یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  آثار تسبیحات حضرت زهرا   ...

🌸🍃🌸🍃

#آثار_تسبيحات_حضرت_زهرا

#جلوگيري_از_تيره_بختي

امام‌صادق علیه السلام به من فرمود: ای ابو‌هارون،‌ ما کودکان خود را همان‌گونه که به نماز فرمان می‌دهیم،‌به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر می‌کنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمی‌شود.

#خشنودي_خدا_دوري_شيطان

 

امام باقرعلیه السلام فرمود: ‌هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،‌سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یک‌صد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب می‌آید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود می‌سازد.»

#آمرزش_گناهان

 

امام صادق علیه السلام نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد:‌ « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع قَبلَ أَن یَثنِیَ رِجلَیهِ مِن صَلَاتِهِ الفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‌شود»

و در حدیثی دیگر فرمود: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع فَقَد ذَکَرَ اللَهَ الذِکرَ الکَثِیر ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»

بعد از هر نماز 

« اَللهُ اَکْبَر » ۳۴ بار

« اَلْحَمْدُلِلّٰه »  ۳۳ بار

« سُبْحٰانَ الله » ۳۳ بار

#اصول_كافي_ج٣ص٣٤٣

#معاني_الاخبار_ص١٩٣

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1402-05-03] [ 08:39:00 ق.ظ ]





  در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم   ...


مرحوم حجّة الاسلام دیباجی فرمود: زمانی به کرج رفته بودم شبی در عالم خواب دیدم که اصفهان و درحال بیرون آمدن از مدرسه صدر می‌باشم،


جمعیت زیادی را مشاهده کردم که به سوی منزل آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی در حرکت هستند.
پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: رسول خدا و حضرت علی علیهماالسلام به دیدن ایشان می‌روند. من هم راه افتاده و به منزل ایشان رسیدم. دیدم حضرت رسول (ص) یک طرف نشسته‌اند و حضرت امیر (ع) درطرف دیگر.


آقای حاج میرزا علی آقا به حضرت علی (ع) رو کرده و عرض کرد:آقا! سهم امام را به کیفیت خاص گرفتم و به مصرف رساندم، به شما رسید؟فرمودند: بلی. بعد، از زیر تشک مقدار دیگری را بیرون آورده، عرض کرد:این مابقی را بگیرید. حضرت آن را گرفتند و به من دادند.


آن‌گاه حضرت علی(ع)را در بغل گرفت و این شعر را خواند:
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

من از خواب بیدار شدم. به ذهنم خطور کرد که لابد ایشان عمرشان به پایان رسیده است،از کرج به قم آمده در حجره‌ای استراحت کردم،بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم، یکی از دوستان آمد گفت:مگر به مجلس فاتحه نمی‌روید؟ گفتم:مجلس فاتحه چه کسی؟ گفت: آقای حاج میرزا علی آقای شیرازی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-05-02] [ 05:42:00 ب.ظ ]





  استاد شاه آبادی   ...


‍ 📎استاد مرحوم دولابي نقل مي کردند که روزی حضرت آيت الله شاه آبادي که استاد حضرت امام بودند، مهمان ما بود، پدرم کنار ایشان نشسته بود و از ایشان موعظه ای خواست:
- آقا ما را موعظه ای کن که به دردمان بخورد.
مرحوم شاه آبادي اين جمله را فرمودند: اگر اين خانه شيشه بند باشد و داخل آن پر از آب و همه ما نیز تشنه، آیا نگاه به اين آب ما را سيراب مي کند؟


- خير، با نگاه کردن به آب سيراب نمي شويم!
- اگر به اندازه سر سوزنی از اين شيشه سوراخ کنيم و دهانمان را آنجا بگذاريم و بمکيم، چطور؟!
- همه نجات پيدا مي کنيم و از تشنگي نمي ميريم.                        
- بايد به اندازه يک سر سوزن ازعالم حقيقت سوراخی در پیش چشم انسان باشد تا از عالم حقيقت انسان بچشد و بنوشد! و بداند سيراب کننده اش الله است؛ و کسی که به او طعام مي دهد نیز الله است؛
«هُوَ يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقين‏» (شعراء: 79) اکنون که الله کاسه پر از نعمتش را جلومان گذاشته است و ما از آن مي خوريم، گمان می کنیم خودمان تلاش کرده ايم و به دست آورده ايم! همه چیز در دست الله است؛ دستگاه توحيد اين است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:39:00 ب.ظ ]





  داستان تشرف علامه حلی ره محضرامام زمان ارواحنافداه    ...

✅داستان تشرف علامه حلی ره محضر امام زمان (عليه السلام) 

شب يود و تاريك. ستاره‌ها در دل آسمان مي‌درخشيدند. دل علامه هم روشن بود. شب جمعه‌اي ديگر بود و او هم چون هميشه يكه و تنها در دل بيابان به شوق زيارت مولايش حسين (عليه‌السلام) مي‌رفت. 

مبهوت آسمان بود و عظمت پروردگارش. نفهميد غريبه پياده كي و چطور همراهش شد! به خود كه آمد ديد دارد با او از هر دري مي‌گويد. اما نه، كلام غريبه فراتر از آن بود كه اين طور حيفش كند. عظمت از كلامش مي‌باريد انگار! حسي غريب در وجود علامه چنگ مي‌زد. تصميم گرفت از مسايل علمي بپرسد. هرچه مي‌گفت غريبه بي‌درنگ پاسخ مي‌داد. همه آن مشكلات علمي‌اي را كه جمع كرده بود تا روزي از عالمي جواب بگيرد حالا داشت حل مي‌شد. هنوز سؤال علامه تمام نشده پاسخ غريبه حاضر بود. گويا همه آن سؤالات را از قبل شنيده و حال تنها آماده پاسخ بود.

دريايي در دل علامه به تلاطم افتاده بود:«آخر چه طور! مگر مي شود!؟»

اما جوابي براي سؤال خود پيدا نمي‌كرد. باز پرسيد، پرسيد و پرسيد، چون تشنه‌اي كه به آب رسيده باشد. اين‌بار غريبه نظري خلاف فتواي علامه داد و او با همه حيرتش نتوانست سكوت كند. به نظرش اين فتوا خلاف اصل و قاعده بود، گفت:«من اين را نمي‌پذيرم، حديثي طبق اين فتوا نداريم.» غريبه لبخندي زد و گفت: «شيخ طوسي در تهذيب حديثي در اين‌باره آورده است.» علامه باز لجاجت كرد، گفت:«نه، به ياد ندارم آن را در تهذيب ديده باشم.» غريبه كه سرشار آرامش بود پاسخ داد:«از اول آن نسخه تهذيب كه داري فلان قدر بشمار، در فلان صفحه و فلان سطر حديث را خواهي ديد.»

علامه باز در شگفت ماند، توان حرف زدن نداشت. مات و مبهوت به چهره غريبه نگاه مي‌كرد. خيره شده بود به چشم‌هاي معصومش و زيرلب زمزمه مي‌كرد:«خداوندا! چه عظمتي در اين چشم‌هاست. چيست در اين نگاه كه اين‌طور ذوبم مي‌كند؟ كيست اين غريبه كه هم پايم شده است در دل اين صحرا؟ نكند …

نكند او همان گمشده‌اي است كه سال‌هاست به دنبالش هستم! نكند …» تنش به لرزه درآمد. تازيانه از دستش به زمين افتاد. نتوانست تحمل بياورد، پرسيد:«آيا در زمان غيبت، ديدار امام عصر ممكن است؟» غريبه خم شد تا تازيانه را از زمين بردارد. دل در سينه علامه نبود ديگر. چه پاسخ خواهد داد، نمي‌دانست. غريبه قد راست كرد و تازيانه را ميان دست‌هاي علامه گذاشت. نگاهي به چهره آرام و بي‌قرار علامه كرد، گفت:«چگونه نمي‌توان ديد حال آن كه دست او ميان دست توست؟!»

يكباره آسمان و ستارگانش را همه در برابر خود ديد: گويا خورشيد ميان دستهايش بود كه حرارتش داشت اين‌طور ذوبش مي‌كرد.پرده اشك، چشم‌هاي علامه را پوشاند. تاب نياورد ديگر. خود را از بالاي مركب پايين انداخت تا بر پاي مولايش بوسه بزند. مي‌خواست قالب تهي كند از شوق. جسم‌اش ديگر تاب اين همه التهاب و اضطراب و عشق را نياورد، از هوش رفت.

چشم كه بازكرد، خودش بود و يك دنيا حسرت، كاش زودتر شناخته بود آن غريبه آشنا را.

به خانه بازگشت. كتاب تهذيب را گشود. آري، حديث همان جا بود. درست همان صفحه و همان سطر. قلم برداشت و با دست لرزان بر حاشيه كتاب نوشت:«اين حديث، آن حديث است كه حضرت ولي‌عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خبر آن را به من داد و نشاني آن را با شماره صفحه و سطر كتاب برايم گفت.» چشمش به تازيانه پيش رويش افتاد. آن را به آرامي در دست گرفت. بوسيد، بوييد، چه عطر غريبي مي‌داد آن تازيانه كه بوي نرگس داشت.

منابع:

1- حسن جلالي عزيزيان، نگاه سبز، ملاقات با امام زمان(عج)، دفتر نشر مصطفي، ص58.

2- محمدباقر ملبوبي، الوقايع و الحوادث، انتشارات دارالعلوم، ج4، ص10.

3- سيد نعمت‌الله حسيني، مردان علم در ميدان عمل، ص 354.

منبع: ماهنامه ي ديدار آشنا- ش 80 – ارديبهشت 86 – ص 10.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:36:00 ب.ظ ]





  زشت ترین قسمت بدن کجاست؟!   ...

✅زشت ترین قسمت بدن کجاست؟!

🍃زشت ترین قسمت بدن 

بینی بد فرم یا شکم بر آمده نیست،

🍃زشت ترین قسمت بدن

ذهنی است که پر است از 

افکار منفی،خشم ،کینه

پر است از بد بینی و بی اعتمادی،

🍃اگر ذهن آدمی زشت باشد،

با هزار عمل جراحی که برای داشتن 

اندامی زیبا انجام میدهد،

ذهن او همچنان زشت خواهد بود 

و او را زیبا جلوه نخواد داد. 

🍃ای کاش مانند عمل زیبایی اندام

کمی ذهنها را جراحی و زیبا میکردیم

ذهن زیبا،زندگی را برای خود 

و اطرافیانش زیباتر جلوه میبخشد..!

  

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 05:31:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم