...

🍀 طریقه خواندن نماز فرج دستور داده شده توسط امام زمان

به جناب #ابوبغل_کاتب برای رهایی از سختی و حاجت روا شدن🍀

📚  منبع : بحار الانوار  ج 51 ص 304

✳️ ابوالحسین بن ابوبغل کاتب” که او گفت: از “ابومنصور” کاری را به گردن گرفتم و به سبب آن کار، میان من و او طوری شد که باعث خوف و استتار من از او گردید و او در طلب من بود و من از او هراسان و گریزان بودم. تا آن که در شب جمعه ای قصد زیارت موسی بن جعفر (علیه السلام) نمودم و اراده آن کردم که تمام شب را از برای دعا و سؤال، در آن حرم مطهر کاظمین به سر برم. اتفاقا در همه آن شب در هوا باد و باران بود.

پس از “ابوجعفر کلید دار” خواستم که درهای روضه ببندد و مرا بگذارد، تا در خلوت، دعا و مسئلت نمایم. اجابت نمود و درها را قفل کرده، مرا بگذاشت؛ تا نصف شب گردید و باد و باران هم عبور مردم را از کوچه و صحن و اطراف حرم ببست و من در آن حال، مشغول تضرع و سؤال بودم.

ناگاه در نزد قبر موسی (علیه السلام)، صدای قدمی شنیدم. چون نظر کردم، آواز مردی شنیدم که بر یک یک انبیای اولوا العزم سلام کرد، تا آن که به ائمه (علیهم السلام) رسید و یک یک را سلام کرد تا آن که به حضرت حجت (علیه السلام) رسید و او را ذکر نکرد.

چون این بدیدم، متعجب گردیدم و با خود گفتم: شاید آن حضرت را فراموش نمود، یا آن که او را نمی شناسد، یا آن که مذهب او این باشد. تا آن که از زیارت فارغ گردیده، دو رکعت نماز کرد و چون از نماز فارغ شد، نزد قبر امام محمد تقی (علیه السلام) آمده او را نیز مانند جدش، سلام و زیارت نمود و دو رکعت نماز به جا آورد. او را نشناختم و از او ترسیدم. چون مشاهده کردم جوانی دیدم در حد کمال. لباسهای سفید در بر و عمامه با حنک بر سر (و) ردائی در دوش داشت. به سوی من نگریست و فرمود: یا “ابا الحسین بن ابی بغل"! تو در کجایی از دعای فرج؟

عرض کردم: ای مولای من، آن دعا کدام است؟ فرمود: دو رکعت نماز ( به نیت نماز فرج و حاجت )بگذار، بعد از آن بگو:

✅  يا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا مُنْتَهَى كُلِّ نَجْوَى وَ يَا غَايَةَ كُلِّ شَكْوَى يَا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعِينٍ يَا

مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا  💠 سپس ده بار بگو يَا رَبَّاهْ  💠 سپس ده بار بگو يَا سَيِّدَاهْ 💠 سپس ده بار بگو يَا مَوْلَاهْ 💠سپس ده باربگو يَا غَايَتَاهْ 💠 سپس ده بار بگو يَا مُنْتَهَى غَايَةِ رَغْبَتَاهْ  💠 سپس بگو  أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ع إِلَّا مَا كَشَفْتَ كَرْبِي وَ نَفَّسْتَ هَمِّي وَ فَرَّجْتَ غَمِّي وَ أَصْلَحْتَ حَالِي💠 و سپس به هر صورتی که می خواهی دعا کن و حاجاتت را بگو 💠 سپس گونه راست صورت خود را روی سجده (روی مهر) بگذارید و  100  بار بگویید  👈 يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ 💠 سپس گونه چپ صورت را روی سجده و مهر بگذارید و 100 بار بگویید 👈أدْرِكْنِي💠 و سپس در همان حالت مکررا می گویید 👈 الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ  تا نفس شما فطع شود و سپس سر خود را از سجده بلند می کنید که ان شالله حاجت روا می شوید. 

☝️ قابل توجه که متن دعا و نماز و… عینا به صورت اصل از متن

کتاب بحارالانوار کپی شده و معتبر است

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:06:00 ق.ظ ]





  شربت صلوات مینوشم   ...

🔴شربت صلوات می نوشم 

💠یکی از صلحا بر بالین بیماری آمد، و او را در سکرات موت دید،

پرسید که: تلخی جان کندن را چگونه می یابی؟ جواب داد که:

❄️کام جان خود را شیرین می یابم، و هیچ تلخی در آن احساس نمی کنم.

آن صالح، در عجب ماند، که موجب این چیست، که شربتی که در مذاق خاص و عام تلخ است، در مذاق این بیمار، شیرین می آید.

❄️آن بیمار گفت: از این در شگفت نمان، زیرا که به من رسیده بود که:

🔆رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرموده است که:

هرکه بسیار بر من صلوات فرستد، از تلخی جان کندن ایمن باشد.

 ❄️و من مدتی است که شربت صلوات را می نوشم، لهاذا اثر تلخی در جان خود نمی بینم؛ و از این جهان، شیرین کام و  نیکو سرانجام می روم.

📚 شرح صلوات اردکانی ص۱۱۴

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:37:00 ق.ظ ]





  حضرت سلیمان وگنجشک   ...

🔆حضرت سلیمان و گنجشک

🔅حضرت سلیمان علیه السلام گنجشکی را دید که به جفت خود می گوید: -چرا از من اطاعت نمی کنی و خواسته هایم را به جا نمی آوری؟ اگر بخواهی تمام قبه و بارگاه سلیمان را با منقارم به دریا بیندازم توان آن را دارم!

🌕سلیمان از گفتار گنجشک خندید و آنها را به نزد خود خواست و پرسید: چگونه می توانی چنین کاری بزرگی را انجام دهی؟

🔅گنجشک پاسخ داد: - نمی توانم ای فرستاده خدا! ولی مرد گاهی می خواهد در مقابل همسرش به خود ببالد و خویشتن را بزرگ و قدرتمند نشان بدهد از این گونه حرف ها می زند. گذشته از اینها عاشق را در گفتار و رفتارش نباید ملامت کرد.

⁉️سلیمان از گنجشک پرسید: - چرا از همسرت اطاعت نمی کنی در صورتی که او تو را دوست می دارد؟

◀️گنجشک پاسخ داد: - او در محبت من راستگو نیست زیرا که غیر از من به دیگری نیز مهر و محبت می ورزد.

✅سخن گنجشک چنان در سلیمان اثر بخشید که به گریه افتاد و سخت گریست. آن گاه چهل روز از مردم کناره گیری نمود و پیوسته از خداوند می خواست علاقه دیگران را از قلب او خارج نموده و محبتش را در دل او خالص گرداند.

📚 بحارالانوار: ج 14، ص 95

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:36:00 ق.ظ ]





  از مردم توقعی نداشته باش   ...

🍂‍ از مردم ، توقعی نداشته باش 

✅امام علی علیه السلام در وصیت خود به امام حسن علیه السلام فرمودند: از مردم توقعی نداشته باش زیرا مردمی هستند که:

⚡️ اگر عالِم باشی به تو ایراد می‌گیرند 

و اگر جاهل باشی راهنمایی ات نمی کنند،

⚡️ اگر در طلب علم برآیی، می‌گویند: 

خود را به زحمت انداخته است 

و اگر از طلب علم دست بکشی، می‌گویند: ناتوان و کودن است.

⚡️اگر در عبادت پروردگارت استوار باشی، می‌گویند: خود نما و ریاکار است.

و اگر عبادتت کم باشد می گویند: کافر است.

⚡️ اگر سکوت اختیار کنی، می‌گویند: 

از سخن گفتن عاجز است و اگر سخن بگویی، می‌گویند: پر حرف است. 

⚡️اگر انفاق کنی، می‌گویند: اسرافکار است 

و اگر صرفه جویی کنی، می‌گویند: خسیس است. 

⚡️ اگر به آنچه آنها دارند نیازمند شوی، از تو می‌بُرند و به بد گویی ات می‌پردازند 

و اگر به آنان اعتنایی نکنی، تکفیرت می‌کنند!

✅آری پسرم!

این است خصوصیت مردم زمانه ی تو.  

 

📚بحار الأنوار ، جلد ۷۷ ، صفحه ۲۳۴

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:34:00 ق.ظ ]





  ماجرای عجیب دکتری که همه مردان رازن میدید   ...

​ماجرای عجیب دکتری که همه مردان را زن میدید…

دکتر حاج حسین توکلی از شاگردان عارف بالله شیخ رجبعلی خیاط، نقل می کند: روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیش تر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی بالا آمد، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم همه زن هستند همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده ام. این اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند! با این که ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم از ماشین که پیاده شدم {جهت روشن شدن قضیه} رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از این که من حرفی بزنم شیخ فرمود: « دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!» بعد گفت: « هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می شود، ولی محبت امیر المومنین (ع) باعث نجات می شود» «چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود… تا ببیند آن چه دیگران نمی بینند و بشنود آن چرا را دیگران نمی شنوند.» امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که انسان به هر چه توجه و تمرکز نماید همان چیز در روح و ضمیر باطنش نقش می بندد و در عالم خارج به ظهور می رسد! چه خیر اخلاقی و چه شر باشد.
کیمیای محبت/ص۱۷۶

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:23:00 ق.ظ ]





  تو نیز اگر میخفتی بهتر بود   ...

🔅 #پندانه 

تو نیز اگر می‌خفتی بهتر بود!

سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می‌گوید:

یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب‌ها برمی‌خاستم و نماز می‌گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم.

شبی در خدمت پدر (رحمة الله علیه) نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می‌خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده‌اند.

پدر را گفتم:

از اینان کسی سر برنمی‌دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته‌اند، بلکه مرده‌اند.

پدر گفت:

تو نیز اگر می‌خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی! 

📖گلستان سعدی/باب دوم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:19:00 ق.ظ ]





  شهید علیرضا بریری   ...

​تازه با این بزرگمرد آشنا شده بودم که درست چند روز بعد دشمن به ما حمله کرد. پشت خاکریز آروم و قرار نداشت و باور کنید آونروز با شجاعت بی مثال علیرضا بود که پیروز شدیم و دشمن عقب نشینی کرد. بعد از چند روز از علیرضا پرسیدم چرا اینقدر با شوق و ذوق میجنگی؟

گفت: موقع جنگ حضرت زینب(س) رو میبینم که به من نگاه میکنه و لبخند میزنه. باور نکردم تا اینکه روز سقوط خانطومان رسید.
با همه ی شلوغی جنگ حواسم به علیرضا بود. باز شروع کرد با همون حس و حال به جانانه جنگیدن و صحنه ای رو که میدیدم باور نمیکردم. وسط معرکه جنگ با شوق نگاه میکرد و بارها دیدمش که لبخند میزد و کم کم یقین کردم که خود بی بی داره نگاش میکنه. چشمم بهش بود که یه خمپاره زدن و مجروح شدم و همه جا سیاه شد. دیگه چیزی نفهمیدم تا تهران…
توی بیمارستان خبر شهادت علیرضا و چند تن از رفیقای نازنینم‌ رو دادند و بغضم ترکید و گریه ام گرفت. پزشک فکر میکرد از درد جراحته که گریه میکنم…
هیچ وقت نفهمید گریه ام به این خاطر بود که  پاره های تنم رو در خانطومان جا گذاشته بودم…😭

#شهید_علیرضا_بریری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1402-05-13] [ 08:25:00 ب.ظ ]





  آقای امام حسین عزیز   ...

آقای‌امام‌حسینِ‌عزیز، 

شماساکن‌ِهمیشگیِ‌سمت‌چپِ‌

قفسہ‌سینہ‌یِ‌تک‌تکِ‌ماروسیاه‌‌هاهستیا

نکنہ‌نگا‌هتو‌ازمون‌بدزدی‌؟!

رو‌سیاهیم؟! 

قبول..

نوکرِخوبی‌نیستیم؟!

اینم‌قبول..

ولی‌شما‌همہ‌رومیخرین‌مگہ‌نہ‌؟!

میشہ‌مارم‌بخرین؟!

لطفا . . .♥

#محرم

#حجاب

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1402-05-12] [ 11:16:00 ب.ظ ]





  سلام های از دست رفته نماز    ...

🔺سلام های از دست رفته

▫️آیت الله فاطمی نیا نقل کرده اند: 

🔷یک بار حضرت استاد آیت الله #محمدتقی_آملی جایی نماز مستحبی می خواندند و چون فقط آخرین سلام از سلام های سه گانه آخر نماز، واجب است و سلام بر نبی و عباد الله الصالحین مستحب بود، ایشان نیز به همان سلام آخر اکتفا کرده و دو سلام دیگر را نمی گویند.

🔶پس از نماز در عالم مکاشفه باغی در اوج شکوه و کمال زیبایی، سرشار از تمام نعمت‌ها را می بینند و ایشان محو زیبایی آن می شوند؛ تا جایی که طمع آن به دلشان خطور می کند. 

🍁ناگهان مکاشفه قطع می شود و به ایشان درهمان عالم می گویند: «این نعمت که دیدی برای دو سلامی بود که ندادی، پس آنرا از دست دادی».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:47:00 ق.ظ ]





  مرحوم حاج اسماعیل دولابی:   ...

 مرحوم حاج اسماعیل دولابی:

🔰دزدی به مزرعه ای رفت و جوالی را همراه خود برد. اوّل مقداری کدوحلوایی و هندوانه و خربزه در جوال ریخت، بعد مقداری سیب و سیب زمینی و بادمجان و خیار، و روی آن مقداری سبزیهای مختلف مثل تره و ریحان، درِ جوال را بست و آماده‌ی فرار شد. ناگهان صاحب مزرعه با نوکرهایش رسیدند. نوکرها دزد را گرفتند و به درختی بستند و از ارباب پرسیدند با او چه کنیم. ارباب دستور داد هر چه داخل جوال است، یکی یکی بیرون بیاورند و به سر دزد بزنند. و نوکرها مشغول شدند و سبزیهای لطیف را که روی جوال بود.

 یکی یکی برداشتند و به سر دزد میزدند، ولی دزد گریه میکرد و میگفت: اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً: «خدایا آخر و عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن». چون میدانست آخر کار چیزهایی مثل کدوحلوایی و هندوانه و خربزه را که اوّل در جوال ریخته، بر سرش خواهند زد. 

در آخرت هم همان چیزهایی را باید متحمّل شویم که در دنیا در جوالمان ریخته ایم.

البته دوست اهل بیت علیهمالسّلام ته جوالش سوراخ است و عملی را، چه صالح و چه ناصالح، ذخیره نمیکند. همانطور که امیرالمؤمنین علیهالسّلام بر کفن سلمان با انگشت نوشتند:

💢«وَفَدْتُ عَلَی الْکَریمِ بِغَیْرِ زادٍ مِنَ الْحَسَناتِ وَ الْقَلْبِ السَّلیمِ»

(بدون زاد و توشهای از کارهای خوب و قلب سلیم بر خدای کریم وارد شدم.)

💢سیّئات را استغفار میکند: التّائبُ مِن الذَّنْبِ کَمَن لا ذَنْبَ لَهُ: «کسی که از گناه پشیمان و تائب باشد، مثل کسی است که گناهی ندارد». حسنات را هم کار خدا میداند، نه کار خودش: مَا اَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ: «هر خوبی و حسنهای که به تو رسید، از خداست». بنابراین دوست اهل بیت دست خالی است. خدا هم دست خالیها را دوست دارد؛ چون کسی که بر فرد کریم وارد میشود، زشت است همراه خود زاد و توشهای بردارد.

💢«وَ حَمْلُ الزّادِ اَقْبَحُ کُلِّ شَیْءٍ اِذَا کَانَ الْوُفُودُ عَلَی الْکَریمِ»

(و هنگامی که انسان بر شخص کریمی وارد میشود، زشتترین چیز همراه ‌بردن زاد و توشه است.)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-05-11] [ 02:51:00 ب.ظ ]





  ذکر یا حسین اسم اعظم الهی   ...

◾️اسم اعظم الهی

🔻مرحوم آیت الله حاج آقا نصرالله شاه آبادی:

🔹یک روز عصر یکی از علاقه‌مندان مرحوم پدر _ که نامش را فراموش کرده ام _ به همراه مرحوم حاج اسماعیل وفابخش _ برادر خانم پدر ما _ برای پرداخت وجوه نزد مرحوم پدر آمد و عرض کرد: «حاج آقا، من دو سال است که به مسجد شما نیامده ام. علت آن را نمی‌پرسید؟» 

مرحوم پدر گفتند: «اگر به شما گفته بودم بیا و نمی‌آمدی، می‌پرسیدم، ولی چون برای آمدنت دعوت نکردم، از رفتنت هم نمی‌پرسم». او گفت: «علت نیامدنم این بود: شبی پای منبر شما بودم. وقتی از مسجد بیرون رفتم، شخصی از روحانیون از من پرسید: کجا بودی؟ گفتم: مسجد آقای شاه‌آبادی. گفت: آنجا می‌روی؟! آقای شاه‌آبادی توحید می‌گوید! و به گونه‌ای گفت که من خیال کردم شما کفر می‌گویید؛ از آن شب دیگر نیامدم.

🔸 تا این‌که چندی قبل خواب دیدم قیامت بر پا شده و عده‌ای در جهنم که مانند استادیوم‌های ورزشی پله پله بود، قرار داشتند و ردیف تا بالا نشسته‌اند و حلقه‌های آهنین به گردنشان بود و افرادی بودند که من آنها را می‌شناختم. در این حال وحشت و رعب، یکی از آنهایی که در آنجا بود و مرا می‌شناخت

 و من هم او را می‌شناختم، گفت: فلانی، به دادمان برس. گفتم: اینجا چه کار 

می‌توانم بکنم؟ گفت: پیش آقای شاه‌آبادی برو و از ایشان ذکری بگیر که ما را نجات دهد. گفتم: آقای شاه‌آبادی را از کجا پیدا کنم؟ گفت: آن طرف باغ آقای شاه‌آبادی است. 

دیدم باغ بزرگی است و وسط آن ساختمانی قرار دارد. وارد شدم، دیدم در اتاق بزرگی حضور دارید. سلام کردم و قضیه را برای شما نقل کردم.

🔹 شما یک قدری فکر کردید و سر بلند کرده، فرمودید: «به آنها بگو من ذکری اعظم از ذکر «یا حسین» سراغ ندارم. برگشتم و به آنها گفتم. همین که جمعیت شنیدند، همه با هم «یا حسین» کشیدند و از غل و زنجیر و گرفتاری نجات پیدا کردند. در همین حال، از وحشت از خواب بیدار شدم». مرحوم پدر به آن شخص فرمودند: هیچ بُعدی ندارد که یکی از اسامی اعظم پروردگار، «یا حسین» باشد.

حدیث نصر ص 193

‌‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-05-10] [ 11:47:00 ب.ظ ]





  شکستن دل واقعیت است   ...

💥علم پزشکی ثابت کرده است که شکستن دل واقعیت است.

یعنی وقتی دل کسی میشکند در قلب اتفاقی می افتد؛مثل یک خون ریزی کوچک یا یک جراحت …. 

که حتی می تواند منجر به سکته قلبی شود….

🎈تو دوست خوب من …

هم مراقب دل خودت باش 

هم دل دیگران…

دل شکستن هنر نیست ….. 

مواظب عواقبش باش

💍از عواطف انسانی که ارگانهای بدن را ضعیف میکند:

۱_ عصبانیت: کبد را ضعیف میکند.

۲_ غم و غصه: ششها را ضعیف میکند.

۳_ نگرانی: معده را ضعیف میکند.

۴_ استرس:قلب ومغز را ضعیف میکند.

۵_ ترس: باعث از کار افتادن کلیه ها میشود.

جلوگیری از این عواطف منفی میتواندباعث سلامتی شما گردد،پس خونسرد باشید،خوب نگاه کنید،خوب احساس کنید وخوب عمل کنید.

شاد باشید و درهمه حال لبخند بزنید.

هر روز، پلکهایت،فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند، سطر اول همیشه این است:

“خدا همیشه با ماست”

پس بخوانش با لبخند…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:37:00 ب.ظ ]





  ابلیس هم عاشورا گریه کرد   ...

🍃🍂نکته آموزنده🍂🍃

ابلیس هم عاشورا گریه کرد . . .

پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند:

عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید.

گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟

گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند.

گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟

گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.

السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه

📙منبع:

داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:36:00 ب.ظ ]





  رازبیماری امام سجاد علیه‌السلام    ...

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

👋🌺👋راز بیماری امام سجاد (علیه السلام)👋🌺👋

💢💥در حادثه جانسوز کربلا، 

وجود نازنین امام چهارم(علیه السلام)،

به شدت دچاربیماری گشت؛

و در اثر آن ضعف وسستی فراوانی بربدن مبارک آن حضرت چیره شد؛

بگونه ای که حتی توانایی حمل شمشیر را نداشت.

همین امرموجب شده که بسیاری ازمردم از سرناآگاهی، 

امام چهارم رابه عنوان امام بیمارشناخته،

وهمواره درصفحه ی ذهنشان این پندارغلط نقش بسته شده،

که امام سجاد(علیه السلام) شخصی بیمار و ناتوان و ضعیف بوده که چهره ای زرد و رنگ پریده داشته،

و دارای روحی افسرده وپژمرده بوده است؛

و این بیماری مهلک از ابتدا عمرتا پایان عمر شریف حضرت،

با ایشان همراه و عجین بوده است؛

در حالی که این پندارکاملاً غلط وبه دور از واقعیّت است؛

زیرا امام چهارم تنها درحادثه کربلابه مدّت کوتاهی بیمار شدند؛

و بعد از آن بهبودیافته و درحدود 35سال چون سایرپیشوایان معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) ازسلامت کامل جسمی و روحی برخورداربود.

🔹️شاید در ذهن شماخواننده محترم این سؤال مطرح شود؛

که راستی چرا امام سجاد(علیه السلام)در آن شرایط حساس و بحرانی،

که امام حسین(علیه السلام) به شدت به یاری وهمکاری اونیازمندبوده است؛

دچاربیماری شد؟!

آیا این امر اتفاقی بوده است؛

 یا اینکه حکمت و رازی در آن نهفته است؛

 که امام چهارم درحدی بیمار شود؛

که ازحضور درمعرکه  نبرد معاف شود؟!

🔸️با دقت و تامل در اطراف این موضوع، پاسخ این پرسش به روشنی یافت می شود؛

و آن اینکه این بیماری درحقیقت لطف و عنایتی ازناحیه خداوند بی همتا بوده است؛

تا بدین وسیله ایشان در جنگ شرکت نکند؛

و جان مبارکش از خطر کشتار جانیان آن حادثه خونین در امان بماند؛

 و در سایه این حفاظت جانی، 

رشته پر فروغ امامت تداوم یافته،

 و پرچم امامت بر زمین نخوابد.

اگر حضرت بیمار نبود؛

حتماً در جنگ با یزیدیان شرکت می کرد؛

 و در نتیجه ایشان نیز چون پدر بزرگوارشان حسین بن علی(علیه السلام) و سایر شهدای عزیز کربلا، 

به شهادت می رسید؛

و چراغ امامت برای همیشه خاموش می گشت.

🔶️برای روشن شدن این مطلب و اینکه جای هیچ شک و شبهه ای باقی نماند؛

 در ادامه به قسمتی از جریان حادثه کربلا اشاره می نمایم:

🔹️هنگامی که امام حسین (علیه السلام) تنها ماند؛

و به هر سو نگاه کرد؛

برای خود یار و یاوری ندید؛

صدا زد: 

(هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله). 

آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) حمایت و دفاع کند؟!… 

این سخن آنچنان جگر سوز بود؛

 که وقتی بانوان حرم،

 آن را شنیدند؛

 صدای گریه ی آنها بلند شد؛

 در این هنگام امام سجاد(علیه السلام) که سخت بیمار و در بستر بود برخاست و به زحمت از خیمه اش بیرون آمد؛

به قدری ناتوان بود که نمی توانست شمشیر خود را حمل کند.

🔶️ام کلثوم (علیهاالسلام) تا نگاهش به حضرت افتاد فریاد زد: 

به خیمه برگرد. 

امام سجاد(علیه السلام) فرمود: 

ای عمّه،

 مرا رها کن تا در رکاب پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) با دشمن بجنگم.

🔸️امام حسین(علیه السلام) متوجه شد؛

نماند و فریاد زد: 

ای ام کلثوم،

 او را نگهدار، 

تا زمین از نسل آل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) خالی نماند.🤲💚🤲

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:09:00 ق.ظ ]





  گریه امام سجاد علیه‌السلام    ...

🔰پس از افشاگری امام سجّاد(ع) در کوفه و شام و بازگشت اسرا به مدینه، یکی از کارها و ابعاد مبارزاتی امام سجّاد(ع)، زنده نگهداشتن حادثه کربلا بود؛ چراکه شهادت امام حسین(ع) و یاران با وفای آن حضرت، برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده بود و مشروعیّت آن‌را زیر سؤال برده بود

 ◽️در ادامه به برخی از روش‌هایی که امام سجاد علیه‌السلام برای زنده نگهداشتن حادثه عاشورا انجام دادند به اختصار اشاره می‌کنیم :

1⃣گریه کردن امام سجاد علیه‌السلام برای امام حسین علیه‌السلام 

👈امام صادق(ع) در روایتی، بکّائین (بسیار گریه‌کنندگان) را پنج نفر معرّفی کرده است: حضرت آدم و یعقوب و یوسف و فاطمه زهرا و على‌بن‌الحسین(علیهم‌السلام). در قسمتی از روایت این‌گونه از امام صادق(ع) نقل شده که: على‌بن‌الحسین(ع) بیست یا چهل سال بر پدرش حسین(ع) گریست، هیچ خوراکى جلوش نمی‌گذاشتند جز آنکه مى‌گریست تا اینکه یکی از غلامانش عرض کرد: آقا من مى‌ترسم شما خود را از بین ببرید، ایشان فرموند: من از غم و اندوه خود به خدا شکوه می‌کنم، من چیزى می‌دانم که شما نمى‌دانید، من هیچ‌گاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به‌یاد نمى‌آورم جز آنکه گریه گلویم را می‌گیرد.

📗شیخ صدوق ،الخصال ج۱ص۲۴۸

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:31:00 ق.ظ ]





  ملاصالح_مازندرانی می‌گفت:   ...

💠#ملاصالح_مازندرانی می‌گفت:

🔻"من از جانب خداوند بر طلاب علوم دینیه #حجت می‌باشم؛ زیرا هیچ طالب علمی چون من #فقیر نبود، مدت زمانی بر من می‌گذشت که وسیله روشنایی جز روشنایی چراغ مستراح برای من فراهم نبود

🔺و از نظر هوش و #حافظه کسی از من کم هوش‌تر نبود، به حدی که وقتی از منزل خود بیرون می‌رفتم. در هنگام مراجعت، منزلم را فراموش می‌کردم و نیز اسامی فرزندانم را از یاد می‌بردم. در اثر #کوشش فراوان، خدا بر من منت گذارد و به من آنچه را خواستم عطا فرمود.



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:21:00 ق.ظ ]





  مظلومی بر مظلوم میگریست   ...

تمام یاران به شهادت رسیده بودند

و تنها شده بود.

برای آخرین ” اتمام حجت “

خطاب به آنان فرمود:

واى بر شما! چرا با من مى‌جنگيد؟!

آيا سنّتى را تغيير داده ام؟

آيا شريعتى را دگرگون ساخته‌ام؟!

آيا جرمى مرتكب شده ام؟

و يا حقّى را ترك كرده ام؟!

گفتند حسین:

إِنّا نَقتُلُكَ بُغضاً لابِيكَ

تو را به خاطر كينه اى كه

از پدرت به دل داريم، می‌کُشیم…

اشک از چشمانش جاری شد

و بر مظلومیت پدرش گریست…

#مظلومی‌بر‌مظلوم‌میگریست

| ينابيع‌الموده‌،ج۳،ص۷۹_۸۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-05-09] [ 08:35:00 ب.ظ ]





  روضه سید الشهداء علیه السلام    ...

💠 روضه سيّدالشهداء علیه السلام

🔹 حاج آقا جواد گلپایگانی نقل کردند که مرحوم آقای خویی فرمودند: ما در نجف اشرف در خانه بسیار کوچکی زندگی می‌کردیم. خانمم روضه می‌گرفت و مزاحم مطالعه من بود. من به ایشان گفتم: روضه‌خوانی در منزل مزاحم مطالعه من است، روضه ترک شد، ولی مبتلا به چشم‌دردی شدم که هر چه به دکتر مراجعه کردم، خوب نشد و دکترها از معالجه آن مأیوس شدند.

🔸 متوسّل شدیم، در عالم خواب به من گفتند: بنا بود شما کور شوید، ولی حالا که متوسّل شدید، با تربت استشفا کنید. با تربت استشفا کردم چشمم خوب شد.
.
📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج ۲ ص ۶۸۱


💠



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:31:00 ب.ظ ]





  پرفسور هانری کوربن:   ...

پروفسور هانری کوربن: 

   همه ادیان با مرگ پیامبران خود، مُردند.

  یهود با مرگ موسی

 مسیحیت با مرگ عیسی

 سُنی‌ها با مرگ محمد (ص) مردند.

🔺 فقط شیعیان از مرگ امتناع کردند.

 آنها نامزد مرگ نیستند، چون حسین را در ابتدا و مهدی را در انتهای راه دارند.

🔺امام حسین از عمق تاریخ آنها را هُل می‌دهد و امام مهدی آنها را به آینده دعوت می‌کند.»

  

🔺«چنین جامعه‌ای نمی‌تواند بمیرد، چون رهبری و آرمان‌های آن زنده و در حال تجدید شدن است.»

💠

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:51:00 ق.ظ ]





  بارالها   ...

🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃

‌‌‏ ‌‌‏ بارالها …🙏

از تو میخواهم😔

•نه مثل مختار بعد از واقعه…!

•نه مثل حر میان واقعه…!

•و نه مثل توابین بعد از واقعه…!

✨بلکه مثل عباس (علیه السلام) درتمام واقعه!

✨مثل مسلم پیشتاز واقعه!

✨در رکاب کسی باشم که به انتظارش ایستاده‌ام!

اللهم عجل لولیک الفرج 🙏

عزاداری هاتون مورد قبول حق 🙏

اجرتون با سید الشهدا 🙏

حاجت روا بشید ان شاء الله 🙏

شورتان حسينى 💚 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1402-05-08] [ 12:07:00 ب.ظ ]





  ساعت به ساعت عاشورا چگونه گذشت؟   ...

#ساعت‌به‌ساعت‌عاشورا‌چگونه‌گذشت⁉️

   |•حوالی ساعت‌ ۱۵ الی ۱۶ •|

او می‌برید و من می‌بریدم  او از حسین سر من از حسین دل😭😭

می‌گویند  سیدالشهدا از شدت زخم‌های فراوان  از اسب به زمین افتاد و در این لحظه حضرت زینب سلام الله علیها  به بیرون خیمه‌ها آمد و با ناله ای جانسوز گفت: «کاش آسمان بر زمین فرو می‌افتاد.» پس از آن رو به عمر بن سعد کرد و فرمود:« ای عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیه‌السلام را شهید می‌کنند و تو نظاره می‌کنی!؟ وای بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟»سکوت مرگباری همه را فرا گرفته بود و کسی پاسخی نداد.

وقتی حالت ضعف بر امام حسین علیه‌السلام غالب شد، هر کس با هر وسیله‌ای که در اختیار داشت به  سید الشهدا ضربه می‌زد، ولی هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار می‌شد، لرزه بر اندامش می‌افتاد و به عقب بر می‌گشت. 

حمید بن مسلم می‌گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدا از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم بگیرد.» در همین لحظات بود که شمر فریاد زد:« وای بر شما منتظر چه هستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، او را بکشید!»می گویند در این حال سنان بن انس حمله‌ای کرد و نیزه‌اش را در قلب امام حسین(علیه السلام) فرو برد😔

وقتی  شمر بن‌ذی‌الجوشن روی سینه مبارک امام علیه‌السلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت وقتی می‌خواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندی زد و فرمود: آیا مرا می‌کشی در حالی که می‌دانی من کیستم؟شمر گفت: آری، تو را خوب می‌شناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است، تو را می‌کشم و باکی ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیه‌السلام را از بدن جدا ساخت.😭😭😭😭😭😭

#عاشورا 

#محرم 

#امام‌_حسین

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1402-05-06] [ 05:17:00 ب.ظ ]





  اذکار مختلف جهت توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام    ...

🔆 اذکار مختلف جهت توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

1⃣🔅 مرحوم علامه شیخ محمدباقر خراسانی بیرجندی در «کبریت الاحمر» می نویسد:

برای زیارت مشرف شدم، در خواب دیدم که کسی می گوید که هرگاه کسی متوسّل شود به حضرت عبّاس علیه السلام به این لفظ: 

«عَبْدَاللهِ، اَبَاالْفَضْلِ، دَخِیلُکَ»، 

حاجت او برآورده می شود. و من مکرّر حوائج عظام برای احقر روی داد و در آن ها متوسّل شدم به آن حضرت به این طریق، و بر خلاف عادت برآورده شد. 

📚کبریت احمر، ص167

2⃣🔅 مرحوم علامه شیخ محمدباقر خراسانی بیرجندی در «کبریت الاحمر» می نویسد:

ثقه ای خبرداد مرا که حاجت مهمّه داشتم، از پیره زال جدّه خود شنیده بودم که هرگاه برای حاجتی، 7 شب چهارشنبه متوسل به حضرت عباس شده، این ورد در هریک از آن، 100 مرتبه بخواند‌، حاجت او برآورده شود. چنین کردم و در شب چهارشنبه هفتم برآورده شد بر وجه خلاف عادت. ورد این است:

«ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس

ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس

از درد و غم ایّام، ما رو به تو آوردیم 

دست منِ مسکین گیر، از بهر خدا عباس»

📚کبریت احمر، ص438

3⃣🔅 بياض خطى موجود در كتابخانه مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمدرضا گلپايگانى ره طريقه و ختم توسل به حضرت عباس عليه السلام را اين چنين نوشته است:

از شب جمعه يا شب دوشنبه، قبل از نماز صبح شروع تا وقت نماز صبح تمام شود، دوازده روز، و هر روز 133 مرتبه بخواند:

ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس

ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس

از دست غم دوران، من رو به تو آوردم 

دست من بيكس گير، از بهر خدا عباس

📚چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام، على ربانى خلخالى، جلد1، بخش سوم، فصل اول

4⃣🔅 مرحوم حاج ملاهاشم خراسانی در «منتخب التواریخ» می نویسد:

از ختوم مجرّبه است که اگر کسی در مجلس واحد، 133 بار بگوید:

یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ،‌ اِکْشِفْ کَرْبِی بِحَقِّ اَخیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام

خداوند حاجاتش را برآورده خواهد کرد.

📚منتخب التواریخ، ص337

✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1402-05-05] [ 11:06:00 ب.ظ ]





  راز کوچک بودن قبر ابالفضل العباس علیه السلام    ...

علامه بحر العلوم وقتی وارد سرداب حرم اباالفضل شد، دید طرف داره معماری می کنه… اومد پایین گفت آقا شما ساداتی از علماهستید، من یه سوال دارم چند وقته دارم تو حرم عموجانت ابالفضل کار می کنم. گفت حرفت رو بگو. گفت مگه شما نفرمودید، در روایات هم مگه نیومده اباالفضل دستای رشیدی داشت؟ قد بلندی داشت؟

علامه گفت:درسته..حالا براچی این سوال رو می پرسی؟

 گفت: اگه آقا قدش به این رشیدی بوده چرا قبرش اینقدر کوچیکِ؟ بحرالعلوم عمامه رو برداشت اینقد به سرش زد. گفت:آخه عموم رو قطعه قطعه کردند…. “

یاصاحب الزمان😭😭😭😭

به حقیقت اباالفضل اللهم عجل لولیک الفرج”

#تاسوعا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:46:00 ب.ظ ]





  شهادت در دامن مولی   ...

مرحوم حاج آقا الطافی از عرفای بزرگی بود که در همدان مشغول لحاف دوزی بود. پسری داشت که عاشق قمر بنی هاشم بود.

پسرش در سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید. در حالی که لحظه شهادت چند بار نام زیبای یا اباالفضل را زمزمه کرد…

ایشان میگفت: پسرم را در عالم رویا دیدم و علت بردن نام آقا در لحظه شهادت را سوال کردم. پسرم گفت: من طبق علاقه ای که در دنیا داشتم اقایم را صدا کردم. اما بار دیگر وقتی مولا را صدا کردم که دیدم ایشان بالای سرم هستند و سرم را به دامن گرفتند.

عجب لذتی دارد، شهادت در آغوش مولا…

منبع: کتاب راهیان علقمه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:30:00 ب.ظ ]





  قالیچه را یک میلیون میخرم   ...

قالیچه را یک میلیون میخرم

_________________________________

بدهکار شد ، فقط يه قاليچه داشت ، گوشه قاليچه سوخته شده بود

هر مغازه اي ميرفت ميگفتن اين قاليچه اگه سالم بود مثلا 500 مي ارزيد اما حالا که سوخته ما 100 يا 150 بيشتر نميخريم

اينم گرفتار بود به اميد اينکه بيشتر بخرن هي از اين مغازه به اون مغازه …

تو يکي از اين مغازه ها ، مغازه دار پرسيد چي شده ، چرا قالي به اين خوبي رو مراقبت نکرديد ؟

گفت ما منزلمون روضه خوني داشتيم ، منقل چايي روي اين قالي بود ، زير منقل پوسيده بود ذغالا ريخت روي قالي و سوخت ، همينه ديگه حاجي جون هر چي بيشتر ميتوني ازم بخر گرفتارم …

مغازه دار گفت : ئــــــه تو روضه سوخته ؟؟؟؟؟

اين اگه سالم بود سوخته نبود 500 مي ارزيد اما حالا که برا ارباب من سوخته من يه ميليون ازت ميخرم ……

#امام_حسین 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:23:00 ب.ظ ]





  پاسخ در خور توجه   ...

پاسخ درخور توجه و مستند و عاقلانه به ادعای حضور همه جور آدم در عزاداری امام حسین علیه السلام توسط حاج شیخ انصاریان عزیز :

مجلس عزای امام حسین(ع) پذیرای همه نوع افکار است، اما نه همه نوع ابزار

 شراب خوار هم شاید به مجلس امام حسین بیاید اما نه با شیشه شراب، قمارباز هم می‌تواند به مجلس امام حسین بیاید اما نه با آلات قمار

آن سگ‌باز و میمون‌باز هم می‌توانند به مجلس امام حسین بیایند اما نه با سگ و میمون 

 طبیعتا آن کسی هم که کاشف حجاب است و در خیابان‌ها تن‌نمایی می‌‌کند هم می‌تواند به مجلس امام حسین بیاید اما وقتی به مجلس امام حسین وارد شد حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه یعنی با سر لخت و یا تن لخت وارد شود. پس حتماً باید آداب پوشش را رعایت کند.

  بله دستگاه امام حسین بزرگ است ‌و پذیرای همه افکار و ادیان است. ولی قائده و قانون دارد، احترام دارد.

 همه نوع آدمی حق دارد وارد مجلس امام حسین شود،حتی آن گنهکار هم حق دارد، اما هیچ‌کس حق ندارد آداب این مجلس را به سخره گرفته و بی‌حرمتی کند.

 هیچ کس حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه وارد این مجلس شود و حرمت این مجلس را بشکند و قبح زدایی کند.

 مهمان حرمت دارد به شرط اینکه حرمت صاحب خانه را حفظ کند.

به امید بیداری از خواب غفلت سکوت کنندگان در برابر احکام الهی

وقتی که در یک مسئله کوچک مانند سیگار کشیدن  صاحبخانه و یا میهمان به علت حساس بودن و مشکل با دود سیگار مراعات همدیگر را می کنند اما

چطور مدعی دوستی اهل بیت و امام حسین و ائمه اطهار علیهم السلام حاضر نیستند حجاب و یا عادت بد و خلاف شرع و گناه را چند ساعتی رعایت کند !!!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:23:00 ب.ظ ]





  سرّی مخفی درباره شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام    ...

☑️ سِرّی مخفی درباره شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) 

⚫️ بعد از اینکه حضرت سیدالشهدا و قمر منیر بنی هاشم هر دو با هم به سمت آب رفتند (۱)، درگیری شدیدی بین این دو بزرگوار و یاران عمرسعد درگرفت و بین این دو جدایی افتاد تا اینکه حضرت ابوالفضل خود را به آب رساندند.

🔘 بعد از اینکه (در مسیر بازگشت،) دو دست مبارک قمر بنی هاشم را از بدن جدا کردند (و به علت تیرباران دشمن، مشک آب هم سوراخ شده بود)،  در اینجا حضرت نه می‌توانستند به خیمه‌ها برگردند و نه دستی برای جنگ داشتند. اینجا تصمیم عجیبی گرفتند که کمتر در مرثیه خوانی‌ها و مجالس به آن اشاره شده است. 

💠 حضرت ابوالفضل سوار بر اسب و  با سرعت زیاد، به سمت خیمه فرماندهی (عمر سعد) حرکت کردند.

▫️ حال سوال اینجاست چرا؟

💡 جواب سوال این هست که دشمنان در آن سمت، امام حسین (ع) را دوره و محاصره کرده بودند و با این حرکت حضرت ابوالفضل، همه فریاد زدند:

🔹 حسین را رها کنید؛ عباس به خیمه فرماندهی حمله کرده! بیایید این طرف.

▫️ و حضرت ابوالفضل با این رشادت امام حسین (ع) را از محاصره نجات دادند.

حضرت همچنان به سمت خیمه فرماندهی (عمر سعد) حرکت می‌کردند و با اینکه دست نداشتند، کسی جرات نداشت با ایشان بجنگد.

همه از چشمان قمر بنی هاشم می‌ترسیدند که ناگهان عمر سعد دید اوضاع دارد خیلی خطرناک می‌شود. به حرمله گفت:

🔹 چشمان عباس را هدف بگیر او به هر کس نگاه می‌کند، همچون روباه به گوشه ای می‌گریزد.

🩸 بعد از اصابت تیر به چشم مبارک حضرت ابوالفضل، ایشان لحظه ای توقف کردند تا تیر را بیرون بکشند. هر چه سر را به طرفین تکان دادند، تیر در نیامد. خم شدند و تیر را بین دو زانو قرار دادند تا تیر را بیرون بکشند.

⚫️ سر را که به پایین آوردند، کلاه خود از سر مبارکشان افتاد و در این لحظه حکیم بن طفیل با گرزی آهنین فرق مبارک را نشانه گرفت و ضربتی وارد کرد.

📜 “فسقط مخ راسه علی کتفیه ” (۲) 

🔴 مغز سر حضرت ابوالفضل بر روی دو کتفشان ریخت.

🔳 و سیعلم الذین ظلمو ای منقلبا ینقلبون. (۳) 

 (و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می‌گردند.) 

⬅️ (۱). در مورد اینکه امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) با هم برای تهیه آب به سمت فرات رفتند ولی بین آن دو بزگوار جدایی افتاد، رجوع شود به 《لهوف، صفحه ۱۰۳》 و 《 الارشاد، جلد ۲، صفحه ۱۶۳ 》 و 《 اعلام الوری صفحه ۳۴۸》

 (۲). عین این جمله در کتاب‌های 《کلمات الامام الحسین (ع) صفحه ی ۴۷۲》، 《تاریخ امام حسین علیه السلام - موسوعه الامام الحسین علیه السلام جلد ۴، صفحه ۲۸۵ و جلد ۹، صفحه ۶۳۵》 و 《إکسیر العبادات فی أسرار الشهادات، جلد ۲، صفحه ۵۰۳》 آمده است.

 (۳). آیه ۲۲۷ سوره شعراء

🏷 #حضرت_عباس #محرم #عاشورا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:54:00 ق.ظ ]





  دوستی باحسین علیه السلام    ...

🔹دوستی با حسین علیه السلام

✍️عارف بالله سید حسین حسینی(ره):

✍️خدا مشکلات را میفرستد تا ما به خود بیاییم و مُحبِّ حقیقی اهل بیت بشویم و دست از کارهای اشتباه خود برداریم. باید مانند حبیب بن مظاهر(ره) بشویم. حبیب برای حسین دوبار مُرد و زنده شد.

روزی حضرت حسین را به خانه دعوت کرد؛ ولی امام حسین دیر کرد. حبیب بالای پشت بام رفت ببیند آقایش کجاست؟ ناگهان از بالا به زمین افتاد و از دنیا رفت. پدرِ حبیب وقتی آمد دید حبیب از دنیا رفته، او ر ا داخل یکی از اتاقها برد و پنهان کرد تا امام حسین علیه السلام او را با این حال نبیند. وقتی حضرت آمد، وارد خانه شد و نشست. بعد از مدتی پرسید:حبیب کجاست؟ پدرش خواست متوجه نشود که حبیب از دنیا رفته ولی ناگهان حضرت فرمود: برو داخل اتاق و حبیب را صدا بزن و بیاور. پدر حبیب برخاست و داخل اتاق رفت و حبیب را صدا زد و گفت: حبیب بلند شو، آقایت تو را می خوانَد.

یک وقت حبیب زنده شد، برخاست و خدمت مولایش مشرّف شد

📚دالان بهشت/ج1/ص114

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:50:00 ق.ظ ]





  کاش مرثیه خوان سیدالشهداءعلیه السّلام بودم   ...

​🏴 کاش مرثیه خوان سیدالشهدا(ع) بودم

   ✔️ علامه طباطبایی(ره):
⏳ در دوازده سالی که نجف بودم، به جز عاشورا، هیچ روزی درس را تعطیل نکردم.
⚠️ یک سال عاشورا درس را تعطیل نکرده بودم که به چشم درد شدیدی گرفتار شدم! طوری که نزدیک بود کور شوم. از عظمت امام حسین(ع) ترسیدم و از آن پس تصمیم گرفتم روز عاشورا را تعطیل کنم.

🔳 ما هرچه داریم از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) داریم … ما همه آبروی خود را از محمد و آل محمد (علیهم السلام) کسب کرده‌ایم.
🔳 باطن دنیا، صلوات بر محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) است.
🔳 ای کاش بنده یک مرثیه خوان حضرت سیدالشهدا(ع) بودم! همه سال هایی که سرگرم درس و بحث بوده‌ام، با یک مرثیه خوانی امام حسین(ع) برابری نمی کند! (۱)

⬅️ (۱). عــرفان عــلامه ۲۶۷

💠

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:01:00 ق.ظ ]





  چهار دستور قرآنی برای سعادت دنیا وآخرت   ...

چهار دستور قرآنی برای سعادت دنیا و آخرت 💜🌟💜

🔹#شکر را ترک مکن 

که از زیادی و افزونی محروم خواهی شد .

🌸” لئن شكرتم لأزيدنكم “

اگر شکر گویید بیشتر به شما می بخشم .

🔹 #ذکر خدا را ترک مکن

 چون از نگاه پروردگارت محروم می مانی .

🌸” فاذكروني أذكركم “

مرا به یاد آورد تا شما را به یاد آورم .

🔹 #دعا را ترک مکن 

چرا که از استجابت محروم می مانی .

🌸 ” ادعوني أستجب لكم “

از من بخواهید تا اجابت کنم .

🔹 #استغفار را ترک مکن 

چرا که از نجات محروم می مانی .

🌸” وما كان الله معذبهم وهم يستغفرون “

چرا که تا زمانی که استغفار گویید هرگز عذابتان نخواهم داد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-05-04] [ 04:32:00 ب.ظ ]





  امام حسین علیه‌السلام در عالم مکاشفه به یکی از علمای قم فرمودند   ...

⚫️ امام حسین(ع) در عالم مکاشفه به یکی از علمای قم فرمودند:


«مهدی ما در عصر خودش مظلوم است، تا می توانید درباره ی مهدی(ع) سخن بگوییدو قلم فرسایی کنید، آن چه که درباره ی شخصیت این معصوم بگویید درباره ی همه ی معصومین(ع) گفته اید، چون حضرات معصومین همه در عصمت و ولایت و امامت یکی هستند و چون عصر، عصر حضرت مهدی(ع) است سزاوار است که درباره ی او مطالب گفته شود.

و در خاتمه فرمودند:

باز تأکید می کنم درباره ی #مهدی ما زیاد سخن بگویید و بنویسید، مهدی ما مظلوم است، بیش از آنچه نوشته و گفته شده باید درباره اش نوشت و سخن گفت.



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:37:00 ب.ظ ]





  یا ابا صالح المهدی ادرکنی   ...

​🌤یا‌ اباصالـح المـهــدے ادرکنـے

تورا به سر بریده حسین (علیه‌السلام)،
تورا به دست های بریده ابوالفضل علمدار (علیه‌السلام)،
تورا به پهلوی شکسته مادرت فاطمه (سلام الله علیها)،
تورا به فرق شکسته امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)،
تورا به بدن اِرباََ اِربا شده علی اكبر (علیه‌السلام)،
تورا به دل سوخته عمه ات حضرت زینب (سلام الله علیها)،
تورا به ناله های از نفس افتاده کودکان، یمن، افغانستان، سوریه…
تورا به ناله ها مستضعفان و بی پناهان،
تورا به ناله های خوبان این روزگار،
تورا به خون شهیدان گلگون کفن،
تورا به دلِ شکسته ی منتظرانت …

برگرد…

هیچ اتفاق دیگری مرا آرام نخواهد کرد… برگرد ای یوسف زهرا … برگرد… برگرد…

🌤مولای من ؛

ظلم است و جهان فقط تو را می خواند
بیداد، این زمانه فقط تو را می خواند…

دنیا نفسش بریده از کفر و گناه
با هر ضربان، فقط تو را می خواند

السلام‌علیڪ‌ یا اباصالح‌المهدے
یا خلیفة الرحمن
و یا شریڪ القرآن
ایهاالامام الانس والجان

سیدے و مولاے الامان‌الامان


—————————————————–

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:30:00 ب.ظ ]





  سیره علما#محرم   ...

﷽  #سیره_علما #محرم

📌اهمیت روضه خانگی از منظر علامه طهرانی و برکات آن

🔰آیت الله سید محمدصادق حسینی:  والد معظّم (آیت الله سیّد محمدحسین تهرانی) به برگزارى محافل روضه و عزادارى تا آخر عمرشان مقيّد بودند و هم ديگران را به إحياء مجالس توسّل و ذكر أهل‏بيت عليهم ‏السّلام تشويق مى‏نمودند. 

🔰در زمانى كه در نجف اشرف بوده و همراه مرحومه والده و مرحومه جدّه حقير در منزلى بسيار بسيار كوچك زندگى می‌كردند، اهتمام داشتند كه هر هفته خودشان در منزل روضه‏اى بخوانند و والده و جدّه گوش نموده و بعد هم با چاى پذيرائى مى‏كرده‏اند. 

🔰می‌فرمودند: چاى روضه بركت دارد و اين چاى از بركات مجلس روضه متبرّك شده و مورد عنايت است و خوردن دارد. 

🔰در مشهد براى خانواده مجلس روضه هفتگى داشتند. در اوائل مرحوم آقاى بلورچى هر هفته مى‏آمدند و روضه مى‏خواندند. بعد از رحلت ايشان به ما فرموده بودند كه نوبتى هر دفعه يكى از اخوان روضه بخوانند. 

🔰و خودشان با لباس رسمى تشريف مى‏آوردند و مى‏نشستند و مي فرمودند: همه به همين نحوه شركت كنند؛ آقايان با لباس رسمى بيرون و عباء و عمامه، و مخدّرات هم با چادر، همه مؤدّب بنشينند و گوش دهند و بعد از آن هم حتماً چاى داده شود. 

🔰می‌فرمودند: روضه هفتگى بسيار بركت دارد و انسان اگر بتواند نبايد از آن محروم شود. سيره بسيارى از سلف صالح بر برگزارى اين روضه‏ها بوده و در نجف هم مرسوم بود كه برخى از بزرگان شب جمعه روضه‏اى داشتند و إطعام مختصرى مى‏نمودند. 

🔰می‌فرمودند: مجلس ذكر و ياد ائمّه عليهم‏السّلام خيلى مهمّ است و روضه‏ خواندن و عزادارى و اشك ‏ريختن، علاوه بر ذكر و توسّل، اهمّيت خاصّ‏ خود را دارد و برگزارى آن در منزل و اينكه در خانه‏اى كه در آن زندگى می‌كنند روضه برگزار شود و مصائب اهل‏بيت عليهم ‏السّلام گفته شود و چند نفرى (گرچه فقط اهل منزل باشند) اشك بريزند، بسيار مطلوب است.

🔰 و نبايد انسان به شركت ‏كردن در مجالس روضه در بيرون منزل قناعت بورزد. خصوصاً اگر در كنار اين روضه هفتگى خطيبى عالم نيز دعوت شود و چند كلمه‏اى از معارف و احكام بيان كند و اهل‏ منزل از آن استفاده نمايند كه نورٌ على ‏نور مى‏شود. 

📗 نور مجرد، ج‏ ۲ ص ۴۶۲

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:52:00 ب.ظ ]





  مرد غریبه را با زنم در خانه دیدم   ...

🔻مرد غریبه را با زنم در خانه دیدم👇

قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف :

 15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم. یک روز صبح می رفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم . فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم.

 وقتی وارد خانه شدم، دیدم یک مرد غریبه با زنم همبستر شده و نمی دانستم چه کار کنم. خودم وکیل بودم و قوانین را خوب می دانستم و اگر آن مرد را می کشتم، هیچ شاهدی نداشتم.

 تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: 

از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم.

آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من می خندید که با او هیچ کاری نکردم.

او رفت و به زنم گفتم:

وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. 

سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم.

خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم.

من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمی خوریم و می خواهیم از هم جدا شویم.

خانواده ی زنم می گفتند: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرف ها. و من هم تاکید می کردم که به درد هم نمی خوریم و باید از هم جدا بشویم.

وقتی از خانه می آمدم بیرون، زنم به من گفت: 

واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. 

من هم به او گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی.

خلاصه از هم جدا شدیم و مدت ها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که می خندید، یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من می خندید.

بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سال ها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم.

یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم  و مرد قاتل را داخل آوردند.

به نظرم می رسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم همبستر شده بود. ولی او مرا نشناخت.

به او گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.

گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم همبستر شده و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش.

گفتم: شاهد داری؟

گفت: نه.

گفتم: اگر راست می گویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟

گفت: زنم زود از خانه فرار کرد.

گفتم: نباید می کشتیش، چون قانون می گوید که باید سه شاهد ماجرا را می دیدند.

گفت: جناب قاضی! اگر این اتفاق برای شما می افتاد، آن مرد را نمی کشتی؟

گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته.

آن موقع بود که یادش افتاد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم همبستر شده بود و باهاش کاری نکردم.

گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر می کنم.

و طبق قانون باید آن مرد اعدام می شد و من حکم اعدامش را صادر کردم.

“به در هر خانه ای بزنی فردا 

در خانه ات را می زنند"!

از مکافات عمل غافل مشو

گندم از گندم بروید،جو ز جو

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:41:00 ب.ظ ]





  امام حسین علیه‌السلام:   ...

💕 امام حسین علیه السلام:

🌷مردم بنده دنیایند و به ظاهر دم از دین می زنند و تا زمانی که زندگی‌شان تأمین شود، از آن دفاع می کنند! اما چون در معرض آزمایش قرار می‌گیرند، دین داران کم می شوند.🌾

📚بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۳

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:16:00 ق.ظ ]





  تلنگر   ...

#تلنگر

ﺩﺭ «ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ» ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ «ﺧﻠﺒﺎﻥ»
ﺁﻥ ﮐﯿﺴﺖ !!


💠 ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ «ﺯﻧﺪﮔﯽ» ﺍﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ
ﻣﺪﯾﺮ ﻭ ﻣﺪﺑﺮ ﺁﻥ ‏«#ﺍﻟﻠﻪ» ﺍﺳﺖ…


🔻 به #خدا اعتماد داشته باش

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌🔰اللهم عجل لولیک الفرج 🔰



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:55:00 ق.ظ ]





  شهیدی که در لحظه شهادتش امام حسین علیه‌السلام را دید...   ...


🔹شهیدی که در لحظه شهادتش امام حسین(ع)را دید….


بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون 
خیلی خون ازش رفته بود
فقط برگشت به یکی از رفقا گفت:
بلندم کن رو زانوهام بشينم
برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟!
خون زیادی ازت رفته
که  آقا سجاد گفت:
اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم..


#شهید_سجاد_عفتی
🏴_____________________
«#اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:48:00 ق.ظ ]





  استاد فیاض بخش:   ...

💠 استاد فیاض بخش:

⭕️ ثانیه‌های عمر ما، ذره‌های عمر ما هستند که روز به روز و لحظه به لحظه، از دست ما می‌رود و  ما قدم به قدم به مرگ نزدیک می‌شویم.

🌀 نماز شبی که مال دیشب بود، تمام شد؛ حواست باشد نماز شب بعدی را از دست ندهی!

💢 این نمازی را که باید با حضور قلب می‌خواندی، از دست رفت، حواست را جمع کن نماز بعدی را درست بخوانی؛

♨️ اما بدان 👇👇

که به اندازه همین نمازی که از دست دادی، عقب افتادی!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:39:00 ق.ظ ]





  همه نمیرسند   ...

※مجموعه داستان #همه_نمی‌رسند

| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |

روز پنجم  | ضَحّاک بن عبدالله مشرقی

※ ضحاک از “گزارشگران” واقعه کربلا در کوفه است. طبری نقل کرده است ضحاک  در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین(ع) ملاقات کرد.

امام حسین(ع) او را به یاری خود خواند. وقتی ضحاک عذر خواست، امام علیه‌السلام علت عدم همراهی‌اش را جویا شد.

• ضحاک دعوت امام را ✘ #مشروط ✘ قبول کرد و گفت: «من فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی که از تو دفاع کند - در کنارت - نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم». امام علیه‌السلام پذیرفت. (اوج رحمت امام برای نجات یک نفر)

• ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعت‌های بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد.

او وقتی که دید سپاه بنی‌امیه به دستور عمر بن سعد اسب‌های یاران امام (ع) را هدف قرار داده و با پی کردن از پای درمی‌آورند، اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت.

• ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام علیه‌السلام، دو نفر از دشمن را که پیاده می‌جنگیدند، به قتل رسانده و دست یکی دیگر را از تنش قطع کرده که حضرت هم در حق او دعا کردند و فرمودند: «سست نگردی، دستت بریده نشود. خداوند از اهل بیت پیامبر صلوات‌الله‌علیه، بهترین پاداش‌ها را به تو ارزانی دارد.»

※ وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شده‌اند و نوبت به وی و خاندانش رسیده و با وی به جز “سوید بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی” باقی نمانده‌اند، خدمت اباعبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ 

حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه می‌توانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ (رحمت امام به کسی که از میدان می‌گریزد)

• ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرده‌ام و به همین جهت بود که پیاده می‌جنگیدم.» 

پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت. 

ـــــــــــــــــــــ پ . ن :

تسلیم، شرط عشق است!

و عاشق، شرط نمی‌گذارد!

اگر شرایط اینطور باشد هستم!

و اگر آنطور باشد، من نیستم!

تسلیم، شرط امنیت امام است، و ما در نقطه‌ای، دیگر برای امام خطرناک نیستیم، که به عشق میرسیم!

عاشق چیزی به نام #شرط نمی‌داند!

اینجا را می‌توانم، آنجا را نمی‌توانم، ندارد!

عاشق می‌ماند و “ماندن” برایش موضوع اصلی است … “ماندن” تمامِ شرط است برای او!

من فقـــط می‌خواهم که باشم زیر سایه‌ات همین!

هر طور که باشد / هر کجا که باشد /

فقـــط باشم ! (فمعکم، معکم، لا مع غیرکم)

اگر اهل شرطیم!

اهل “با این کمبود نمی‌توانم”

اهل “با این اوضاع نمی‌مانم”

اهل “انتخاب نحوه‌ی ماندن" 

امام را به چشم سر هم که ببینیم، ضحاک درونمان شرط میگذارد برایش!

و بالاخره از همراهی امام، می‌گریزیم!

✘ آری #همه_نمی‌رسند  !

فقط آنهایی می‌رسند که قصدِ رسیدن دارند در هر حال و اوضاع و شرایطی!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-05-03] [ 03:57:00 ب.ظ ]





  نکته پزشکی در قرآن واحادث   ...

⭕️ نکته پزشکی در #قرآن واحادیث ائمه

خداونددرآیه 134 سوره #آل_عمران دستور بر فرو خوردن خشم و عصبانیت داردونیز در گفته‌های ائمه اطهار بر این امر اشاره شده است.

🔅متخصصان دریافته اندکه  خشم باعث پوکی استخوان میشود!

🔹زمان عصبانیت هورمونهای اسیدی در بدن ترشح می‌شود که باعث اختلال در جذب کلسیم و درنتیجه به مرور زمان موجب پوكی استخوان میشوند.

👈بادقت در کلام خدا ودین اسلام در می یابیم که هر کدام ازسفارشات قرآن وائمه برای ارتقا زندگی آدمی دردنیا وآخرت بوده وسعادت آدمی جز راه عمل به قرآن ومکتب ناب اسلام دست نیافتنی است.



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:51:00 ب.ظ ]





  تمرین صبر   ...

#تمرین صبر

👈سکــوت:
دربرابر جسارتها، توهین ها، حرفهای بیهوده
یه راهِ تمرینِ صبوریه!


یادت باشه؛
دیگران،میدون تمرینِ تواند❗️


اگه بتونی؛
بشنوی،جواب ندی،کینه هم نگیری؛
✔️برنده ای…







موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:49:00 ب.ظ ]





  آثار تسبیحات حضرت زهرا   ...

🌸🍃🌸🍃

#آثار_تسبيحات_حضرت_زهرا

#جلوگيري_از_تيره_بختي

امام‌صادق علیه السلام به من فرمود: ای ابو‌هارون،‌ ما کودکان خود را همان‌گونه که به نماز فرمان می‌دهیم،‌به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر می‌کنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمی‌شود.

#خشنودي_خدا_دوري_شيطان

 

امام باقرعلیه السلام فرمود: ‌هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،‌سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یک‌صد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب می‌آید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود می‌سازد.»

#آمرزش_گناهان

 

امام صادق علیه السلام نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد:‌ « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع قَبلَ أَن یَثنِیَ رِجلَیهِ مِن صَلَاتِهِ الفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‌شود»

و در حدیثی دیگر فرمود: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع فَقَد ذَکَرَ اللَهَ الذِکرَ الکَثِیر ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»

بعد از هر نماز 

« اَللهُ اَکْبَر » ۳۴ بار

« اَلْحَمْدُلِلّٰه »  ۳۳ بار

« سُبْحٰانَ الله » ۳۳ بار

#اصول_كافي_ج٣ص٣٤٣

#معاني_الاخبار_ص١٩٣

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 08:39:00 ق.ظ ]





  در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم   ...


مرحوم حجّة الاسلام دیباجی فرمود: زمانی به کرج رفته بودم شبی در عالم خواب دیدم که اصفهان و درحال بیرون آمدن از مدرسه صدر می‌باشم،


جمعیت زیادی را مشاهده کردم که به سوی منزل آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی در حرکت هستند.
پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: رسول خدا و حضرت علی علیهماالسلام به دیدن ایشان می‌روند. من هم راه افتاده و به منزل ایشان رسیدم. دیدم حضرت رسول (ص) یک طرف نشسته‌اند و حضرت امیر (ع) درطرف دیگر.


آقای حاج میرزا علی آقا به حضرت علی (ع) رو کرده و عرض کرد:آقا! سهم امام را به کیفیت خاص گرفتم و به مصرف رساندم، به شما رسید؟فرمودند: بلی. بعد، از زیر تشک مقدار دیگری را بیرون آورده، عرض کرد:این مابقی را بگیرید. حضرت آن را گرفتند و به من دادند.


آن‌گاه حضرت علی(ع)را در بغل گرفت و این شعر را خواند:
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

من از خواب بیدار شدم. به ذهنم خطور کرد که لابد ایشان عمرشان به پایان رسیده است،از کرج به قم آمده در حجره‌ای استراحت کردم،بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم، یکی از دوستان آمد گفت:مگر به مجلس فاتحه نمی‌روید؟ گفتم:مجلس فاتحه چه کسی؟ گفت: آقای حاج میرزا علی آقای شیرازی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-05-02] [ 05:42:00 ب.ظ ]





  استاد شاه آبادی   ...


‍ 📎استاد مرحوم دولابي نقل مي کردند که روزی حضرت آيت الله شاه آبادي که استاد حضرت امام بودند، مهمان ما بود، پدرم کنار ایشان نشسته بود و از ایشان موعظه ای خواست:
- آقا ما را موعظه ای کن که به دردمان بخورد.
مرحوم شاه آبادي اين جمله را فرمودند: اگر اين خانه شيشه بند باشد و داخل آن پر از آب و همه ما نیز تشنه، آیا نگاه به اين آب ما را سيراب مي کند؟


- خير، با نگاه کردن به آب سيراب نمي شويم!
- اگر به اندازه سر سوزنی از اين شيشه سوراخ کنيم و دهانمان را آنجا بگذاريم و بمکيم، چطور؟!
- همه نجات پيدا مي کنيم و از تشنگي نمي ميريم.                        
- بايد به اندازه يک سر سوزن ازعالم حقيقت سوراخی در پیش چشم انسان باشد تا از عالم حقيقت انسان بچشد و بنوشد! و بداند سيراب کننده اش الله است؛ و کسی که به او طعام مي دهد نیز الله است؛
«هُوَ يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقين‏» (شعراء: 79) اکنون که الله کاسه پر از نعمتش را جلومان گذاشته است و ما از آن مي خوريم، گمان می کنیم خودمان تلاش کرده ايم و به دست آورده ايم! همه چیز در دست الله است؛ دستگاه توحيد اين است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:39:00 ب.ظ ]





  داستان تشرف علامه حلی ره محضرامام زمان ارواحنافداه    ...

✅داستان تشرف علامه حلی ره محضر امام زمان (عليه السلام) 

شب يود و تاريك. ستاره‌ها در دل آسمان مي‌درخشيدند. دل علامه هم روشن بود. شب جمعه‌اي ديگر بود و او هم چون هميشه يكه و تنها در دل بيابان به شوق زيارت مولايش حسين (عليه‌السلام) مي‌رفت. 

مبهوت آسمان بود و عظمت پروردگارش. نفهميد غريبه پياده كي و چطور همراهش شد! به خود كه آمد ديد دارد با او از هر دري مي‌گويد. اما نه، كلام غريبه فراتر از آن بود كه اين طور حيفش كند. عظمت از كلامش مي‌باريد انگار! حسي غريب در وجود علامه چنگ مي‌زد. تصميم گرفت از مسايل علمي بپرسد. هرچه مي‌گفت غريبه بي‌درنگ پاسخ مي‌داد. همه آن مشكلات علمي‌اي را كه جمع كرده بود تا روزي از عالمي جواب بگيرد حالا داشت حل مي‌شد. هنوز سؤال علامه تمام نشده پاسخ غريبه حاضر بود. گويا همه آن سؤالات را از قبل شنيده و حال تنها آماده پاسخ بود.

دريايي در دل علامه به تلاطم افتاده بود:«آخر چه طور! مگر مي شود!؟»

اما جوابي براي سؤال خود پيدا نمي‌كرد. باز پرسيد، پرسيد و پرسيد، چون تشنه‌اي كه به آب رسيده باشد. اين‌بار غريبه نظري خلاف فتواي علامه داد و او با همه حيرتش نتوانست سكوت كند. به نظرش اين فتوا خلاف اصل و قاعده بود، گفت:«من اين را نمي‌پذيرم، حديثي طبق اين فتوا نداريم.» غريبه لبخندي زد و گفت: «شيخ طوسي در تهذيب حديثي در اين‌باره آورده است.» علامه باز لجاجت كرد، گفت:«نه، به ياد ندارم آن را در تهذيب ديده باشم.» غريبه كه سرشار آرامش بود پاسخ داد:«از اول آن نسخه تهذيب كه داري فلان قدر بشمار، در فلان صفحه و فلان سطر حديث را خواهي ديد.»

علامه باز در شگفت ماند، توان حرف زدن نداشت. مات و مبهوت به چهره غريبه نگاه مي‌كرد. خيره شده بود به چشم‌هاي معصومش و زيرلب زمزمه مي‌كرد:«خداوندا! چه عظمتي در اين چشم‌هاست. چيست در اين نگاه كه اين‌طور ذوبم مي‌كند؟ كيست اين غريبه كه هم پايم شده است در دل اين صحرا؟ نكند …

نكند او همان گمشده‌اي است كه سال‌هاست به دنبالش هستم! نكند …» تنش به لرزه درآمد. تازيانه از دستش به زمين افتاد. نتوانست تحمل بياورد، پرسيد:«آيا در زمان غيبت، ديدار امام عصر ممكن است؟» غريبه خم شد تا تازيانه را از زمين بردارد. دل در سينه علامه نبود ديگر. چه پاسخ خواهد داد، نمي‌دانست. غريبه قد راست كرد و تازيانه را ميان دست‌هاي علامه گذاشت. نگاهي به چهره آرام و بي‌قرار علامه كرد، گفت:«چگونه نمي‌توان ديد حال آن كه دست او ميان دست توست؟!»

يكباره آسمان و ستارگانش را همه در برابر خود ديد: گويا خورشيد ميان دستهايش بود كه حرارتش داشت اين‌طور ذوبش مي‌كرد.پرده اشك، چشم‌هاي علامه را پوشاند. تاب نياورد ديگر. خود را از بالاي مركب پايين انداخت تا بر پاي مولايش بوسه بزند. مي‌خواست قالب تهي كند از شوق. جسم‌اش ديگر تاب اين همه التهاب و اضطراب و عشق را نياورد، از هوش رفت.

چشم كه بازكرد، خودش بود و يك دنيا حسرت، كاش زودتر شناخته بود آن غريبه آشنا را.

به خانه بازگشت. كتاب تهذيب را گشود. آري، حديث همان جا بود. درست همان صفحه و همان سطر. قلم برداشت و با دست لرزان بر حاشيه كتاب نوشت:«اين حديث، آن حديث است كه حضرت ولي‌عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خبر آن را به من داد و نشاني آن را با شماره صفحه و سطر كتاب برايم گفت.» چشمش به تازيانه پيش رويش افتاد. آن را به آرامي در دست گرفت. بوسيد، بوييد، چه عطر غريبي مي‌داد آن تازيانه كه بوي نرگس داشت.

منابع:

1- حسن جلالي عزيزيان، نگاه سبز، ملاقات با امام زمان(عج)، دفتر نشر مصطفي، ص58.

2- محمدباقر ملبوبي، الوقايع و الحوادث، انتشارات دارالعلوم، ج4، ص10.

3- سيد نعمت‌الله حسيني، مردان علم در ميدان عمل، ص 354.

منبع: ماهنامه ي ديدار آشنا- ش 80 – ارديبهشت 86 – ص 10.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:36:00 ب.ظ ]





  زشت ترین قسمت بدن کجاست؟!   ...

✅زشت ترین قسمت بدن کجاست؟!

🍃زشت ترین قسمت بدن 

بینی بد فرم یا شکم بر آمده نیست،

🍃زشت ترین قسمت بدن

ذهنی است که پر است از 

افکار منفی،خشم ،کینه

پر است از بد بینی و بی اعتمادی،

🍃اگر ذهن آدمی زشت باشد،

با هزار عمل جراحی که برای داشتن 

اندامی زیبا انجام میدهد،

ذهن او همچنان زشت خواهد بود 

و او را زیبا جلوه نخواد داد. 

🍃ای کاش مانند عمل زیبایی اندام

کمی ذهنها را جراحی و زیبا میکردیم

ذهن زیبا،زندگی را برای خود 

و اطرافیانش زیباتر جلوه میبخشد..!

  

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:31:00 ب.ظ ]





  چطور گریه بر سید الشهداء علیه‌السلام باعث آمرزش گناهان میشود؟   ...

🤔 علامه سید بحر العلوم در راه سامرا به این فکر می‌کرد که چطور گریه بر سید الشهداء(علیه‌السلام) باعث آمرزش گناهان می‌شود؟

همان وقت متوجه شد که شخص عربی، سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد بعد پرسید : “جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته‎ای؟ جناب سید، اگر سوالی داری بپرس شاید جوابش را بدانم”

گفت: چطور می‎شود خدایِ متعال این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سید_الشهداء (علیه‌السلام) می‎دهد، مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت برمی‎دارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان می‎نویسند و برای یک قطره اشک گناهانشان آمرزیده می‎شود؟! چطورممکن است گریه برای سید الشهداء(علیه‌السلام) سبب آمرزش گناهان شود؟

سوار گفت: بگذار حکایتی را برایت بگویم.

پادشاهی به همراه درباریان خود به شکار می‎رفت، در شکارگاه از لشکریان دور شد و آنها را گم کرد. به سختی فوق العاده‎ای اُفتاده و بسیار گرسنه شده بود تا این که چشمش به خیمه‌ای افتاد، وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیر زنی را با پسرش دید. آنها در گوشه خیمه فقط یک بُز شیردهی داشتند که تنها از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را می‎گذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند، چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.

فردا که سلطان برگشت قصه را برای درباریان گفت و پرسید: “چطور لطف این پیرزن را جبران کنم؟”

هر کسی جوابی داد.

یکی گفت یک گوسفند کشته؛ شما صد برابر به او بدهید و…

حرف ها که تمام شد.

سلطان گفت: اگر من بخواهم مثل او لطفش را جبران کنم، باید تمام سلطنت و دارایی خودم را بدهم؛ که تازه آن وقت، مقابله به مثل کرده‌اید و بدون هیچ لطف اضافه‌ای؛ فقط محبت‌شان را جبران نموده‌اید چرا که آنها هر چه را داشتند به شما تقدیم کردند و شما هم باید آنچه دارید به آنها تقدیم کنید.

ای سید بحر العلوم سیدالشهداء(علیه‌السلام) هر چه داشت از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر، همه را در راه خدا داد؛

خدا که نمی‌تواند تمام سلطنت و دارایی‌اش را به حسین(علیه‌السلام) دهد. پس تعجب ندارد که در ازای آن هرگونه ثواب و منزلتی به زائران و گریه کنندگان سید الشهداء(علیه‌السلام) بدهد…

سوار این را گفت و سید بحرالعلوم در فکر فرو رفت ولی تا سربلند کرد دید هیچ کس کنارش نیست!

سید با خود گفت این مرد که بود؟

چگونه از فکر من خبر داد و یکباره آمد و رفت؟

اشک می‌ریخت که امام زمان(علیه‌السلام) را دیده و نشناخته…

📚منبع:عبقری الحسان، شیخ علی اکبر نهاوندی، ج1، ص119‏

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:28:00 ب.ظ ]





  عند ربهم یرزقون   ...

#عــند_ربـهم_یــرزقون


🌱خدایا از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت اما شکایتم را پس میگیرم …
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..


گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم …
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت …
با تو تنهایی معنا ندارد!


مانده‌ام تو را نداشتم چه میکردم …!
🌹دوستت دارم، خدای خوب من


#شهید_مصطفی_چمران



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:47:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما